انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نوشته ای از ادی بکر درباره پاپوا گینه نو (۱)

ترجمه ی زهرا سادات ابطحی

اِدی بکر (Edie Bakker)، دختر یک زوج مبلغ امریکایی، در میان مردم جنگل هانستین (Hunstein) واقع در شمال غربی پاپوا گینه نو (Pappua New Guinea) بزرگ شد. بکر در نهایت در دانکن ویل (Duncanville)، تگزاس مستقر شد اما بعد از فهمیدن اینکه جنگل های بارانی با قطع شدن درختان موردتهدید قرار گرفته اند، برای دیدن دوستان قدیمی و خانه کودکی اش بازگشت. در این مقاله ی نشنال جئوگرافیک (national geographic) منتشره در فوریه ۱۹۹۴، بکر جنگل های بارانی و شیوه زندگی ای را توصیف می کند که هر دو در سایه آینده ای نامطمئن قرار دارند. در زیر نوشته ای از وی را می خوانیم:

«رودخانه سپیک (Sepik River) درون سرزمین های مرطوب گسترده شمال غربی پاپوا گینه نو جریان دارد، آب قهوه ای پرتلاطمش، تپه هایی تا فاصله یک مایلی را تحت پوشش قرار می دهد. اما طلوع خورشید، موج هایش را به رنگ صورتی در می آورد، در همان حال که ما از قایق موتوری مان تماشا می کنیم؛ یک شکاف در علف های بلند که یک کانال سیل زده فصلی را مشخص می کند- یک بارِت (baret) که به دهکده باهینمو (Bahinemo) در واگو (Wagu) منتهی می شود.

من، دختر زوج مبلغ- انسان شناس امریکایی، در دهکده ای دورافتاده در هاستین بزرگ شدم. هاستین، که نامی دور از ذهن است (یک میراث از استعمار آلمان در قرن ۱۹)، یکی از دست نخورده ترین جنگل های بارانی کشور است که از سرزمین های پست گل آلود تا کوهستان های مه گرفته ای را در بر می گیرد که تا ارتفاع ۵۰۶۹ پایی سربلند کرده اند.

هنگامی که در ۱۹۶۴ ما به اینجا آمدیم، من چهار ساله بودم. خانواده من عضوی از کلان باهینمو شدند. من در حالی بزرگ شدم که باهینمویی صحبت می کردم و در دامنی از جنس ریسه های درخت نخل، پابرهنه بازی می کردم. خاطرات من پر است از دیدن مردانی که کنوهایی (نوعی قایق.م.) از جنس درخت سدر را کنده کاری می کردند و نفس کشیدن در بارانی معطر از تراشه های نرم سرخ فام. پر از جمع آوری چوب برای آتش همراه دوستان دختر باهینمویی ام و حفظ آن در یک تسمه از جنس تاک با بوی شیرین هویج که دور پیشانی ام می پیچیدم و روی پشتم آویزان می کردم.

یک سال بعد از فارغ التحصیلی ام از مدرسه مرزی واقع در سرزمین های بلند پاپوا گینه نو، به ایالات متحده آمدم. الان داشتم بر می گشتم، با همسرم، راب (Rob)، یک مهندس هوافضا و پسر هفت ساله مان، گابریل (Gabriel) و دختر پنج ساله مان، سارا. بعد از ۱۱ سال زندگی در ایالات متحده، من داشتم به خانه برمی گشتم.
کوهپایه های سبز تیره ناحیه هاستین در افق بادخیز بارِت سربرافراشته بودند. لک لک ها، پلیکان ها، مرغ های ماهی خوار و شاهین ها با اشتیاق نظاره گر ما بودند. طوطی ها جیغ کشیدند و به عقب گریختند. ما از پشت سر یک تمساح گذشتیم و به درون تپه ها قدم نهادیم. منظره دریاچه چهارمایلی واگو مثل یک پرده که به آرامی فرو می افتد، نمایان شد. کوه هاستین از دور به رنگ آبی بود و عطر شیرین یاسمن هوا را معطر می کرد.
همان طور که به ساحل سخت و شنی روستای واگو رسیدیم، مردم به سمت ما دویدند در حالی که ما را سخت در آغوش می گرفتند، می خندیدند و می گریستند. هر جفت چشمی که من دیدم پر از هزاران فکر بی صدا بود. هیچ لغت باهینمویی برای واژه “سلام” (Hello) نیست و فقط یک غیبیت طولانی، احوال پرسی را در بر دارد. آنها گفتند « تو اینجایی.»

