انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسانشناسی اقتصادی

برگردان آرمان شهرکی

توضیح مترجم: در نظامهای اقتصادی پیشاسرمایه داری مفاهیمی همچون مرکز دادوستد {marketplace}، معامله به مثل {reciprocity} و توزیع مجدد {redistribution} با هدف حفظ پایداری و همبستگی اجتماعی، شان و منزلت اجتماع، و وجهه ی اجتماعی افراد عمل میکرده اند. منفعت شخصی و کسب سود، با ظهور سرمایه داری و نهاد بازار {market} که از روابط اجتماعی جامعه منفک شده و مابین اقتصادی و نااقتصاد {noneconomic} جدایی میافکنند. در چنین شرایطی پول به ابزار و غایتی همه کاره {all-purpose} بدل شده و روابط اقتصاد تمامی ارکان اجتماع را در خویش مستحیل میسازد. انسانشناسان اقتصادی با نقد و رد مفهوم بازار خود-گردان {self-regulated}، اقتصاد را به زمینه اخلاقی و اجتماعی آن بازمیگردانند. آراء انسان شناسان اقتصادی بی شباهت به مواضع مارکسیستهای تجدیدنظر طلبی {revisionists} همچون ادوارد برنشتاین نیست که از خلال تلفیق ایده آلیسم کانت با مارکسیسم سعی دارند تا از سوسیالیسم جنبشی اخلاقی بسازند که ریشه هایش را میتوان در نهاد انسان جستجو کرد. تمرکز انسانشناسان اقتصادی برکرامت و شان انسانی بجای نظام قیمتها و مکانیسم عرضه و تقاضا از اقتصاد، نظامی برای بقا و حفظ همبستگی میسازد آنچنانکه در آراء مارکسیستهای هگل گرا نیز بهروزی و سعادت انسان غایت سوسیالیسم است. انسانشناسی اقتصادی بخشیدن وجوه انسانی به اقتصاد است.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

انسانشناسی اقتصادی مشتمل است بر آزمون روابط اقتصادیِ موجود میان جوامع پیشاسرمایه داری (اقتصادهای غیربازاری)؛ یک دسته {band}، روستا و جوامع دهقانی. انسانشناسان اقتصادی، شمول تاریخی در اقتصاد جهانی بازار (سرمایه داری) یا اقتصادهای سوسیالیست دولتیِ جوامع دهقانی و مردم قبیله نشین را مورد مطالعه قرار میدهند.

اقتصاد رسمی { economy formal}

مطالعات بین رشته ای کندوکاوی تحسین برانگیز و مطلوب است. اقتصاد رسمی، بمنظور مطالعه ی روانشناسیِ مطلوبیت نهایی {marginal utility}، کمیابی{scarcity}، نظریه قیمت، عقلانیت اقتصادی، مهارتهای کارآفرینانه، و خریدوفروش در یک اقتصاد بازار، طراحی شده است. پرسشی که مطرح میشود این است: مفاهیم چنین اقتصادی به چه میزان به بخش عمده ای از تاریخ اقتصادی جهان مربوط میشود؛ در چه جاهایی بازار در امورات روزمره مردم هیچ نقشی نداشته و یا نقشی حداقلی ایفا میکند؟ اقتصاد رسمی از رفتار تکی {individual behavior} بعنوان روش شناسی خودش جهت پاسخ به این پرسش بهره میبرد. هزینه ی ذیل سرمایه داری عبارت است از نیروی کار. سهم عمده ی هزینه در یک مزرعه دهقانی عبارت است از کار پرزحمت یا مشقت {drudgery}. در اقتصادی راکد، سرمایه دارها دستمزد نیروی کار را کاهش میدهند. یک مزرعه دهقانی باید نیروی کار خودش را جهت حفظ استاندارد زیستی افزایش دهد. ارزشهای فرهنگی در تعریف استاندارد زندگی مهم هستند؛ و لذا مشقت یا هر کار دیگری را جهت تحقق چنان زیست استانداری غیر ضرور میسازند.

