معصومه علیاکبری
بربریت واقعاً موجود. ویراسته لئو پانیچ و کالین لیز. ترجمه فریبرز رئیسدانا. تهران: نگاه، ۱۳۹۵. ۵۰۴ ص. ۳۲۵۰۰۰ ریال.
نوشتههای مرتبط
۱. عنوان کتاب و تصویر دو مرد نقابدار سیاهپوش با پوست سفید نیمهپیدایشان از بالای نقاب که یکی سلاح به دست دارد و آن دیگری ظاهراً کتاب، ذهن را به سمت مباحث روز و وقایع جاری سالهای پیدایش داعش میبرد. همین نشانهها بهعلاوه نام مترجم بهعنوان منتقدی سوسیالیست، کفایت میکند تا کتاب را بخرم.
۲. در یکی از اتوبوسهای تندرو (بی.آر.تی) نشستهام، کتاب را باز میکنم و به سراغ فهرست مطالب میروم. عنوان فصلها جذاب و خواندنی به نظر میرسند برای همچو منی که میپندارد یکی از مصیبتهای بخشهایی از جهان امروز که درگیر مشکلات خاورمیانه است و زندگی یا منافعش در گرو آرامش یا آشوب در این منطقه است، فقدان جنبش چپ غیردینی و سرکوب و تحقیر و تخریب اندیشههای روشنفکرانه دینی است. بعضی عنوانها چنیناند:
رهاییبخش و چپ: مسئله خشونت (فصل ۱۳)؛ دفاع از انسانیت نیازمند رادیکال شدن تلاش عمومی است (فصل ۱۴)؛ قربانیان خشونت: دیدگاه جنسی (فصل ۶)؛ دختران چونان کالاهای یکبارمصرف در هند (فصل ۷)؛ بربریت روی پرده: خشونت در فرهنگ دیداری (فصل ۳)؛ نژاد، زندانها و جنگ: صحنههایی از تاریخ خشونت در امریکا (فصل ۴).
بیش از تورق صفحات فهرست و شناسنامۀ کتاب، نمیتوانم به کتاب چشم بدوزم. با توجه به عناوین فصلها، راضی از انتخاب کتاب آن را درون کیف میگذارم. کتاب دیگری هم خریدهام که نام نویسنده و عنوان کتاب جذاب است برای پژوهشگری که مسائل روشنفکری دینی در ایران و کشورهای مسلمان را دنبال میکند. هرچند که نحوه صفحهبندی و چاپاش چنگی به دل نمیزند؛ اما بیآنکه در صندلی اتوبوس تورقش کنم، از خرید آن راضی هستم.
۳. احساس رضایت از خریدن این دو کتاب، دیری نمیپاید. کمی از این میخوانم و چند صفحهای از آن. کلافه میشوم و گیج و ناراضی از هر دو؛ اما در این نوشته فقط به همان بربریت موجود میپردازم و از کتابی که در حوزه اخلاق اسلامی و نسبتش با مدرنیته است، میگذرم. بهخصوص که بربریت واقعاً موجود یکتنه توانست همه نارضایتیها و نقونوقهایی را که در طول این چند سال هنگام مواجهشدن با ترجمههای بد و شتابزده و ناپیراسته و ناویراسته در ذهنم انباشته بود، دوباره جان ببخشد. نیّت این نوشته معرفی و بررسی محتوایی کتاب و تأکید بر اهمیت و ضرورت مباحث آن نیست. هرچند که از این حیث نیز کتاب جای اما و اگرهای بسیار دارد؛ اما ترجمه ناویراسته کتاب به حدّی آزارنده است که مانع خواندن بیدردسر و فهم راحت فصلها میشود. از این رو از خیر توجه به محتوا میگذرم و ادعای مترجم را در پیشگفتارش میسپارم به دست و قلم و ذهن نظریهشناسانی که جنس گفتار حدسی و آرمانی را از گفتار نظری ـ فلسفی تفکیک میکنند و ناخالصی نظری ادعاها را بر بنیان امور واقع از یک سو و ذات دستنیافتنی امور روشنگرانه نشان میدهند.
