انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پنجه‌طلایی تار

درباره جلیل شهناز
سید علیرضا میرعلى نقى
بی‌راه نیست اگر بگوییم نام «تار» و نام «شهناز» در دل اهل موسیقى، تداعی‌کننده مستقیم یکدیگرند. جلیل شهناز در یک خانواده «حرفه‌ای» موسیقیدان متولد شده؛ و خود نیز تاریخ دقیق تولد خود را نمی‌داند……..
چو نو کردى نواى مهرگانى
ببردى هوش خلق از مهربانى
۱۳۰۰- تولد در اصفهان
۱۳۶۰- تشکیل «گروه اساتید موسیقی ایران» همراه با فرامرز پایور (سنتور)، علی‌اصغر بهاری (کمانچه)، محمد اسماعیلی (تنبک) و محمد موسوی (نی)
۱۳۸۳ – برگزیده به‌عنوان چهره ماندگار هنر و موسیقی و اهدای مدرک درجه‌یک هنری (معادل دکترا) برای تجلیل از یک‌عمر فعالیت هنری در ۲۷ تیر سال ۱۳۸۳
۱۳۹۲ – درگذشت
میراث دارى «تار»، شاه سازهاى موسیقى دستگاهى ایران، در دو حوزه شهرنشینى مهم ـ تهران و اصفهان ـ به دست دو خانواده بوده است: شهنازى و شهناز. خاندان اول در تهران ابتدا به نام «فراهانى» شهرت داشتند و با مرگ استاد بزرگ، حاج علی‌اکبر خان شهنازى در بیست سال پیش، تاریخ حیات ظاهرى آن‌ها به پایان رسید. اما خاندان قدیمى شهناز در اصفهان هنوز به برکت وجود هنرمند برگزیده‌ای چون جلیل شهناز، زنده است. قدما در اصطلاح به این بزرگان، «تتمه دوران» می‌گفتند و به تعبیر استاد حسن کسایى، همکار هنرى و دوست یک‌عمر سفر و حضر جلیل شهناز، «ایشان چکیده موسیقى و تار است».
بی‌راه نیست اگر بگوییم نام «تار» و نام «شهناز» در دل اهل موسیقى، تداعی‌کننده مستقیم یکدیگرند. جلیل شهناز در یک خانواده «حرفه‌ای» موسیقیدان متولد شده؛ و خود نیز تاریخ دقیق تولد خود را نمی‌داند! حتى در سال ۱۳۷۸ هنگامى که سالنامه موسیقى ایران را دوباره می‌خواستم منتشر کنم، با تلفن از ایشان درخواست کردم روز و ماه و سال تولدشان را بگویند. فرمودند: «درست نمی‌دانم. سال که همان ۱۳۰۰ خورشیدى است؛ و روز و ماه را هم خاطر ندارم!»
با استاد توافق کردیم روز اول خرداد را به احترام ایشان در سالنامه موسیقى ایران به‌عنوان روز تولد در نظر بگیریم. روح آزاد و شاعرپیشه شهناز ۸۲ ساله، نه دربند آن است که تعداد آثار خود را بداند و نه نام نوارهایى که از آثار پنجه و مضراب او منتشر شده؛ و لحظه‌لحظه عمرش چنان در فضاى شگفت‌انگیز موسیقى ایرانى غوطه‌ور است که گاه مثل کودکى معصوم در روشن‌ترین مسائل هم دچار حیرتى شیرین می‌شود و مخاطبش را مبهوت می‌کند؛ و البته این فقط یک روى سکه شهناز است. روى دیگر، به تعبیر حافظ «رند عافیت سوزى است» که ملاحت طنز و مطایبات و ظرافت‌های گفتارى و رفتارى او را حدى نیست. جلیل شهناز زیر نظر پدرش شعبان خان با تار آشنا شده و از سن خیلى کم، شاید حدود پنج‌سالگی، تار را به‌عنوان نزدیک‌ترین همدم و دوست یک عمر خود برگزیده است. محیط زندگى او سرشار از موسیقى بود؛ برادرانش همه اهل نوازندگى بودند و شهناز از استعداد «آن یکى که جوان‌مرگ شد» با حسرت و غم یاد می‌کند. به‌علاوه، موسیقى، حرفه خانواده او بود و محیط خانه، هنرستان شبانه‌روزی او که امروزه کمتر استعدادى از آن برخوردار است. دوره کودکى او در اصفهان، بهشت موسیقى ایرانى بود و جز نغمه‌های اصیل، صداى دیگرى شنیده نمی‌شد. آواز حبیب شاطر حاجى، ادیب خوانسارى، تاج اصفهانى، شهاب اصفهانى، صدرالمهدثین و …، تار اکبر خان نوروزى، نى حسین یاورى و کمانچه غلامرضا خان ساونج (که با خانواده شهناز نسبت نزدیک داشت) و ده‌ها نوازنده دیگر که مطلعین موسیقى اصفهان بهتر می‌دانند، در فضاى آن شهر بهشت‌آسا جریان داشت و ضمیر حساس این کودک بااستعداد که جز موسیقى معبود دیگرى نمی‌شناخت، نمی‌توانست از آن فضا بی‌تأثیر بماند. مهم‌تر این که نوازندگان کاملاً «حرفه‌ای» و آن‌هایی که از سنین کم، رودررو با مخاطبان متعدد و متنوع ساز زده یا آواز خوانده‌اند، از خصوصیات ممتازى برخوردارند و نمی‌توان آن‌ها را به‌آسانی در نوازندگان یا خوانندگانى سراغ کرد که سال‌های رشد شخصیت خود را در پستوى خانه و یا کلاس‌های ساکت هنرستان تمرین کرده و تعامل نیروى متقابل «مخاطب» با نوازنده را درست درنیافته‌اند. قدرت روحى و جسمى در نوازندگى، تسلط به شگردهاى شیرین و ترفندهاى مخصوص روانشناسى مخاطب براى جذب دل‌های آن‌ها به‌سوی خود، از حفظ داشتن مطالب فراوان، چابکى در جواب به آواز و ساز ، متنوع نواختن و … شاید ده‌ها شیوه و شگرد دیگر، در ید اختیار کسانى است که به قول استاد کسایى «چکیده موسیقى» هستند ( به معنى این که ارث و نسب موسیقایى دارند)، نه «چسبیده موسیقى» که کنایتاً، درباره اشخاصى بدون ریشه خانوادگى در حرفه موسیقى (هرچند بااستعداد) هستند.
ادامه مطلب در؛

پنجه‌طلایی تار— (۲)