انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

همه قهرمانانِ قهرمانان کوچک

نفیسه ایمانی

دانشجوی دکترای انسان شناسی

خیلی وقت بود که به خاطر بچه ها فرصتی برای رفتن به سینما دست نمی داد. اما دیروز بالاخره به سینما رفتم، البته باز هم به خاطر بچه ها. اصلا به نظرم چارچوب زندگی پدرها و مادرها با منافع و مقتضیات زندگی فرزندان تنظیم می شود. اما به هر حال خوشحالم، خوشحالم به خاطر فیلم خوبی که ارزش رفتن به سینما را داشت. آنقدر جذاب بود که پسر ده ساله ام بعد از اتمامش بگوید:«مامان! می شه سی دیش رو داشته باشیم و چند بار دیگه هم ببینیمش؟» به خاطر همین تصمیم گرفتم به سبک یک مادر علوم اجتماعی خوانده از این فیلم تشکر کنم. فیلمی که از بسیاری جذابیت های کودکانه مثل تخیل و جادو، تعقیب و گریز و ورزش های رزمی، طنز و… استفاده کرده بود و بدون اینکه شعاری به نظر برسد، هدف خوب «خرید کالای ایرانی» را دنبال می کرد. حضور یک قهرمان ملی مثل یوسف کرمی هم در راستای هر دوی این اهداف یعنی افزایش جذابیت فیلم و حمایت از تولید ملی قرار داشت.

چهار بچه که پدرشان به خاطر قاچاق کالای خارجی در معرض بیکاری قرار دارند، محوریت فیلم را تشکیل می دهند. در این گروه یک پسر چاق و یک دختر و دو برادر حضور دارند. حضور یک دختر در این جمع، آگاهانه برای جلوگیری از تک جنسیتی شدن فیلم طراحی شده بود و معرفی او به عنوان «مغز کامپیوتر» در ابتدا باعث شد حدس بزنم که قرار است توانمندی و تحرک فیزیکی از او گرفته شود. ولی نقطه قوت فیلم به نظر من در این بود که این دختر هم مانند پسران، هنرجوی ورزش رزمی و در همه موقعیت ها همراه بقیه بود. گرچه در واقعیت کلاس های ورزشی پسران و دختران مجزا است، ولی به خاطر اهمیتی که به این حضور در فیلم داده شده تمرین دختران نیز در همان فضا و کلاس پسران به نمایش گذاشته شده است.

به همین ترتیب پسر چاق هم که کارکتر اصلی بسیاری از فیلم ها و انیمیشن های کودکانه است و بیشتر اوقات دستاویزی برای خنده تماشاچی قرار می گیرد. در اینجا حاشیه ای نشده و مثل بقیه قهرمان است. آنچه به طور کلیشه ای اجرا می شود، بچه چاقی است که همیشه عقب می افتد، مشغول خوردن است و باعث ضعف گروه می شود ولی در این فیلم کاملا از این نقش کلیشه ای فاصله گرفته شده است. پسر چاق هم ورزشکار است و هم باعث ارتباط نزدیک گروه با پلیس. این مساله از سرخوردگی بسیاری از تماشاگران و مخاطبان کودک فیلم جلوگیری می کند و در مقابل به آنها انگیزه حضور و مشارکت می دهد. مخاطبانی که به خاطر سبک زندگی امروزی و ناخواسته گرفتار دردسر چاقی و تمسخر همسالانشان هستند.
کارگروهی و محوریت خانواده از جمله دیگر توجهات فیلم است که غیرمستقیم و به خوبی به آنها پرداخته شده است. والدین که توانمندی های خارق العاده ای ندارند ولی مهربان، شاد، مشوق و همراه بچه ها هستند. حتی پدر خطاکار به خاطر فرزندش و بچه ها دست از خلاف کاری اش برمی دارد. مادر که به راحتی می توانست نقشی حاشیه ای و بی اهمیت داشته باشد، به نقشی توانمند تبدیل می شود. همچنین توجه و همکاری پدر با مادر به خوبی نشان داده می شود.

با این وجود تنها وصله ناجور به نظرم، همین ماجرای مادر است. پسر بزرگ خانواده از غول چراغ جادو می خواهد مادرش به آرزویش برسد و بازیگر معروفی شود، مادر معروف می شود ولی این امر دردسری برای خانواده است. به خاطر همین در انتها پسر آرزو می کند همه چیز به جای خودش برگردد و مادر کلا آرزویش را فراموش می کند و رستوران غذای خانگی تاسیس می کند که البته این توضیح تنها در جمله ای در پایان فیلم بیان می شود و در تصویر، مادر همچنان در آشپزخانه منزل مشغول پختن خاگینه است. آنچه من به عنوان مادر طبیعتا نگرانش هستم، این که با این ماجرا فرزندم تصور کند کار مادر بیرون از خانه، لاجرم امری مزاحم آرامش او است. در حالی که در آغاز همین فیلم همکاری پدر را می بینیم که می توانست با همکاری بقیه اعضای خانواده همراه باشد و جهت مثبتی به کار مادر بدهد. البته به نظر می رسد هدف این داستان حاشیه ای نشان دادن این مساله بود که حضور چراغ و غول چراغ جادو و آرزوهایی که از او خواسته می شود، دردسر ساز است و همیشه مفید یا حتی لازم نیست. ولی متاسفانه قربانی این هدف مادر و کار مادر بود. در حالی که به طور منطقی وقتی پسر آرزو کرد همه چیز سرجای اولش برگردد، مادر باید تبدیل به همان هنروری می شد که برای پیشرفت در بازیگری تلاش می کند.

در این فیلم پرماجرا، جای موسیقی ای که از صحنه های طنز و زد و خورد و تعقیب و گریز حمایت حسی و هیجانی داشته باشد خالی ست. البته ما فیلم را در ساعتی خلوت تماشا کردیم ولی آنچه من مشاهده کردم این بود که بچه های سنین دبستان گرچه با علاقه ولی با آرامش و بدور از هیجان هایی که همراه چنین فیلمهایی است، به تماشا نشسته بودند. این مساله برای فیلمی که بسترهای لازم برای هیجان انگیز بودن را فراهم کرده بود، به نظرمن ناشی از ضعف در موسیقی و ریتم تند و هیجان انگیز برای لحظات ویژه ای از فیلم بود.