کتاب هولوکاست با عنوان فرعی «پیگرد و کشتار یهودیان »،نوشته الکساندر براکل روایتی است از مهم ترین رخدادها و دلایل و عواملی که باعث نسل کشی یهودیان شده است.این کتاب ،موضوع هولوکاست را از چشم انداز مجرمان شرح میدهد.نه به این معنا که به قربانیان اهمیت نمیدهد،بلکه به این خاطر که علل و عوامل کشتار شش میلیون انسان را به بهترین نحو به تصویر کشد.تاریخ نگار علاوه بر طرح پرسش کلی که چگونه چنین توحشی امکان پذیر شده است . به دو پرسش اساسی تر هم اشاره میکند چرا یهودیان ؟و چرا آلمانها؟
این دو پرسش به دشمنی دیرینه با یهودیان به طور عام و به طور خاص در آلمان اشاره دارد.یهودی ستیزی ناسیونال سوسیالیست ها در دوران مدرن اتفاق افتاده است؛ اما تاریخ پیدایش این دشمنی به دوران باستان و صدر مسیحیت میرسد.دشمنی با یهودیان تنها به دلیل یهودی بودنشان از زمان ظهور مسیحیت آغاز شد ؛مسیحیان معتقدند بعد از رحلت مسیحیت ،یهودیان باید مسیح را همان منجی ای میدانستند که کتاب مقدس به آنها بشارت داده بود.خودداری یهودیان از ایمان آوردن به مسیح به خاطر جهلشان بود و سرانجام این جهلشان باعث مرگ مسیح شد.گسترش مسیحیت در روم ،تعارض با یهودیت را از سده چهارم شدت بخشید و بعدها مقررات دیگری در مسیحیت وضع شد که روابط با یهودیان به حداقل ممکن رسید .شورای کلیسا ؛آنها را مجبور کرد با کلاه زرد رنگ ،از دیگران متمایزشوند.و اشتغال آنان را در بسیاری از حرفه ها منع کردند.این ممنوعیت باعث شد بسیاری از یهودیان به وام دهی مالی گرایش یابند حرفه ای که مسیحیان به سبب ممنوعیت بهره از سوی کلیسا نمیتوانستند انجامش دهند .با پیشرفت حرفه نزول گیری در میان یهودیان وام دهنده ،یک دلیل اقتصادی نیز به مجموعه دلایل مذهبی افزوده شد.هنگامی که پاپ در سال ۱۰۹۹ مسیحیان را برای آزادسازی اورشلیم به جنگ صلیبی فرا خواند.بسیاری از جنگجویان تصمیم گرفتند قبل از اینکه با کافران بحنگند ابتدا بی ایمانهای وطنشان را از بین ببرند یا به تغییر مذهب وادارند ؛در بسیاری از شهرها صدها یهودی قربانی این تعصب مذهبی شدند؛و دیگر یهودیان نیز از ترس غسل تعمید کردند .این الگو از آن زمان به بعد همواره در طول تاریخ یهودی – مسیحی ادامه داشته است.
پادشاهان که به وام دهندگان یهودی محتاج بودند؛ همواره طرفداران آنها به شمار میآمدند.اما از اواسط سده های میانی قدرت کلیسا فزونی یافت و در سال ۱۲۹۰ در انگلستان و ۱۳۹۴ در فرانسه ،یهودیان را اخراج کردند.ولی در امپراطوری روم ملت آلمان، یهودیان توانستند ماندگار شوند؛اما وضعیتشان بسیار بحرانی بود.
در دوران پایانی سده های میانی ،وقتیکه طاعون بین سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ جمعیت را تا یک سوم کاهش داد .انگشت اتهام به سوی یهودیان دراز شد که چاهها را مسموم کرده اند.به خاطر همین یهودیان را قتل عام کردند.آنهایی که زنده ماندند ،ازآن به بعد همیشه مانند میهمانانی بودند که تحملشان می کردند.و در بعضی از شهرها یهودیان در محله های بخصوصی یا به اصطلاح در گتو با نشانه های خاصی زندگی میکردند.
به مرور زمان، تجار مسیحی قوانین مسیحیت را نادیده گرفته و به تجارت پولی روی میآوردند. واز آنجا که وام دهندگان یهودی توان رقابت با آنها را نداشتند ،مجبور بودند با مشتریهای غیر قابل اعتماد معامله کنند .و برای اینکه ضرر نکنند بهره های سنگین تر میگرفتند؛ این شد که معروف شدند به «جهود ربا خوار» و از طرفی رانده شدن یهودیان از شهرها و روستاها آنها را وادار به دوره گردی میکرد وهمین باعث شد که جهود دوره گرد بی وطن برای همیشه ثبت شود. حالا دیگر به غیر از دشمنی مذهبی اکنون شخصیتی منفی همچون حرص و طمع به یهودیان نسبت داده میشد ضمن آنکه دشمنی با یهودیت جزء جدایی ناپذیری از مسیحیت شده بود.