مقالاتی که مترجم از چهل و پنجمین مجلّد «دفترهای سوسیالیستی» انتخاب کرده، قرار بوده نشان بدهد: «چرا در نظام سرمایه و حداکثر سود، خشونت با انواع نیرنگها و جهانیکردنهایش، امری ذاتی است اما سوسیالیسم چنین نیست و آنچه در سوسیالیسمهای دولتی و سرمایهداری دولتی و آمیزههای آنها اتفاق افتاده ربطی به مارکسیسم و سوسیالیسم ندارد. این کتاب از این منظر بسیار روشنگرانه به حساب میآید.» (ص ۲۰) برخلاف تصور مترجم، این کتاب برای نیمه دوم ادعایش روشنگرانه نیست، چون اصلاً هیچ نشانی از خشونتهای هولناک غیرسرمایهدارانه غیرامریکایی در جوامع سوسیالیستی و کمونیستی وجود ندارد. در واقع این مجموعه مقالات فقط به بربریت واقعاً موجود در بستر سرمایهداری جهانی میپردازد و از نحوههای دیگر خشونت غافل میماند. بهخصوص که این سالها و این ماهها فقط سرمایهداری امریکایی و بریتانیایی نیست که خشونت را جهانی کرده است، سرمایهداری روسی هم روی دست آنها بلند شده و امپراتوریاش را تمامعیار به نمایش گذاشته است، از این منظر «بربریت واقعاً موجود» مورد نظر «دفترهای سوسیالیستی» و مترجم آن فقط نیمی از موجودیت واقعیاش را از پرده بیرون انداخته و نیمه دیگر آن هنوز در تاریکی پناه گرفته است. هرچند که خاورمیانه، این گورستان جمعی فلکزدگان خفته بر منابع نفتی، دارد این نیمه را هم از تاریکی بیرون میآورد بیآنکه فرصتی بدهد به ایدهها و آرمانهای بشردوستانه جهانی که سوسیالیسم هم یکی از آنهاست. این کتاب میتوانست برای خواننده فارسیزبان واقعاً مفید و روشنگر باشد اگر از ترجمهای سلیس و قابلفهم و مطابق با ترکیب جملات کوتاه فارسی، برخوردار بود و اگر ناشر، ویراستار یا گروه ویراستاران مسلط به نثر فارسی را به کار میگرفت. از این حیث حتی میتوان گفت کار کتاب در حدّ نمونهخوانی هم میلنگد چه رسد به ویرایش ساختاری و انشایی و دستوری.
۴. همانطور که در ابتدا متذکر شدم، هدف این نوشته تأمل بر محتوای مقالات نیست. بلکه تأمل در ترجمه آزارنده آن است که کار خواندن و فهمیدن مقالات را بسیار دشوار ساخته است. به حدّی که نمیتوان آنگونه که نویسندگان مقاله اول («تأملاتی درباره خشونت امروز») توقع دارند، در خلال مقالات به این تصور واقعی پی بریم که: «رشد بربریت چه کم باشد چه زیاد، باید در متن دستاوردهای ضعیف برنامههای سوسیالیستی در پایان قرن بیستم درک شود. اعم از اینکه ناشی از شکستهای وارد آمده از سوی امپریالیسم و عکسالعملهای داخلی باشد یا به دلیل شکستهای پیدرپی و عملیات سرکوب سوسیالیسم واقعاً موجود و ناسیونالیسم مابعداستعماری یا در نتیجه تعارض اصلاحگرایی سوسیالدموکرات و استقرار آن همراه با نولیبرالیسم.» (ص ۵ و ۴۴). از قضا باید گفت که این مقاله و دو مقاله بعدی شستهرُفتهترین مقالههایی هستند که به نظر میرسد به دست ویراستار سپرده شده یا با دقت بیشتری ترجمه شده و یا ترجمه از مرحله اوّل گذشته و بازنویسی شده است. این سه مقاله با نثر فارسی روان (بهرغم جملات مرکب و طولانی) نسبتاً توانستهاند چرایی گسترش و شدت همهگیر خشونت در دو دهه نخست سده بیستویکم را آشکار نمایند: سرکوب جنبش چپ (به باور نگارنده اعم از چپ غیردینی و دینی) و جولاندهی به افراطگرایی راست (باز هم به باور نگارنده اعم از راست دینی و غیردینی)، بیش از هر عامل دیگری زمینهساز چنان خشونتهای جهانگیری شده است.