چایانوف (Chayanov) در انسانشناسی امروز

چایانوف یک اقتصاددان کشاورزیِ روس بود که هم در عصرسزارها و هم در دوران بلشویکها کار کرد. پس از آنکه به دستور استالین بازداشت و به قتل رسید؛ تمامی آثارش ممنوع شدند. سالها بعد در ۱۹۶۵، آثارش دیگر بار کشف و بیشترین تاثیر را بر انسانشناسی اقتصادی امریکا برجای گذاشتند. انسانشناسان اقتصادی معتقدند که اقتصاد رسمی، نمیتواند بعنوان یک مدل تاریخی عمل کند چراکه ثبات در ترجیحات را فرض میگیرد؛ اما ترجیحات به مرور زمان تغییر میکنند؛ لذا اقتصاد رسمی به مثابه یک نظریه، غیرتاریخی است یا حداقل میتوان گفت که قلمرو تاریخی اندکی دارد. نظریه اقتصاد رسمی، در تبیین تغییرات تاریخی، بعنوان مثال، تحولات حادث شده در تسلط سیاسی، ایدئولوژی یا فرهنگ، ناتوان است. رابطه ی میان اقتصاد جهانیِ سرمایه داری و اقتصاد محلی که مملو از روابط اجتماعی غیرسرمایه ای است؛ نیازمند فهم تعامل میان روابط اجتماعی غیرسرمایه ای و اقتصاد مسلط سرمایه دارانه است. هنگام مطالعه ی چنین تعاملی، مقولات اقتصادی محض به کار نمیآیند. اغلب زندگی روزمره ی مردمان سنتی، حتی تحت لوای سرمایه داری، بر مبنای خانواده همچون واحدی اقتصادی وغیردستمزدی {nonwage} شکل میگیرد. اقتصاد خانوار، از چهارچوب یک نظریه اقتصادیِ طراحی شده برای مطالعه ی سرمایه داری، خارج است. کلید فهم زندگی اقتصادی در یک اقتصاد سرمایه داریِ کاملا توسعه یافته، سودآوریِ مبتنی بر کار مزدوری است. بدون دستمزد برای نیروی کار، دیگر هیچ اقتصاد ناب سرمایه داری ای وجود نخواهد داشت. البته هنوز اقتصاد سرمایه داری آشکارا مسلط است؛ ولی روابط اجتماعی غیرسرمایه ای {noncapitalist} جزییاتش را دگرگون میکنند. حجم اعظم فعالیت اقتصادی، بر اساس ضرورت رفع نیازهای خانواده بصورت محلی معیّن میشود. در اقتصاد خانوار، خانواده، هم یک واحد تولیدکننده است و هم مصرف کننده. هر فعالیت اقتصادی، مختص به یکسری از نیازهای خانواده است. بدون وجود مقوله ی دستمزدها، بیشینه نمودن سود، دغدغه ی نخست نیست. اقتصاد خانواده بسوی تعادلی میان دو عامل مهم حرکت میکند: ارضای تقاضای خانواده و مشقت کار. اینجا تصمیمات مهم اقتصادی پیرامون نیازهای خانواده است که مرکزیت می یابند. هر نظام اقتصادی باید نیروی کار را به ابزارهای تولید مجهز کند. وقتی که نیازها غوغا میکند؛ احتمال اینکه با افزایش بهره گیری از نیروی کار ، افزایش تقسیم کار، و منابع جایگزین درآمدی، بتوان بهره وری را افزایش داد وجود دارد. بهره وری، برای خانواده، در مرکز یک حد بالا و یک حد پایین قرار میگیرد. حد بالایی، حجم کار است که بمنظور تحقق توقعات مصرفی خانواده بر مقدار کار آن میافزاید. اگر خانواده ها جهت ارضاء تقاضاهای خانواده و نه بخاطر سود کارفرمای سرمایه دار، کار کنند؛ و اگر شرایط کار چندان سخت نباشد؛ تراکم نیروی کار بر خلاف موقعی که از نیروی کار خانواده تا جای ممکن بهره برداری میشود؛ پایین باقی خواهد ماند.

