انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

هم نسل های مرتضی تا آخر ” جاده یکطرفه ” همراهش بودند

همین دیروز ( شنبه بیست و چهارم آبان ) بود در خبرها خواندم ” مرتضی پاشایی درگذشت ” ؛ نامی که پیش از این نشنیده بودم . با خواندن متن خبر پی بردم که او خواننده و آهنگسازِ جوانی است که من نمی شناختمش . و من که عادت دارم هر نام یا خبری را در مورد موسیقی دنبال کنم و اگر به معرفی خواننده یا اجرایی جدید مربوط باشد در اولین فرصت به آن گوش دهم و اگر دوست داشتم آن را به ذهن بسپارم که هر از گاه به آن برگردم… و از آن بهره برگیرم ، با تایپِ نامِ مرتضی پاشایی به ترانه ی ” جاده یکطرفه ” رسیدم که در طیف بسیار متنوعِ پسندم از موسیقی ایرانی ، به دلم نشست و بارها به آن گوش دادم و به نظرم رسید که ” نو ” تر از موسیقی های هم سنخ آن است که پیش از این شنیده بودم . اما دو باره که به خبر ها برگشتم و همان خبر را دنبال کردم ، عکسی از جمعیتی در مقابل بیمارستانِ بهمن که او در آنجا بستری بود و در همان جا در گذشت ، توجهم را جلب کرد که بدانم مرتضی پاشایی کیست . ترانه های دیگرش را گوش دادم ؛ کنسرت هایش را دیدم و مصاحبه هایی از او شنیدم و تا امروز ( یکشنبه بیست و پنجم آبان ) بارها به اجراها یش برگشتم تا مگر موقعیت او را در موسیقی امروز ایران و در پیوند با رابطه ی او با طرفدارانش و طرفدارانش را با او درک کنم . از همین رو ، همراه با گوش دادن به ترانه خوانی او و دیدن اجراهایش هر چه که از آن دریافت کردم یادداشت کردم . این نوشته ی کوتاهِ شتابزده ، جمعبندی همان یادداشت هاست . مناسب می دانم اما پیش از عرضه ی جمعبندی پیشگفته اعتراف کنم که من هیچ گونه آگاهی تخصصی و تکنیکی در باره ی موسیقی ندارم ؛ به این خاطر اشاره ها یم ، در ادامه ، به ویژگی های آهنگسازی و شیوه ی آواز خوانی او بیشتر تجربی و مبتنی بر شنیده های جسته و گریخته ای است که در این باره دارم .

با شیوه ی آهنگسازی و تنظیم ترانه ها آغاز می کنم که ریتم پرطپشِ و پرتحرک و هیجان انگیزی دارد که از اول تا آخر ترانه تکرار می شود و تداوم دارد و به ترانه هایش نوعی گیرایی می بخشد و تمرکز شنونده را بر می انگیزد . اگر بکار بردن اصطلاح ” ترکیب سازها ” دقیق باشد این کار در ترانه های او بسیار دقیق و ماهرانه انجام گرفته و ” تنظیم ” آهنگ ها بسیار موزون ، دقیق ، متوازن و هماهنگ است ؛ یعنی این گونه نیست که همه ی نوازندگان به یکباره به نواختن آغاز کنند و صدای سازها در هم بپیجد و تمرکز شنونده را بر هم زند. در همین پیوند در طول بیشتر اجراها چنان نوای ساز یا سازها با صدای خواننده با مهارت و به زیبایی در هم می آمیزد و تلفیق می شود که نوای ساز و صدای خواننده به دشواری از هم بازشناختی است . او صدای لطیف و تمیز و گرم و گیرا و بی خشی دارد و از تسلطی که در استفاده از صدایش دارد بگذریم ، تحریر های بجا و امتداد دلنشین و گوشنواز تحریرها و فرود و فراز آنها ، که شنونده را به وجد می آورد یا به آرامش می رساند ، شیوه ی خواندن او را برجسته و ممتاز ساخته است . افزوده بر اینها شعر ترانه ها یش همانگونه که نوشته می شود و خواننده آن را می خواند ، شنیده می شود ؛ که به جای خود به توجه و همراهی مخاطب می انجامد .

طرز اجرای زنده و روی صحنه ی او نیز ویژگی های درخور توجهی دارد ؛ تقلید نمی کند ، ادا در نمی آورد ، خودش است که برای مخاطبش می خواند و با حاضران رابطه ی حسیِ واقعی بر قرار می کند و گاه انگار که با مخاطبش به ملایمت حرف می زند یا درد دل می کند ، اما موزون ؛ حتی از اینکه گاهی چیزی را اگر در میانه ی اجرا به ذهنش رسید با مخاطبانش در میان بگذارد پرهیز نمی کند . حرکاتی نرم و روان و خودمانی و بی تکلف دارد و در این کار از جنبه ی حسی با مخاطبانش همراه می شود و انگار که ” او ” و ” آنها ” با هم یکی می شوند و به هم حسی می رسند . روی صحنه این طور رفتار نمی کند که ستاره یی دست نیافتنی است که از آن بالا برای خوانندگانی که در آن پائین برای دیدن و خواندن او لَه لَه می زنند می خواند .

مضمون شعر ترانه هایش از آرزوهایِ خیالی ِ افراطیِ تکراری و بی قراری و بی تابی موهوم بازمانده از سال های دور ، به سمت ابراز نیاز به محبت ، خواهش ها و تمناهای حسیِ صادقانه ، واقعی ترِ و حس شدنی تر حرکت کرده که از واژگانی که چنین مضمون هایی را به ذهن منتقل می کند هم بهره می گیرد . در این شعرها صفت های منصفانه تری به عاشق و دلداده ی نامهربان نسبت داده می شود و این طور نیست که گناه ترک عاشق همیشه به گردن معشوق که قصد جان عاشق کرده ، باشد ؛ بلکه از شعر یک ترانه به شعر ترانه ی دیگر گناه ممکن است به گردن خود عاشق باشد که چون نمی خواهد دست از طلب بردارد ، به گناه خویش اعتراف می کند تا که معشوق نگسلد پیوند ( واپسین تعبیر جمله از حافظ است)

او کردارهای درخور احترام دیگری هم از خود برجای گذاشته ؛ از جمله تحسین خوانندگان همطرازش که رقیب او هم به شمار می آیند ؛ برجسته کردن نقش نوازندگان ارکسترهایش و ادای احترام در صحنه به آنها و به برنامه گذار کنسرت ها .

مرتضی پاشایی از دیده ی من خواننده ی جوانترین نسلِ ایران است که از ژرفای تاریخ کهن ایران آرام و بی سر و صدا سر برآورده و گرایش چشمگیری به درک واقعبیانه از زندگی و شرایط اجتماعی ؛ موقعیت اقتصادی و وضعیت سیاسی جامعه ی خویش دارد و می خواهد رویکرد منصفانه تری با پیرامونش داشته باشد ؛ ازهیجان زدگی و خشم و عناد بی جهت پرهیز می کند و به بی اعتنایی به هر چیز که سرنوشتش را به بیراهه کشاند ، بسنده می کند ؛ به راه خویش می رود ؛ می فهمد کجا ایستاده و می داند می خواهد به کجا برود ؛ ویژگی هایی که جملگی در خواننده ی درگذشته ی این نسل بازتاب دارد و به او فرصت داد که بخواند ، اما برای همه و در همه جا ؛ همین هم بود که تا آخر ” جاده یکطرفه ” همراهش بودند .

بیست و پنجم آبان

آتاوا – کانادا