با گذر از این سه مقاله، در زیر به نمونههایی از موارد متعددی که نیاز به ویرایش داشتهاند، اشاره میشود. بعضی نمونهها، اصطلاحاتی هستند که حتی به یک صورت هم ضبط نشده است مثل: «اقتصاد سیاسیدان» (ص ۲۵۲) / «اقتصاددان سیاسیدان» (ص ۳۷۸)؛ «دانشمندِ موضوعِ نسبتِ جنسی» (ص ۲۵۶)؛ «خودسرگرایی» (ص ۴۱۲)؛ «افزایش غیرمذهبی فعالیت خشونتآمیز» (ص ۱۵۸).
اما بیشتر موارد نیازمند ویرایش، مربوط به عبارتهای طولانی ناهموار و ناخوشخوان است که بهخصوص در مقالات میانی بیشتر به چشم میآیند مثل:
«به علاوه این سطح پیشرفت اقتصادی برای زنان در کشورهای غربی ثروتمندتر در کنار الگوهای جهانی زندگی زنان یعنی سپاه زنان به فقر افتاده که خدمات خانگی یا سایر خدمات شخصی کممزد و بیپشتوانه را در بسیاری از کشورها، بسیار دور از خانوادههایشان ارائه میدهند قرار داشته است.» (ص ۲۰۴)
در این عبارت طولانی به شکلی غیرضروری به تبعیت از نثر انگلیسی، میان نهاد و گزاره جمله اولیه فاصله افتاده است. با تجزیه و جابهجایی اجزای این عبارت میتوان آن را سادهفهمتر کرد. برای مثال میتوان فعل پایانی را بعد از عبارت «سپاه زنان به فقر افتاده» گذاشت. به همین سادگی.
یا: «مدتهاست که دانستهایم آمارهای کماندازه گزارششده در مورد خشونت علیه زنان غیرقابلاعتماد اند.» (ص ۲۰۵)
اصلاح پیشنهادی: گزارشهای اندک در مورد آمار خشونت علیه زنان…
یا: «سقطجنین دخترـ مرگ پیش از تولد ـ شروع به تبدیل شدن به حق کرده است.» (ص ۲۵۴)
اصلاح پیشنهادی: سقطجنین دختر… کمکم دارد تبدیل به حق میشود.
یا: «تأکید بر فرهنگ و معنا نیز برای غلبه بر رویکردهای خام ماتریالیستی نومالتوسی، از دید عامه و دانشگاهی که تضاد را به فشار جمعیت بر منابع منتسب میکند و بهشدت شکلها و سازوکارهای متنوع این فشار را نامتشخص میسازد و نمیتواند به موضوع جماعات تحتفشار اقتصادی که بااینهمه شرایط تابآوری و صلح را بنا میکند، بپردازد موردنیاز است.» (ص ۳۱۳)
یا: «شورش فعلی در محدوده رودخانهای از استخراج قدیمی و فعلی نفت از سرزمین و در روابط اجتماعیای که شورش را تسهیل کرد ناشی شده است.» (ص ۳۷۱)
اصلاح پیشنهادی: بعضی از موارد مثل همین مورد و مورد قبلی و موردهای بعدی را نمیتوان با اتکای بر متن ترجمهشده، اصلاح کرد؛ زیرا فهم آن مشروط به خواندن متن اصلی و فهم آن است.
