انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مصاحبه از معصومه قاسم‌پور؛ کوهنورد و سرپرست تور گردشگری

  • سلام، وقت شما بخیر، خوشحالم که در خدمت شما هستم.
  • سلام، وقت شما هم بخیر، من هم خوشحالم که می‌توانم با شما هم‌صحبت باشم.
  • لطفا خودتان را معرفی کنید.
  • معصومه قاسم‌پور، متولد ۱۳۴۶، هستم. بازنشسته آموزش و پرورش در مقطع ابتدایی هستم.
  • اهل ساری هستید؟
  • من در ساری متولد شدم و پدر و مادرم اهل روستاهای اطراف ساری هستند.
  • چند فرزند هستید؟
  • من تنها دختر هستم و دو برادر دارم.
  • پدر و مادر شما چه کاره بودند؟
  • پدرم بازنشسته شرکت برق است و مادرم خانه‌دار بود که فوت کرد.
  • آیا شما از بچگی به ورزش علاقه‌مند بودید؟
  • نه، یادم نمی‌آید. ولی از راهنمایی به طبیعت علاقه‌مند شدم. چون پدر و مادرم از همان ابتدا ما را خیلی بیرون می‌بردند. تمام جمعه‌ها به جنگل زیرآب و شیرگاه می‌رفتیم. پدر ماشین داشت و با دایی‌ها و خاله‌هایم همیشه در طبیعت بودیم. شاید شروع علاقه من به طبیعت از آنجا بود.
  • در بچگی با دوستانتان بازی‌های خاصی انجام می‌دادید؟
  • نه، همین ورزش‌هایی بود که در حیاط و کوچه انجام می‌دادیم.
  • در مدرسه چطور؟
  • در مقطع دبیرستان به والیبال علاقه‌مند شده بودم.
  • خانواده و برادران شما هم از بچگی به ورزش علاقه‌مند بودند یا نه؟
  • نه، آن زمان کسی چندان به دنبال ورزش نبود، اما آن زمان که من کوه را تقریبا از سال ۱۳۷۴ شروع کردم، پدر و برادرم می‌گفتند «چه حوصله‌ای داری، یک روز جمعه را نمی‌خواهی در خانه بمانی! من جواب می‌دادم «من این‌قدر طبیعت را دوست دارم که وقتی در طبیعت می‌روم زنده می‌شوم.»
  • چه سالی معلم شدید؟
  • من سال ۱۳۶۳ تربیت معلم قبول شدم و سال ۱۳۶۵ کار را شروع کردم.
  • چه سالی ازدواج کردید؟
  • ۱۳۷۸
  • چگونه کوه را شروع کردید؟
  • یک روز در خیابان فرهنگ قدم می‌زدم که دیدم بر روی نرده استادیوم برگه‌ای نصب و روی آن نوشته شده است «گروه کوهنوردی بانوان عضو می‌پذیرد.» چه‌قدر خوشحال شدم. من خودم عاشق طبیعت و کوه بودم و رفتم آنجا و خانم بقراط را دیدم. از مهر ۱۳۷۴ با گروه خانم بقراط در همان گروه کوهنوردی بانوان در تربیت‌بدنی شروع کردم. اکنون اوضاع خیلی خوب شده است، آن زمان ما در یک اتاق کوچک در سالن تربیت‌بدنی روز چهارشنبه جلسه می‌گذاشتیم و برنامه‌ریزی روز جمعه را می‌کردیم. الان دیگر همه کارها اینترنتی انجام می‌شود و کارها راحت شد. آنجا برنامه‌ریزی می‌شد که جمعه قرار است چه کارهایی کنیم و چه ساعتی قرار است برویم و چه چیزهایی بیاریم. گاهی اوقات اینقدر تعداد ما کم بود که با نیسان می‌رفتیم.
  • اولین بار با خانم بقراط چه قله‌ای رفتید؟
  • قله گلسر اما ارتقاع ۳۳۰۰ بود. برای بار اول خیلی زیاد بود. الان برای ثبت نام نوار قلب می‌آورند و از نظر پزشکی بررسی می‌شوند. اما همان بار اول کوهنوردی خیلی به دلم نشست. در جاده هراز بود و با خودم گفتم جاهایی آدم می‌تواند بیاید که هیچ‌وقت با خانواده‌اش نمی‌تواند بیاید. آن روز از نظر جسمی خسته شده بودم اما دو هفته تمام شارژ بودم. از نظر روحی و روانی برای من عالی بود.
  • آموزش هم دیده بودید؟
  • آن زمان اصلا آموزش مرسوم نبود. تجربی بود و در کوه به ما آموزش‌هایی می‌دادند.
  • هر هفته می‌رفتید؟
  • نه، هر دو هفته می‌رفتیم. به همراه خانم بقراط، آقای میرعمارتی و آقای حبیب‌زاده هم می‌آمدند. آقای میرعمارتی سرپرست گروه و بسیار فنی بود.