تبعیض علیه آنها تا مدت ها ادامه داشت.آنان قرن ها در انتخاب محل زندگیشان محدودیت داشتند اما در عصر روشنگری ،با وجود روشنگران و اصلاحگران لیبرال جایگاه آنها تغییر کرد وپیشنهاد تساوی حقوقی کامل برای یهودیان داده شد .البته این تصور نیز به وجود آمد که آنها از یهودی بودنشان دست میکشند.
در هر حال آنها آزادیهایی به دست آوردند،خصوصا زمانیکه محدودیت های شغلی یهودیان برچیده شد.بیشتر شان برای فرزاندانشان امکان تحصیل دانشگاهی فراهم آوردند افزون بر این بسیاری از یهودیان به سبب سابقه چند صد ساله شان در کار اعتبارات و اشتغال در عرصه بانکداری موفق عمل کردند.
بعد از شکوفایی اقتصادی در قرن نوزدهم برخی از آنها به مال و ثروت رسیده بودند.از طرفی یهودیان به دلایل سیاسی و هم به دلایل اقتصادی می بایست جانب لیبرالیسم را می گرفتند.لیبرالیسمی که برای رهاییشان مبارزه میکرد. نام یهودیان بعنوان کسانی که از لیبرالیسم و تجدد سود میبردند با این جریانات گره خورده بود ووقتی این جریانات به روزهای بحرانی خود نزدیک شد پیامدهای مصیبت باری برای آنها پدید آورد.
پایه گذاری رایش (امپراتوری )آلمان در ابتدا باعث پیشرفت جایگاه یهودیان شد.اما بحران اقتصادی سال ۱۸۷۳ پیامدهای منفی زیادی داشت.آزادی های یهودیان بعنوان یکی از انگیزه های محوری در تکاپوهای اصلاحی لیبرال ها اعتبار خود را از دست داد و مردم فکر میکردند یهودیان در این عصر جدید بهره فراوان برده اند؛ این شد که در اذهان عمومی اندیشه تجدد ستیزی و دشمنی با یهودیان در هم تنیده شد مردم سوسیالیسم و کاپیتالیسم را از آفات تجدد میدانستند و در راس آن یهودیان ،بعنوان مسبب اصلی این جریانات شناخته شدند.به اعتقاد آنان یهودیان چه در مقام سوسیالیست چه در مقام نمایندگان کاپیتالیسم در انقلاب صنعتی به منافع ملی هیچ پایبند نیستند بلکه آنها به همراه تمام یهودیان دنیا تنها منافع خود را دنبال میکنند.این تصور در همه جا پیچید و همه کسانی که به نوعی بازنده تغییر و تحولات اقتصادی بودند ناامیدی وشکستشان را به یهودیان نسبت میدادند.بعد ازشکست آلمان در جنگ جهانی اول و زمانیکه در قانون اساسی وایمار ،یهودیان از حقوق کامل برخوردار شدند.نفرت از یهودیان و جمهوری باعث شد که آنرا«جمهوری جهود» بنامند ومشارکت بعضی از یهودیان در جنبش اسپارتاکیست ها در نظر بعضی از محافل راستگرا گواه آن بود که کمونیسم ابداع یهودیان است و در پس اهداف انقلاب جهانی در حقیقت برنامه ای است که یهودیان میخواهند به سلطه جهانی دست یابند.اما مسئله مهم تر روند تکاملی (علمی سازی)و دشمنی با یهودیان ،یعنی «نظریه نژادی» بود.این نظریه یهودیان را اعضای نژادی متفاوت در نظر میگرفت بنابراین عقیده و فرهنگ مهم نبود؛ بلکه نژاد و خون، یهودیان را از غیر یهودیان جدا می کرد. این مشکل دیگر قابل حل نبود.از این رو یهودیان هرگز نمیتوانستند آلمانی باشند.بیزاری از یهودیان محدود به آلمان نبود اما در آغاز قرن نوزدهم در هیچ کجای اروپا مسئله یهودیان تا این حد بحرانی نبود.و به اندازه آلمان جمعیت یهودی حضور نداشت.واز طرفی، بر خلاف فرانسه تعریف ملت درآلمان بر اساس قانون اساسی نبود بلکه تعلق به قوم آلمانی ،اصل بود. همین مسئله دلیل پذیرش «نظریه نژادی »بود.شکست در جنگ و نظام سیاسی جدید و به ویژه بحران اقتصادی باعث شد بسیاری از مردم آلمان به هیتلر رای دهند این مسئله بسیار سرنوشت ساز بود زیرا اگر هیتلر به قدرت نمیرسید هلوکاست اتفاق نمی افتاد.