پولانی (Polanyi)، جرج دالتون (George Dalton) و اقتصاددانان معیشتی {substantivist economists}

معیشت گرایان، هم از تاریخ اقتصاد و هم از داده های انسانشناختی بهره میبرند تا بر سر ربط نظری مفاهیم اقتصاد رسمی همچون “مطلوبیت نهایی” خارج از چشم انداز محدود تاریخی سرمایه داری صنعتی، بحث و جدل کنند. پولانی یک مورخ اقتصادی بود که شورش معیشتگرایی را برپا نمود. پولانی ادعا نمود که روابط اقتصادی، در دیگر نهادهای اجتماعیِ جامعه محاط{embedded} شده است. حتی یکپارچگی ناگزیر اجتماعات منزوی در یک اقتصاد بازاری جهانی، بیش از آنکه بر مبنای “تجارت آزاد” رخ دهد؛ در بستری تاریخی از نظامهای اقتصادی که پیش از آن مستقر شده اند و به درجاتی بر مبنای اصول عمل میکنند؛ اتفاق میافتد. تفاوتهای میان انواع مختلف اقتصادهای سنتی، مستلزم آن است که محقق، استفاده از مقولات اقتصادی توسعه یافته جهت مطالعه ی سرمایه داری صنعتی را کنار گذارد. مطالعه ی هر نظام اقتصادی نیازمند اتخاذ یک رهیافت تاریخگرایانه {holistic} ی واقعی است. اقتصاددان معیشتی، بجای استفاده از نظریه ی کلان {grand theories}از داده های تجربی بمنظور خلق مقولات و مطالعه ی یک اقتصاد بخصوص بهره میبرد. در “دنیای واقعی”، انواع مختلفی از تعامل میان اقتصاد خانوار، معامله به مثل {reciprocity} در اجتماع و توزیع مجدد یا مبادله وجود دارد که همه ی اینها، هر نظام اقتصادی را بلحاظ فرهنگی و تاریخی خاص میسازد. بدین ترتیب لازم است که محقق از مقولات مفهومی ویژه هنگام مطالعه ی اقتصادهای غیربازاری بهره گیرد. اقتصاد رسمی بر رفتار اقتصادی و روانشناسی فردی در سامانه ی بازار تمرکز میکند. اقتصاد رسمی با انتخابهای افراد که بعنوان عاملین اقتصاد، به کنشگری میپردازند؛ آغاز میکند. تولید، توزیع، و مصرف به محاسبات هزینه-فایده ربط داده میشوند. اما باید بدانیم که حتی تحت لوای یک نظام سرمایه داری توسعه یافته؛ بسیاری از تصمیمات، توسط ملاحظات بیرونی تحمیل شده و بوسیله اثرات اقتصاد بازار دیکته میشود و نه انتخاب شخصی افراد. در بسیاری از اقتصادهای غیربازاری، رفتارهای اقتصادی بر مبنای دستورالعملهای خاصی که تولید و توزیع را هدایت میکنند؛ شکل میگیرد. تعهدات اجتماعی، بوم شناسی، و فن آوری، قوانین اقتصاد را معیُن میکنند. در چنین اقتصادهایی، گزینش {choice}یک موضوع ساده و روشن نیست. چنین محدودیتهایی بطور منسجمی توسط عرف، تعهدات اجتماعی، بوم شناسی و فن آوری اِعمال میشوند. گزینش بعنوان یک موضوع محوری برای سرمایه داری مصرف –محور {consumer-based} اگر هم موضوعیتی داشته باشد؛ یک بخش حداقلی برای بازاری حاشیه ای یا فرعی است. درون یک سامان {setting} اقتصادی، افراد، هویت و فرهنگ اجتماعیِ مشترکی را سهیم میشوند. دستورالعملهای هدایتگر یک شیوه ی اقتصادی از کنش، برای بقا مورد نیاز هستند. اقتصاد بر حسب معیارهای خویشاوندی، مذهبی یا سیاسی اظهار {expressed} میگردد. کنترلی اجتماعی و فراگیر {generalized} بر تولید و امرار معاش اِعمال میشود. دسترسی به زمین، نیروی کار، و مساعدتهای ضروری {emergency assistance} توسط دستورالعملها {rules} کنترل میشوند و خارج از ملاحظات یک بازار صرف قرار میگیرند. نظامهای اقتصادی مشتمل هستند بر