من پاسخ دادم «من اینجا هستم»

آن چه که مرا به واگو بازگرداند یک بحران بود- هاستین در معرض قطع درختان است. بعضی از جنگل های بارانی عمده باقی مانده در دنیا در پاپوا گینه نو هستند. من درباره صاف کردن در استان ساحلی مادانگ (Madang) شنیده بودم و فکر چنین تخریبی در هاستین غیرقابل تحمل بود.
دولت پاپوا گینه نو مسائل مربوط به استفاده از زمین را به مالکان محلی واگذار کرده است. اما من نگران بودم که شرکت های خارجی قطع درخت، حقیقت را درباره آنچه که قطع درخت با جنگل باهینمو می کند، به آن ها نگفته باشد، جنگلی که هنوز در زندگی و فرهنگشان حیاتی است. و آیا باهینمویی های دورافتاده متوجه هستند که گنجشان چه معنایی برای جهان دارد؟
من با حس عصبانیت و بی پناهی، نامه هایی را نوشته بودم. یک راه، نامه نوشتن به گیاه شناس، اس. اچ. سمر (S.H. Sohmer) در موزه بیشاپ (Bishop Museum) بود، کسی که سفر اکتشافی رود هاستین را ترتیب داد، که توسط موسسه اقلیم شناسی واو (Wau) در پاپوا گینه نو و موزه بیشاپ هونولولو (Honolulu) حمایت شد و بودجه اش نیز از انجمن نشنال جئوگرافیک تامین شد. نیاز به مطالعه جامع هاستین وجود داشت، اگر ما قرار بود آن را از دست بدهیم، حداقل ما می دانستیم چه چیزی را داریم از دست می دهیم. و این آگاهی، امکان داشت رایزنی های بین المللی را تشویق کند.
دولت پاپوا گینه نو یک درصدی از سود قطع درخت را دریافت می کند و بنابراین قطع درخت را به عنوان یک منبع سودآور توسعه اقلیم شناختی برای ناحیه می بیند.
هری سکولاس (Harry Sakulas)، کسی که در ناحیه رودخانه سپیک بزرگ شده است بیان داشت: «دولت تلاش کرده است که مالکان زمین را شناسایی کند و طبق نظر آنها عمل کند.» او مدیر موسسه اقلیم شناختی واو است و یکی از راهنمایان محلی سفر اکتشافی بوده است. «اما دو خطر مهم وجود دارد. اول، حتی اگر مردم انگلیسی صحبت کنند، آنها اصطلاحات قانونی مورد نیاز برای رسیدن به اهدافشان را نخواهند دانست. نمی توانی تصور کنی این شرکت های چندملیتی چقدر می توانند در تفسیر قراردادها باهوش باشند.»
«دوم، شرکت های قطع درخت برای متقاعد کردن مردم تا کجاها که نمی روند. قول یک حقوق مادام العمر یا حتی یک آخر هفته در هتل ساحلی می تواند خیلی کارها بکند وقتی که مالک زمین هیچ وقت یک جاده صاف هم ندیده است.»
وقتی من به واگو رسیدم، تیم تحقیقاتی کمپ هایی را در جنگل برپا کرده بودند. من به آنها می پیوستم، اما اول می خواستم با روستا و لذت پابرهنه را رفتن در جنگل دوباره آشنا شوم. این امر به پاهایی قوی نیاز نداشت، فقط یک دانش شخصی از زمین بود. خطرهایی وجود دارد-لانه های مورچه های نیش دار و زنبورهای سرخ، مرگ افزاها (death adders) (نوعی مار بومی گینه.م.)، تاک های تیغ دار- اما وقتی یکبار بفهمی چگونه از آن اجتناب کنی، آزادی که بر روی الگوهای غیرمنتظره و رنگ ها در این دنیا تمرکز کنی که در اولین نگاه فقط سبز به نظر می رسند. برگ هایی به بزرگی بشقاب با نقطه هایی به رنگ زرد و نارنجی از سقف جنگل فرو می ریزند مثل کاغذ رنگی، توده هایی از پروانه ها تلالویی از آبی ها و بنفش ها را در معرض نمایش می گذارند، تاک های پیچ در پیچ، خوشه هایی از گل های ارغوانی به طول ۱۰ حتی ۱۵ فوتی را آویخته اند. جمود، واقعی است-مقدس است. راه رفتن در اینجا مثل حس کردن ضربان خلاقیت است. من اعتقاد دارم این یکی از هدیه های بزرگ جنگل های بارانی به ماست.
وقتی من برای اولین بار باهینموها را در سال ۱۹۶۴ دیدم، آنها در هشت روستای پراکنده در املاکی به وسعت ۶۰۰ مایل مربع زندگی می کردند. اینها اسکان های موخری بودند، هرکدام شامل سرپناه هایی از جنس نخل و یک معبد برای مردان. سنتا، گروه های چهار یا پنج خانواده ای، کمپ به کمپ به هاستین آمده بودند، در حالی که خوک های وحشی و کاسوآری های فاقد توانایی پرواز (flightless Cassowaries) (نوعی پرنده بومی گینه.م.) را با تیرهایی از جنس بامبو شکار می کردند و میوه، دانه های روغنی و غنی ترین قسمت رژیم غذایی شان –شیره نشاسته مانند نخل- را جمع آوری می کردند.
منبع:
Source: Bakker, Edie. ‘Return to Hunstein Forest.’ National Geographic, February 1994, Encarta 2009

این متن در چارچوب فعالیت های کارگاه زبان تخصصی انگلیسی «انسان شناسی و فرهنگ» در زمستان ۸۹ ترجمه شده است.

zahraabtahi@aol.com