روشن نیست که هیتلر چه هنگام یهودی ستیز شد.ولی بعد از شکست آلمان در جنگ ،اونیز مانند بسیاری دیگر از سرخوردگان ،یهودیان را مقصراصلی میدانست .استدلال هیتلر در پاسخ به پرسشی که حالا چرا یهودیان را مقصر میداند در این باور ریشه داشت که هر امر بدی به گمانش کار یهودیان است و آنها را «مرض سل نژادی » توصیف میکرد و آنها را خطری بزرگ برای آلمان وبرای کل اروپا و کل جهان میدانست.
رفتار و روش یهودی ستیزانه هیتلر به مرور رادیکال تر شد و در پاییز ۱۹۳۸ اعلام کرد قصد دارد یهودیان را روانه سرزمینی دور کند .جداسازی و مهاجرت اجباری را تا زمان آغاز جنگ پیگیری کرد وکلا حقوق شهروندی را از یهودیان سلب کرد.
نیمه دوم سال ۱۹۴۱ مرحله گذار از تعقیب یهودیان به نابودی کامل یهودیان در سراسر اروپا بود.به راستی هیچ نامی به اندازه آشوویتس مترادف مناسبی برای هولوکاست نمیباشد.منطقه آشوویتس در سال های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ به ایستگاه آخر یهودیان اروپا تبدیل شد .اردوگاه آشوویتس در کنار نابودی و بیگاری، کارکرد سومی نیز داشت آزمایشگاهی بود برای انجام آزمایش های پزشکی بر روی زندانیان ؛پزشکان ارتش گازهای سمی را آزمایش میکردندو پزشکان زنان در جستجوی روش های باروری و عقیم سازی بودند و یا تاثیرات عدم دریافت مواد غذایی روی زندانیان راآزمایش میکردند.آزمایش هایی برای روش های درمان سیفلیس و تیفوس و تزریق مواد مختلف و چکاندن مواد شیمیایی در چشم به منظور تغییر رنگ چشم انجام میشد .نابودی یهودیان در آشوویتس در سال ۱۹۴۲ ماه ها ادامه داشت، آشوویتس بزرگترین کشتارگاه تاریخ بشر بود
از زمانی که هیتلر در سال ۱۹۱۹ از آرزوی خود برای آن که یهودیان از میان برداشته شوند و تا زمانیکه میلیون ها یهودی کشتار شوند بیش از بیست سال گذشت در این مسیرده ها هزار آلمانی در مقام پلیس ،سرباز،نیروی اس اس ،پرسنل دادگاه ،کارمند راه آهن و بسیاری دیگر دستورها را اجرا میکردند.و در نهایت ؛ مردمی که در کشتارها دخالتی نداشتند اما هیچ اعتراضی نکردند نیز، موثر بوده و باعث نسل کشی میلیونها یهودی شده است.
البته یهودیان تنها قربانیان ناسیونال سوسیالیستم نبودند زمانیکه آلمان بیش از سه میلیون سرباز ارتش سرخ را به اسارت درآورد فکر تغذیه آنها را نکرده بود بنابراین ،اسیران جنگی گرفتار مرگی جمعی شدند.معلولان نیز هدف آنها بودند آنها نیز مانند یهودیان قربانی کشتار جمعی شدند .بیماران وراثتی عقیم سازی اجباری میشدندو کودکان معلول و روانی نیز کشته میشدند در لهستان ،بیماران تیمارستان ها را کشتند و در برنامه های تبلیغاتیشون، معلولان را بعنوان «غذاخورهای بی فایده »نام میبردند که نابودیشان به نفع افراد سالم میباشد.کشتار کولیها نیز با کشتار یهودیان قابل مقایسه است زیرا یهودی ستیزی وکولی ستیزی سنتی دیرینه دارد .هیتلر در وصیت نامه اش یهودیان را به راه اندازی جنگ جهانی متهم می کند و به خاطر موفقیت هایش در نابودی آنها به خود میبالد. وصیت نامه او با این فرا خوان به پایان میرسد.”بیش از همه رهبری ملت و پیروان را مکلف میکنم قوانین نژادی را مو به مو رعایت کنند و در برابر این مسموم کنندگان ملت های جهان یعنی یهودیت بین الملل بیرحمانه مقاومت کنند.(۲۲۰)
تهران -۲۹ شهریور۱۳۹۹
براکل،الکساندر،(۱۳۹۹)،مترجم،مهدی تدینی،تهران:نشر ثالث