  • مختلط بودید؟
  • بله
  • چند سال با خانم بقراط می‌رفتید؟
  • تا قبل از ازدواج می‌رفتم. حدود چهار پنج سال. بعد از ازدواج دیگر شرایط خاص داشتم و نمی‌رفتم. حدود ۹ سالی دور ماندم ولی عشقش همچنان بود. در طبیعت می‌رفتم ولی کوه نمی‌رفتم. کم‌کم برادر بزرگترم همانی که به من می‌گفت تو چه حوصله‌ای داری که کوه می‌روی، وارد عرصۀ کوهنوردی شد.
  • با خانم بقراط چه جاهایی ‌رفتید؟
  • غار رودافشان، آبشار دریوگ، دریاچۀ ولشت، کوه‌ها هم بیشتر در مازندران رفتم و مرتفع‌ترین آن حدود ۳۴۰۰ ارتفاع داشت.
  • آن زمان امکانات کوه چگونه بود؟
  • در ساری که امکانات زیادی پیدا نمی‌شد و بیشتر خریدها را از تهران انجام می‌دادم. الان همه جا می‌شود خرید کرد.
  • هزینه پرداخت می‌کردید؟
  • بله، مبلغ کمی پرداخت می‌کردیم.
  • ورزش‌هایی دیگری هم انجام می‌دادید؟
  • در طول هفته باشگاه بدنسازی سید رسول حسینی می‌رفتم.
  • زمانیکه مجرد بودید و کوه می‌رفتید، پدر و برادرهای شما مشکلی نداشتند؟
  • نه اصلا مشکلی نداشتند. چون مشکلی نداشتم راحت می‌رفتم.
  • بعد از چند سال دوباره شروع کردید؟
  • من سال ۷۸ بعد از ازدواج رها کردم و فکر کنم سال ۹۰ دوباره شروع کردم.
  • چی شد که دوباره شروع کردید؟
  • علاقه
  • با چه گروهی شروع کردید؟
  • بیشتر با برادرم که گروه تشکیل داده بود می‌رفتم. برادرم باشگاه زد و رئیس هیئت کوهنوردی شد و من هم باز به سمت کوه کشیده شدم. با او همکاری هم می‌کردم. زمانیکه رئیس هیئت بود به او کمک کردم تا قرارگاه سنگده را برپا کند. گروه‌های مختلفی از استان‌های دیگر حتی صد نفره می‌آمدند برای قله نرو و ما هماهنگی‌ها را انجام می‌دادیم. همه از روی علاقه بود. خیلی دوران خوبی بود. به نظرم بهترین ورزش است، چون کوهنورد جاهای می‌رود که دیگران نمی‌روند و اینقدر این طبیعت به انسان نیرو و انرژی می‌دهد که هیچ جای دیگر نمی‌تواند این نیرو را بگیرد.
  • از سال ۹۰ تا الان ادامه دادید؟
  • بله
  • هر هفته می‌روید؟
  • نه، هر زمان که شرایط برای من جور باشد می‌روم. برخی از کلاس‌ها را هم شرکت کردم. مثلا کلاس قطب‌نما و نقشه‌خوانی را رفتم، کلا در کلاس خودم هم که تدریس می‌کردم، عاشق جغرافیا بودم و اینقدر خوب جغرافیا را تدریس می‌کردم.
  • دوست نداشتید مدرک مربی کوهنوردی را بگیرید؟
  • دوست داشتم، ولی فکر می‌کردم شاید از لحاظ جسمی تواناییش را نداشته باشم. چون زانوهایم مشکل پیدا کرد ترجیح دادم کمتر کوه بروم و طبیعت‌گردی و گردشگری را ادامه دهم.
  • زمانیکه کوه می‌رفتید مشکلات زنانه، مانند عادت ماهیانه، را چطور کنترل می‌کردید؟
  • در آن شرایط اصلا نمی‌رفتم چون حالم خیلی بد می‌شد. فشارم در کوه کلا پایین می‌آید و سردرد می‌شوم و اگر در آن شرایط بودم اصلا نمی‌رفتم چون حالم بدتر می‌شد. و مسئله دیگر این بود که الان شما صبح زود جمعه شاید ده جا ببینید که مینی‌‌بوس هست و جوان‌ها کوله‌پشتی به دوش ایستاده‌اند و کسی هم به آن‌ها چیزی نمی‌گوید، ولی آن زمان اصلا در آن ساعت از روز اصلا دختر بیرون نمی‌آمد. شاید مردم نگاه بدی داشتند. حتما پدر یا برادرم که مرا می‌رساند آنجا باید می‌ایستاد تا خانم بقراط و بچه‌های دیگر بیایند تا او برود. الان دیگر برای همه این قضیه روشن شده است.