مبادلاتی ساختاریافته و قواعد کنشی که تولید و توزیع کالاها و خدمات به شیوه ای قابل اتکاء را نظارت میکنند. درون یک اجتماع، دسترسی به زمین و دیگر منابع، تقسیم کار، تولید کالاها، و انواع فناوری مورد استفاده، بر اساس قواعد خاص فرهنگی هدایت میشوند. در جوامع سنتی، اقتصاد، یک نهاد مجزا نیست. سنتا، اختصاص نیروی کار، سازمان کار، و توزیع کالاها و خدمات، بیاناتی {expressions} از تعهدات سیاسی، مذهبی، یا خویشاوندی هستند که به مثابه ی مسئولیتهای اخلاقی اعضاء گروه تعریف میشوند. اقتصاد بازار، یک نظام اقتصادی است که بوسیله ی تولید برای سود و قیمتهای بازاری، خود-گردان {self-regulated} است. تا دوران مدرن، هرجا که بازاری وجود داشت؛ بخشی ثانوی از کل اقتصاد محسوب میشد. حتی بازارهای محلی، حاشیه ای بر جریان زندگی محسوب میشدند. روابط اجتماعی در هر اجتماعی به نسبت سود بیشتر جزء دغدغه های اقتصادی مردم محسوب میشود. اقتصاد در هر کجا که باشد در روابط اجتماعی جامعه مستغرق است. بخش غالب فعالیت اقتصادی با توجه به مسئولیت اجتماعی، وجه ی اجتماعی و ایمنی اجتماعی، برانگیخته میشود. در جوامع قبیله ای و دهقانی، اقتصاد، ضمیمه ی جامعه شناسی آن جامعه است. تولید، برای بسیاری از فعالیتهای اقتصادی جهت کسب سود نیست؛ و توزیع درون جامعه هرگز بازتابی از ثروت برای نفس ثروت محسوب نمیشود. منفعت اجتماعیِ {social interest} کل باید بمنظور توجیه اقتصاد که مشتمل است بر نظامهای تولیدی، توزیع، یا مبادله، استفاده گردد. تمامی روابط اجتماعیِ درون یک نظام اقتصادی، جایگاه اخلاقی فرد را در بطن اجتماع منعکس میسازد. علقه های اجتماعی، امنیت اجتماعی هستند. تعهدات اجتماعی، هم در ملاحظات اخلاقی و هم مادی، دوجانبه هستند و بر تک تک افراد اجتماع تاثیر میگذارند. منافع شخصیِ برآمده از اقتصاد، اجتماع و افراد درون اجتماع را با اضمحلال هویت و همبستگی گروهیِ {collective identity} اجتماع به محاق میبرند. در تمامی جوامع دهقانی، مرکز دادوستد و روز دادوستد وجود دارد. در بطن جوامع دهقانی، خودبسندگی {self-sufficiency}، یک فلسفه ی اقتصادی مهم برای خانوارها محسوب میشود. این امر با یک الگوی متقارن برای سازمان اجتماعی به نام “معامله به مثل” {reciprocity} متمرکز شدن توزیع مجدد، و مرکزی برای دادوستد که بلحاظ زمان و فضا {space} و درجه ی اهمیت از مابقی اقتصاد جداست؛ تکمیل میشود و باید چنین شود. بدون یک اقتصاد بازار، معامله ی تهاتری، تنها نقشی ثانوی در اقتصاد کلی دارد. درون یک اقتصاد بازار، هم معامله به مثل و توزیع مجدد به نقش تکمیلی خویش ادامه میدهند. خود-بسندگیِ خانوار، همچنین، یک فلسفه ی نهادی درون یک جامعه ی سرمایه داری است و کماکان به اقتصاد بازار بسیار وابسته است چرا که به فروش نیروی کار مزدوری جهت حمایت از خانوار نیاز دارد. پیش از استقرار اقتصاد بازار، اقتصاد تنها بخشی کمینه از تعادل در یک سامانِ {arrangement}جامعه شناختی بزرگتر محسوب میشد. تنها این اقتصاد بازار است که از عایدی اقتصادی یک انگیزه ی بزرگ برای فعالیت اقتصادی میسازد. اقتصاد بازار بر مبنای یک فلسفه ی تاریخمند خاص از تولید برای سود {production for profit} شکل میگیرد و لذا نهاد بازار را رهاشده از مرکز