یا این مورد که نقلقولی نامفهوم است:
«نشان میدهد که خشونت گذشته و موجود در دلتای نیجر بهطورکلی و در پورتهارکورت بهطور خاص، برآمده ویژه و توصیفی، البته کشنده، از پویش انباشت اولیه توسط طبقه حاکم نیجریه است.» (ص ۳۷۵)
در این نقل که یک پاراگراف کوتاه است، نهاد بهکلی محذوف است و فاعل «نشان میدهد» غایب. همچنین بهدرستی معلوم نیست که منظور از «برآمده ویژه و توصیفی و البته کشنده» چیست. این ترکیب وصفی مرکب دربردارنده هیچ معنای روشن و واضحی نیست. درحالیکه این عبارت از متن گزارش دیدهبان حقوق بشر نیجریه گزیده شده است که طبعاً باید دارای معنایی صریح و روشن باشد. در ادامه همین نقل که شروع یک پاراگراف دیگر است، باز هم نقل مطلب به گونهای است که بر ابهام معنا و درک موقعیتی که در آن، خشونتهای نیجریه عمدیتر و هولناکتر میشود، میافزاید:
«شرایطی است که در آن قسمتها، بخشها و اتحادیههای طبقه حاکم آگاهانه و مصممانه بیقانونی و خشونت عمومی را میکارند.» (ص ۳۷۴)
یا: «عاملان اصلی صنعت نفت عبارت است از شل، شورُن ـ تکزاکو، توتال و آجیپ با شرکت ملّی نفت نیجریه و نیز اکسون ـ موبیل که در دوردست ایالت آکوا ایبوم مستقر است در ارتباط هستند.» (ص ۳۷۸)
اگر ویراستار یا مترجم که قبل از تحویل متن به ناشر باید حداقل دو سه بار متن اولیه را بازخوانی، عیبیابی و بازنویسی کند، زحمت دوباره خواندن را متحمل میشد، درمییافت که با چند تغییر جزئی، به عبارتی روشن و گویا دست مییافت؛ مثل:
اند به جای «است» در ابتدای جمله و اضافه نمودن «که» قبل از «با» و افزودن یک ویرگول پس از «است» در سطر آخر.
یا: «شرایط اجتماعی ـ اقتصادی کشاورزی و ماهیگیری در جوامع رودخانهای فقط با سماجت از طریق قایق باقی میماندند گرچه برونمهاجرتی از آن جوامع به محلهای اشتغال نفتی صورت میگرفت.» (ص ۳۸۰)
یا: «در دهه ۲۰۰۰ همان مردم به طور همزمان به دارودستهها بهعنوان کسانی که «حکومت نظامی» را که زندگی را ناممکن میسازد، مینگریستند. در برابر چنین ابهامی مفهوم دارودستهها بهعنوان انقلابی ـ نه کمتر از وحشیان جامعهستیز ـ نکته اصلی را گم میکند.» (ص ۴۱۱)
این ترجمه فارسی ابهام اندر ابهام شده است و مفهوم را دوچندان بیشتر برای خواننده فارسیزبان گم میکند؛ یعنی همان مخاطبی که مترجم دغدغه آگاه شدنش را دارد و خواسته است با تنها کتابی که در زمان ترجمه در دست داشته، قدمی در راه آگاه نمودنش بردارد.
و بالاخره آخرین نمونه از نمونههای بسیاری که در حد یک مرور کوتاه میگنجد:
«بسیاری از خانههای زهوار در رفته، بیشتر ساخته شده از چوب، رنگ و رو رفته و سیاهسوخته در یک فرایند عیان بهسازی زیرساختی که سهم قابل توجهی از آن خانهها اکنون بزرگتر و با آجر و سیمان نوسازی شده و اغلب با رنگهای روشن رنگآمیزی شدهاند و در موارد هم حتی دو طبقه شدهاند.» (ص ۴۱۶)
در این عبارت بهظاهر ساده هم ما نهادی داریم که گزارهاش مفقود است. گزاره ـ فعلی که باید پس از عبارت «فرآیند عیان بهسازی زیرساختی» (گیریم که همین ترکیب وصفی ـ اضافی هم چندان روشن و گویا نیست) میآمد. تا معلوم شود که آن بسیاری از خانهها چه شدهاند که حالا سهم قابلتوجهی از آنها دوطبقه شدهاند.
