قوم موسیقی شناسی نسبت به دیگر رشته های علوم انسانی، حوزه ای نسبتاً نو ظهور است. اگر رشته های علوم انسانی به تدریج با تأثیرپذیری از مفاهیم علوم طبیعی به تدریج طی قرن نوزدهم و باتوجه به شرایط خاص تاریخی در اروپا پدید آمدند، تأسیس قوم موسیقی شناسی به عنوان حوزه ای از دانش که به بررسی و شناخت موسیقی های غیرغربی میپردازد، تا میانه قرن بیستم نیازمند زمان بود.
قو مموسیقی شناسی به عنوان رشت های دانشگاهی عمدتاً به بررسی و کنکاش موسیقی های غیر غربی مشغول بوده است. بنابراین مؤلفه جغرافیایی تا حدی به طور تاریخی در تعریف ماهیت آن نقش ایفا کرده است. البته، برخی از قوم موسیقی شناسان مؤلفه مذکور را در تعریف قوم موسیقی شناسی ضروری ندانسته اند. برای نمونه همانطور که مریام اشاره میکند، کولینسکی تعریف قوم موسیقی شناسی به عنوان علمی که به موسیقی های غیر غربی میپردازد را مورد انتقاد قرار میدهد. وی به نقل از کولینسکی و در رابطه با تمایز میان موسیقی شناسی و قوم موسیقی شناسی اینگونه مینویسد: «آنچه موسیقی شناسی و قوم موسیقی شناسی را از یکدیگر متمایز میکند محدوده های جغرافیایی مورد تحلیل نیست، بلکه مربوط به روش کلی است که این دو حوزه را از یکدیگر جدا میسازد» (Kolinsky 1957. In Merriam 1961:5). اما، به طور کلی حتی تا امروز این رشته به بررسی طیف گسترده ای از سنتهای مختلف موسیقایی جهان، اعم از کلاسیک و غیرکلاسیک میپردازد. اگرچه امروزه دیدگاههای دیگری نیز در رابطه با حوزه های مورد مطالعه قوم موسیقی شناسی وجود دارد، اما حتی تا امروز، قوم موسیقی شناسی مؤلفه جغرافیای غیرغربی را مد نظر دارد.
نوشتههای مرتبط
متن کامل مقاله را در لینک زیر دانلود کرده و بخوانید