انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نوشتاری از ادی بکر درباره پاپوا گینه نو (۴)

ترجمه ی زهرا سادات ابطحی

بخش نهایی

عده قلیلی به بالای قله هانستین دست یافته اند. خانواده من فکر می کنند که ما در سال ۱۹۷۸ این کار را کرده ایم. اما ماگوگومو اکنون مرا از اشتباه بیرون آورد. «ما هیچ وقت جرات نداشتیم که به شما حقیقت را بگوییم. راهنمایان شما به شما گفتند که آن جا نوک قله است چون اگر شما آن جا باز نمی ایستادید، نمی توانستید قبل از تاریکی به کمپتان برگردید. هوا چنان ابری بود که شما به انها شک نکردید.»

در یک سفر متاخرتر من، ماگوگومو را مجبور کردم که با من به قله بیاید. وقتی آواز سرخوشانه اش را شنیدم برای پا به پا رفتن با او شتافتم. «سن ادی، ما اینجاییم. ما قله را فتح کردیم.»

من به یک تپه ماهور در ارتفاعی بالاتر از جایی که بودیم اشاره کردم. ماگوگومو سرش را با عصبانیتی پدرانه تکان داد: «می دانی مشکل شما سفید پوست ها چیست؟ شما هیچ وقت از پیش رفتن روی پیشانی کوهستان ارضاء نمی شوید. – شما فکر می کنید مجبورید تا ته ماجرا پیش بروید! به رئیست می گویی که در کشور ما فرقی نمی کند که چیزی روی پیشانی ات باشد یا روی تاجت- هم چنان در بالای سرت است. ما تا راسش آمدیم؛ آن محل آن جا هیچ چیز نیست. بیا برگردیم. مثل معجزه است اگر تا قبل از تاریکی بتوانیم به کمپ برگردیم. و ما هیچ چراغ قوه ای هم نداریم.»

وقتی گوگومو تفکر «سفید پوستان» را زیر سوال می برد، منظورش غربی ها از هر رنگی است. منظورش کسی است که مثل یک باهینمو فکر نمی کند. سوء ارتباط فرهنگی غمباری اکنون بر سرنوشت هانستین سایه افکنده است.

همان طور که داشتم واگو را ترک می کردم، بیوه مویالی، کسی که زمین کلانش نقطه ای را تحت پوشش قرار می دهد که توسط هیئت اعزامی مورد تحقیق پیمایشی قرار گرفت، به من گفت که الان که او میداند «قطع درخت، جنگل ما را نابود می کند» تصمیم گرفته است که «برای قطع درخت چیزی را نفروشد». اما رخدادهای پسین او را متزلزل کرده است.