دادوستد {marketplace} خلق میکند. بازار جهانی، تمامی دیگر نهادها را زیر یوغ خویش میگیرد، و رابطه ی جامعه شناختی ایجاد شده میان اقتصاد و بقیه ی جامعه در جوامع سنتی را معکوس میسازد. جای آنکه اقتصاد در دیگر روابط اجتماعی محاط شود {being embedded }، حال، تمامی دیگر روابط اجتماعی هستند که در اقتصاد بازار محاط میشوند. آنهنگام که اقتصاد از محدودیتهای جامعه شناختی خویش جدا میشود، باقیِ جامعه جهت ارضاء نیازهای اقتصاد شکلی مجدد می یابند. مبادلات بازار، تا آن حدی که کالاها، خرید و فروش میشوند توسعه می یابند. ازآنجا که هر طرف پیِ فایده است؛ مبادله اقتصادی باید از هرگونه تعهد اجتماعی معاف شود. پول یک هدف تمام عیار {all-purpose} است. پولِ همه کاره {all-purpose}، اکنون با پول برای هدفی ویژه {special purpose money}جایگزین میشود. این قوانین عرضه و تقاضا هستند که قیمتها را تعیین میکنند و نه هیچگونه توافق اجتماعیِ پیشینی. حالا دیگر بسیاری از مردم با فروش چیزی در بازار روزگار میگذارنند. آنهاکه منبع دیگری ندارند؛ نیروی کار خویش را بازای دستمزد میفروشند؛ چراکه این کارگرها کالاهای سرمایه یا مواد خامی از آنِ خویش ندارند تا کالاهای فروخته شده را بازتولید کنند. با اقتصاد بازار، زمین، کار، و سرمایه، همگی اینها خریدوفروش میشوند. اقتصاد از هیچگونه قانونی جز قانون عرضه و تقاضا پیروی نمیکند؛ لذا خود- گردان {self-regulated} میگردد. لیکن در اقتصاد طبیعی بر بقای گروه بنا میشود. فعالیت اقتصادی تک تک افراد، حامیِ استواری اجتماعیِ درون اجتماع است. ازآنجا که در تمامی اقتصادهای غیرسرمایه ای، اقتصاد با ملاحظات اجتماعی غیراقتصادی {noneconomic}، آمیخته است؛ سلامتی و تندرستی اجتماع و تمامی اعضایش، بر عایدی اقتصادی افراد رجحان می یابد. هر گامی در فرایند تولید، باید تعدادی مطالبه ی اجتماعی از دیگر اعضای اجتماع را برآورده نماید. این مطالبات اجتماعی، پایه ی فلسفه ی اقتصادی و انگیزه های هستند که افراد کار خویش را پیرامون آن انگیزه ها سازماندهی میکنند. تمامی تعهدات اجتماعی، در درازمدت متقابل هستند. درون نظام، منفعت شخصیِ اقتصادی غیرقابل فهم است. بخشندگی {generosity} و وجه ی اجتماعی {social prestige} پیوندی نزدیک با یکدیگر دارند. سنتا، اقتصاد در دیگر روابط اجتماعی مهم، غوطه ور {immersed} است؛ و بسیاری از مردمانی که میخواهند پایداری اجتماعی خویش را حفظ کنند؛ دلمشغول موضوعات مهمتری [به نسبت منفعت اقتصادی] هستند. در زمانه ی نیازهای حادّ، یک نظام مبتنی بر مساعدت {welfare} جایگاه واقعی خویش را کسب میکند. نظامی که جز در مورد کمک اقتصادی، در سایر شرایط همواره از دیده ها نهان میماند. حفظ علقه های اجتماعی {social ties}، بر اساس ملاحظات خویشاوندی، تعهد مذهبی، و آبرو، چهارچوب می یابد. تمامی تعهدات اجتماعی دوطرفه است. همواره فشاری اجتماعی جهت کنار نهادن منفعت شخصی اقتصادیِ عیان وجود دارد. معامله به مثل {reciprocity} خانواده را حفظ کرده و نیازهای عرضه و تقاضا را سروسامان میدهد. سهیم شدن با اعضای خانواده که جای بحث ندارد؛ لیکن سهیم شدن با دیگر خانواده های خیلی نزدیک، حامی امنیت اجتماعیِ خود اجتماع است. توزیع مجدد، به گونه ای دلّال نیاز دارد؛ فردی که دیگر افراد گروه به او اعتماد کنند؛ چنین فردی، مایحتاج را دریافت، ذخیره و توزیع میکند. اقتصادِ فراسوی چنین نظامی از انبارداری و توزیع، بلحاظ اجتماعی، خارجِ هرگونه انگیختارهای اقتصادیِ صرف تعریف میشود. انگیزه، به مثابه ی ثروت ناشی از وفور مادی تعریف نمیشود. مشاع {sharing}و دوجانبه گیِ {mutuality} معامله به مثل، توسط مساعدت توزیع مجدد با هرگونه نظام اقتصادیِ ثبت وضبط برای مخارج کلی تخمین زده شده؛ تکمیل میشود. از خلال یک سازمان اجتماعیِ شراکت و یگانه سازیِ همگان در یک موجودیت اجتماعیِ بزرگتر، عایدی مادی دیگر نیازی به یک نقش آفرینیِ مهم ندارد. وابستگی درونی میان استخراج کننده و استخراج شده؛ یک سامان اجتماعی است که بر مبنای یک تبیین اقتصادی و اخلاقی از رابطه در جامعه ی دهقانی قوام می یابد. پیش از استقرار سرمایه داری از نوع بازار آزادش، قشربندی چونان یک رابطه ی دوجانبه ی مقدر شده توسط آبرو و تعهد تبیین میشد و سازمانی غیراقتصادی از توزیع مجدد بود. رهیافت چنین است که تمامی نظامهای اقتصادی پیش از اقتصاد بازارِ سرمایه داری، گونه ای ترکیبِ تولید اقتصادی خانوار برای استفاده، معامله به مثل، یا توزیع مجدد بودند و بازار وجهی بسیار کمینه و بدقت کنترل شده محسوب میشد. حتی در اقتصاد سوداگری اروپا پس از ۱۵۰۰، بازارها دغدغه ی اصلی دولت بوده و همواره بدقت توسط آنها اداره میشدند. تحت لوای یک سرمایه داری سوداگر، بازاها بسیار مهم بودند اما نه آنچنانکه سختگیرانه کنترل شوند. مفهوم بازار خود-تنظیم هنوز ظاهر نشده بود. ایده ی اقتصاد خود-گردان که تنها توسط فرایندهای بازار کنترل میشود؛ خطرناکترین چیزی بود که میشد در اقتصاد اروپای قرون وسطا به آن فکر کرد. بازار بدقت تنظیم میشد و در تمامی جوامع هم نقشی حداقلی داشت و هم از کنترل منابع معیشتی مورد نیاز بازداشته میشد. عامل محیطی معیشتی برای بقا، طی تمامی دورانها، تحت کنترل اجتماعی بود. اقتصاد در دیگری روابط اجتماعی مستحیل بود. در چنین شرایطی، تولید، و توزیع به حوزه ی وسیعتر اخلاق اجتماعی بشدت وابسته هستند. نگاهداشت تماسهای اجتماعی بسیار شدید بوده و فشارزائدوالوصفی بر افراد جهت خلاص شدن از منافع شخصی اقتصادی وارد میشود. با فرا رسیدن انقلاب صنعتی در دهه ی ۱۸۰۰، ابزارهای تولید از اساس بهبود یافته و تغییر کردند. کشاورز، زمین میخرد تا غلات تولید کرده و آنها را در بازار بفروشد. قیمتها خودشان را تنظیم میکنند. تغییر اقتصاد بازار بمنزله ی تغییر در روانشناسی افراد اجتماع از دلواپسی برای تعهدات وسیعتر اجتماعی، وجهه ی اجتماعی و پایداری اجتماعی بسوی مسئولیت فردی، شایستگی شخصی، و عایدی تکی بر حسب مادیات است. تمامی مبادلات به مبادلات پولی بدل میشوند. تولید انبوه به بازاری نیاز دارد که بتواند عقلانی فهمیده شده؛ تمامی عوامل همچون زمین، کار و دیگر منابع، به تولید ربط داده شده؛ و بدون دیگر محدودیتهای اجتماعی در بازار فروخته شوند. بازار خودگردانی که توسط قیمتها کنترل میشود؛ سازمانی مهم در جامعه ی بازاری است.

منبع: مدخلِ “anthropology, economic” در

Birx, H. James, encyclopedia of anthropology, Sage Publications, 2006, pages: 158-165.

ایمیل نویسنده: arm.shahraki@gmail.com