۵. در زمانهای که جمعیت تحصیلکرده و دانشگاهی کشور، چندمیلیونی است و شمارگان کتاب به هفتصد و پانصد نسخه رسیده است و سدّهای صدور مجوز وزارت ارشاد هم کماکان باقیاست، ترجمه شتابزده از آثاری که ارزشمند و مفید هستند و میتوانند چشماندازهای دیگری را به روی مسائل جهانی و مشترک امروز باز کنند، البته که قابل نقد و طرح است. چهبسا که یک اندیشهمند و یا یک فعال فرهنگی یا سیاسی اثری را در حوزه مورد نظر خود مناسب تشخیص دهد، اما خود از چنان قلم روان و سلیسی برخوردار نباشد تا هدف مورد نظرش را تحقق بخشد. در اینجاست که نقش ویراستار بهعنوان بازوی اصلی مترجم و ناشر آشکار میشود. ناشرانی که بهخصوص در حوزه نظر و اندیشه و ادبیات فعالاند، بیش از سایر ناشران باید دغدغه چنان بازویی را داشته باشند. درحالیکه ناشر کتاب حاضر در صفحه شناسنامه کتاب هیچ اسمی از ویراستار نمیآورد. این بیتوجهی به نقش ویراستار هنگامی روی میدهد که حتی همین مجموعه مقالات در «دفترهای سوسیالیستی» زیر نظر ویراستارانی گردآوریشده که نامشان بالاتر از نام مؤلفان مقالات نشسته است. وقتیکه ناشر متوجه این اهمیت شده که نام ویراستاران را روی جلد و نام نویسندگان را داخل کتاب آورده است، چرا نسبت به ترجمه فارسی آن چنین حساسیت و وقوفی نداشته است؟ اگر هم ویراستار غایبی داشتهاند که دیگر میشود عذر بدتر از گناه، زیرا ویراستار هم به جمع مسئولان این ترجمه نارسا میپیوندد. این مجموعه مقالات میتوانست با یک ترجمه خوب دیدگاههای تازهای از دل تاریخ معاصر و سیاست جهانخواری سرمایهداری بیرون بکشد با این اشاره که جهانخواری سرمایهداری فقط امریکایی و غربی نیست و بهخصوص سرمایهداری روسی را هم در برمیگیرد. اگرچه در هیچیک از مقالات بهروشنی و صراحت خلأ جنبش چپ مطرح نشده، اما میتوان از خلال متن آنها به این خلأ دست یافت و آن را یکی از علتهای اصلی این بربریت واقعاً موجود انگاشت. بربریتی که واقعیت و موجودیت آن فقط منوط و مشروط به جهانخواری سرمایهداری نیست؛ زمینههای فرهنگی و قومی و دینی و اقتصادی و اخلاقی، بهعلاوه تقلیل معنای انسان و هستی او به یک موجودیت کالا شده محض از حیث زیرساختهای فکری و فلسفی انسان امروز، جهان امروز را بیش از همیشه خشن کرده است.
منتقدان فرهنگی نظامهای سرمایهداری و کمونیستی و مذهبی که عموماً روشنفکران چپ (اعم از دیندار یا غیردیندار) بودند، در فرایندی تقریباً نیمسدهای، به شیوههای نرم و سخت، تخریب، تکذیب و سرکوب شدند تا زمینه برای تقلیل انسان و زیست انسانی و کوتاه شدن افق دید و کوچک شدن میدان دید او هر چه بیشتر فراهم آید. زمینهای که در آن قدرت و خشونت به هر قیمتی با هم میسازند تا هر چه بیشتر در جهانخواری و فربهسازی با هم رقابت کنند. رقابتی که از دل یک سازش هولناک ضدانسانی سر برداشته است. این تصویری است از «بربریت واقعاً موجود» این سالها و دههها که میشد تا حدودی از دل مقالات این مجموعه به دست آورد؛ اگر که ترجمهای خوب و روانی میداشت و خواننده را مشتاق بر سر کتاب مینشاند.
این مطلب در همکاری با نشریه جهان کتاب منتشر می شود