با ایده های تازه و بهترین نیات، محصلانی از موسسه بوم شناسی واگو، اعضایی از بنیاد استرالیایی مردم پاسیفیک جنوبی و دیگر گروه های حفظ منابع طبیعی مثل صلح سبز (Greenpeace)، دوستان سپیک، و کنسول زنان سپیک شرقی سعی داشتند که به باهینموها کمک کنند تا جایگزین هایی برای قطع درخت انبوه بیابند که توسعه ای را در پی داشته باشد که به شدت آرزومند آن بودند. آن ها همچنین از مالکین محلی خواستند بیشتر برای الوارهایشان پول بگیرند. گلن بری (Glen Barry) حافظ محیط زیست امریکایی گفت: «در حال حاضر آن ها ۴۰ دلار برای یک درخت متوسط می پردازند که در بازار بین المللی به قیمت ۲۷۵۰ دلار فروخته خواهد شد. این مسخره است. قیمت چوب جنگلی مناطق گرمسیری باید کمیابی آن را منعکس کند.»
متاسفانه بعد از اینکه من و والدینم واگو را ترک کردیم، برخی از اعضای گروه حفاظت محیط زیست از آنجا دیدن کردند، با یک کارگر دولتی مقیم به شکل عمده وارد معامله شدند، یک بیگانه، چون انگلیسی صحبت می کرد، و این هم چون توهینی به بزرگان روستا بود. با سوء استفاده از درهم برهم بودن اوضاع، مقامات جنگل داری دوباره قادر بودند مویالی و دیگران را متقاعد کنند تا به قطع درخت تن دهند.
حافظان محیط زیست کوتاه نیامدند. به عنوان یک جایگزین برای صاف کاری (clear-cutting) آن ها دارند دستگاه های چوب بری قابل حمل را ارتقاء می دهند. مردم محلی می توانند بعد از این به شکل گزینشی درختان را هرس کنند و درون جنگل خرمن کوبی کنند تا به رشد مجدد گیاهان فرصت داده شود. نیازی نیست که یک مسیر عریض را قطع کرد و آسیبی نیز از ماشین آلات سنگین به بار نمی آید.
روستای ییگای (Yigai) از چنین دستگاه های چوب بری استفاده می کردند، اما مویالی، به عنوان نمونه، تحت تاثیر قرار نگرفته است: «مثل این است که جنگل هم چنان دارد خراب می شود، فقط با پول کمتری برای ما.» شرکت های قطع درخت-کسانی که قول دادند «هر درختی را جایگزین کنند»- به کلان او یک مبلغ بیشتر برای صاف کردن خواهند داد به شرطی که «سر موقع باشد.»
آیا یک هاستین قطع درخت شده می تواند احیاء شود؟ ریموند کوبه (Reimund Kube) مهندس کشاورزی آلمانی که به خاطر کارش در پاپوا گینه نو بازشناخته شده به من گفت: «اگر هر چیزی فقط درست انجام می شد، اگر جنگل داران بزرگترین درختان را رها می کردند، تا حد امکان جاده های کم تری می ساختند، و آن چه را تخریب می کردند دوباره می ساختند، در طول ۳۰ سال می شد یک جور جنگل دست ساز داشت. در غیر این صورت فقط درختچه و علف رشد می کند. اما مهم نیست چقدر محتاطانه از آن بهره بردای شود، گونه های خاصی از دست خواهند رفت. پرنده های بزرگ از اولین هایی هستند که از بین می روند.»
او گفت : «هیچ کس تا کنون یک جنگل بارانی را از نو نساخته است. هیچ کس نمی داند که آیا یک بهبود کامل صد سال طول می کشد یا هزار سال.»
گرچه باهینموها سنت هایی را ترک کردند که دیگر مهم نمی پندارند، با داستانی که پدرم اخیرا به من گفت به من یادآوری شد که چقدر این سنت ها با هانستین گره خورده است. او داشت با گروهی از واگو درون جنگل سفر می کرد. به رسم مالوف دو مرد برای شکار رفتند. بقیه مسیر را برای زنان و کودکان که از عقب می آمدند و وسایل کمپ را حمل می کردند و غذا جمع آوری می کردند، پاک کردند. یکی از پیش قراولان توجهش به قطره خونی بر روی برگی فروافتاده جلب شد، سپس یکی دیگر. او با یکی از دوستانش مشورت کرد، سپس برگ را برگرداند. وقتی پدرم علتش را پرسید، با لبخندی گفت: «مردانِ پیش رو، خوکی را با نیزه زده اند. ما می خواهیم این نکته که ما امشب گوشت تازه داریم برای زنان سورپرایز باشد.»
ثبات جنگل بارانی برای باهینموها این مساله را سخت می کند که پیامدهای قطع درخت را واقعی بپندارند. دنیای فیزیکی آن ها به انان یاد نداده است که با اصطلاحات علت و معلولی بیندیشند. اگر هانستین تخریب شود، فرهنگ باهینمو نیز می میرد. نه فقط فرهنگ بیرونی انها –آن چه که می خورند، آن چه که می پوشند- بلکه به شکل مخرب تری فرهنگ درونی شان: آن چه که آن ها به مثابه مردم هستند، رویکردشان به زندگی. ان ها محیط محافظشان را از دست خواهند داد.
من هنوز موسیقی قدیمی را می شنوم که درون شب جریان دارد و جاری ست و رمز و راز افسانه هایی را که درباره منشاء این آهنگ ها درون گوش های جوان من زمزمه می شد را حس می کنم. من هنوز رقص مردمی که اعتقاد داشتند راهشان تنها راه است را به یاد می آورم.
با وضعیت فعلی، قطع درخت هنوز یک تهدید جدی برای هانستین است. این که چقدر درخت قطع خواهد شد نامعلوم است. اما می توان امیدوار بود که به اندازه کافی جنگل حفاظت می شود که سولومون و هر کس دیگری که انتخاب کرده است از او پیروی کند، می تواند هنوز درمسیرهای اجدادی اش قدم بزند.
در سفر آخرمان به برکه آب زلالی در گیپا (Gipa) ، من و او یک نهر جانبی را دیدیم که از ردیف صخره ها به درون رودخانه هم چون آبشاری جاری بود. پرتو های طلایی نور در مسیرآب می شکست. او بر گشت و به آرامی گفت: « زیباست، نه؟»

Source: Bakker, Edie. ‘Return to Hunstein Forest.’ National Geographic, February 1994.