آرمین وامبری
برگردان خسرو سینایی
نوشتههای مرتبط
با ورود به این شهر مسافر مطمئن میشود که وارد قاره آسیا شده است. در شهرهای ساحلی معمولاً بناهای چندطبقه و پنجرههایشان به آنها منتظره نیمه اروپایی میدهد.
این نقاط در زمان سلطه ترکها معمولاً ساکنانی یونانی داشتند که کموبیش آداب غربی را تقلید میکردند. امّا در ارضالروم کمکم سبک معماری شرقی جلبتوجه میکند، دیوارهای کلفت و کجوکولهای که با گِل یا سنگ ساختهشدهاند. پنجرههایی که بیشتر بهطرف حیاط باز میشوند تا بهطرف خیابان؛ ورودی منازل که ساختمان اصلی را پنهان میکند و حتی ساختمان داخلی منازل که بیشتر به بناهای ایران، عربستان و آسیای مرکزی شبیه است تا به شهرهای دیگر ترکیه و گرچه فضای بازار، مردم و لباسهایشان خیلی به استانبول شبیه است؛ امّا مسافر تازهوارد خیلی زود متوجه میشود که در اینجا شاهد نوع متفاوتی از زندگی است.
بار اولی که سوار بر اسب از میان بازار گذشتم، بیش از همه رنگ روشن پارچههای لباسها، چکمههای سرخرنگ در مغازههای کفاشی و سلاحهایی مانند شمشیر و خنجر که یادآور قرونوسطی بودند و همچنین سلاحهای گرم که جلوی دکانها برای فروش آویزان شده بودند، نظرم را جلب کرد.
وقتیکه گاهگاه با کُردی سوار بر اسب مواجه میشوی که به نیزهاش منگولههای تزیینی اسبش را بسته و با دستاری غریب و کفتانی سفیدرنگ که باعث میشود چهره سوخته و بدویاش بیشتر دیده شود با نگاهی تیزبین بازار را از زیر نظر میگذارند، متوجه میشوی که بهزودی با مردمانی از اصیلترین نژاد آسیایی سروکار خواهی داشت.
ترکهای عثمانی که اختلاطی از خون یونانی، ارمنی و عرب را در خوددارند، خطوط چهرهشان به اروپاییها شبیه است و در مقایسه با کُردها همانقدر متفاوت هستند که چهره نژاد اصیل فرانسوی با مردم بریتانیا تفاوت دارد.
محل سکونت من در ارضالروم برخلاف همسفرهای ارمنیام که در یکی از استراحتگاهها اقامت کردند، در خانه «چرکس حسین زعیم پاشا» حاکم نظامی سابق این شهر بود. این افسر که چنانکه اسمش نشان میدهد از نژاد چرکس بود؛ اولین کسی بود که پنج سال پیشهنگام ورودم به قسطنطنیه مهماننوازیاش شامل حالم شد.
یکی از هموطنانم مرا به او معرفی کرد و ازآنجاکه او میخواست پسرش زبان فرانسه یاد بگیرد با دیگر علوم اروپایی آشنا شود، مرا برای تعلیم و تربیت او انتخاب کرد.
حسین پاشا که در اثر معاشرتش با مهاجران اروپایی در مورد آزادی سیاسی عقایدی کاملاً متفاوت با ترکهای دیگر پیداکرده بود. همان زمان که من در قسطنطنیه بدم برای یک توطئه همهجانبه نقشه میکشید؛ توطئهای که هدف آن چیزی نبود جز براندازی سلطان عبدالحمید توسط برادرش عبدالعزیز و اعدام چندین نفر از وزرای بانفوذ و برقراری مجدد نظام حکومتی قدیمی ترکیه بهجای نظام جدیدی که مورد نفرت همگان بود.
جالبتوجه است که تا چه حد زمزمههای مهاجران اروپایی در شکل گرفتن این عقاید مؤثر بوده است. ولی این پاشا سر پُرشوری داشت و علاوه بر دیدگاه انقلابی همقطاران اروپاییاش، تخت تأثیر شدید عقاید شیخ متعصّبی از اهالی بغداد نیز بود. هنوز کاملاً به یاد دارم که چگونه این شیخ با پایبرهنه و عبای نیمهلختش به ملاقات پاشا میآمد و محرمانه با او جلساتی داشت، آنچه بعداً با تعجب فهمیدم آن بود که پاشا رئیس گروه ضد دولتی –کوله بی – بود. پسرش که شاگرد سابق من بود یکی از سرکردگان گروه و همان شیخ هم که معلم زبان فارسی من بود، از سرمداران آن گروه؛ و تازه متوجه ارتباطها شدم.
حسین پاشا ابتدا محکومبه اعدام شد، ولی بعداً مورد عفو سلطان عبدالحمید قرار گرفت و به حبس ابد محکوم شد.
پس از دو سال که در جزیره رودوس (Rhodos) زندانی بود با به تخت نشستن سلطان فعلی آزاد شد و همزمان عهدهدار شغل مهمی شد که در ارضالروم داشت.
وقتیکه من از تصمیم برای سفر به بخارا باخبرش کردم، اول کمی جا خوردم و توصیه کرد که از این کار منصرف شوم، اما بعداً به من قول داد که نامههایی برای معرفی و سفارش من به شیخ معتبر پایتخت ترکمنستان بنویسد.
او از اعضای فرقه زیرزمینی نقشبندی بود که رابطه نزدیکش با شیوخ بخارا مبتنی بر این موضوع بود؛ اما ازآنجاکه نگران سوءظن و تعصّب او بودم، از پذیرفتن نامههای سفارشی خودداری کردم. در مدت سه روزی که نزدش بودم دائماً میخواست کشف کند که من سفرم را به دلیل مأموریت پنهانی از طرف کدامیک از قدرتهای اروپایی انجام میدهم. شدت دلخوریاش را از اینکه بالاخره چیزی دستگیرش نشده بود، وقتی فهمیدم که هنگام خداحافظی با من رفتار بسیار سردی داشت. در میان دیگر مسئولان شهر ارضالروم هم آشنایانی داشتم که از زمان اقامتم در استانبول با آنها آشنا شده بودم. من در بنای حکومتی به ملاقاتشان میرفتم و منظره یک ساختمان اداری در شهرستانهای ترکیه برای همیشه در خاطرم خواهد ماند. ورودی درها را کفشهایی که به رویهم ریخته شده، عصاها و تفنگهایی که روی زمین افتاده و سگهای ولگرد بند آوردهاند و همین کافی است تا حدس بزنیم اتاقهای آن ادارات در چه وضعی است. یکطرف روی مبلهای کثیف و نیمه پاره چند منشی نشستهاند، طرف دیگر گروهی از زنانی که باهم هوا میکنند؛ در کنجی آدم لودهای مشغول سرگرم کردن کارمندان اداری است و در کنجی دیگر یکی از مراجعین.
ادامه دارد…