  • از چه زمانی خود شما راغب شدید به سمت سرپرست و راهنما بودن در حوزۀ گردشگری وارد شوید؟
  • در اواخر تدریسم به این موضوع فکر می‌کردم که بعد از بازنشستگی قرار است چه کار کنم. فکر کردم من خانه نمی‌توانم بمانم، اگر از طبیعت هم جدا شوم دیوانه می‌شوم. از لحاظ جسمی هم چون کوه نمی‌توانستم بروم، تصمیم گرفتم به دنبال این علاقه‌ام بروم. سال ۱۳۹۴ بازنشست شدم. مادرم با اینکه تا کلاس پنجم ابتدایی سواد داشت همیشه به من می‌گفت که از مطالعه و درس جدا نشوم. فکر خیلی روشن و بازی داشت. از آنجائیکه خودم هم علاقه‌مند بودم تصمیم گرفتم ارشد گردشگری بخوانم و مادرم نیز مرا خیلی تشویقم کرد. من آن را کوه بزرگی برای خودم می‌دانستم ولی وقتی وارد شدم احساس کردم می‌توانم از عهده‌اش بربیایم. یک سال برای کنکور ارشد خواندم و تست دادم و دانشگاه آزاد ساری قبول شدم. وقتی وارد دانشگاه شدم یکی از اساتید به من گفت که شما بین ۷۰ نفر رتبه ۵ را آوردید، چه‌قدر علاقه‌مند و باسواد هستید. گفتم که من خیلی خودم را باسواد نمی‌دانم. در همین زمان مرتب با برادرم به طبیعت می‌رفتم. یکی از تجربه‌های نابم در این دوران که موجب تعجب اساتیدم هم می‌شد سفر به کویر لوت و گندم بریان بود. اساتید به من گفتند که حتما پورپوینت درست کن و در کلاس ارائه بده. چون که ما اصلا نرفتیم و وقتی ارائه دادم برایشان خیلی جالب بود و واقعا برای من هم یکی از بهترین تجربه‌ها بود. خوشبختانه همسرم هم علاقه‌مند به سفر هست با هم چند سفر خارجی هم داشتیم که سفرها و تجربیات بسیار خوبی بود. آن زمان‌ها هم که به سفر می‌رفتم تمام توجه‌ام به سرپرست گروه بود و همیشه دوست داشتم بدانم چطوری کار می‌کند و از او یاد بگیرم. اکنون هم فکر می‌کنم برخی از کارهایم را از همان سرپرست‌ها یاد گرفتم. برخی از آن‌ها عالی بودند و برخی از آن‌ها بسیار رفتار بدی داشتند.
  • ارشد شما چه سالی تمام شد؟
  • از ۹۵ تا ۹۷
  • بعد از آن به صورت مستقل گروه زدید؟
  • بعد از آن گفتند که باید حتما کارت تور لیدری داشته باشم و باید برای این کار آزمون بدهم. برای آزمون ده کتاب قطور و سخت را باید می‌خواندم. مصاحبه و تحقیق داشت دقیقا انگار که دوباره می‌خواستم استخدام شوم. به عدم سوپیشینه و عدم اعتیاد احتیاج داشت. همۀ اینها را خواندم و آزمون دادم و امتحان جامع را هم گذراندم که واقعا سخت بود. خدا رو شکر قبول شدم. رسید به مرحلۀ دریافت کارت که دو سال طول کشید ولی بالاخره گرفتم.
  • چه عامل‌هایی روی این طول کشیدن دریافت کارت تاثیر داشت؟ به نظر شما جنسیت تاثیر داشت؟
  • خیر، من از هر کسی می‌پرسیدم می‌گفت این روندش است و باید دو سال طول بکشد. در صورتیکه زمان مصاحبه آقایی که مصاحبه می‌کرد گفت اطلاعات شما بالاست و پیشنهاد خوبی که به من داد این بود که کاش بر روی زبان مسلط بشوم که بتوانم لیدر بین‌المللی شوم. اکنون هم این امکان هست که آزمون جدای زبان را بدهم که لیدر بین‌المللی شوم. خودم در خانه به صورت مجازی زبان می‌خوانم تا ببینم می‌توانم از عهده‌اش بربیایم یا خیر. البته می‌توانم رفع نیاز کنم ولی لیدر باید کاملا مسلط باشد.
  • در نقش سرپرست گروه با چه مشکلاتی مواجه می‌شوید؟
  • من کارت تور لیدری خودم را تازه یکی دو ماه است گرفتم البته زیر نظر باشگاه برادرم گروه می‌بردم. خیلی گروه بردم، چند بار مشهد، تبریز، کیش، طبیعت‌گردی داخل استان بردم. مشکلی ندارم و فکر می‌کنم کسانی هم که با من می‌آیند مسلما در توان من می‌بینند که می‌آیند.
  • همه کارها را خودتان انجام می‌دهید؟
  • بله، تمام کارها را خودم انجام می‌دهم. قصد دارم با آژانس‌ها همکاری کنم، آن‌ها اصلا تمایل ندارند و معتقد هستند که به دردسرش نمی‌ارزد. چون اکنون جوان‌ها اصلا حرف گوش نمی‌دهند. آژانس‌ها می‌گویند آقایان شلوارک می‌پوشند، خانم‌ها حجاب ندارند و فردا به شما کاری ندارند و یقۀ آژانس را می‌گیرند که چرا مجوز به این گروه دادیم. فعلا نمی‌توانم از کارت خودم استفاده کنم و با همان مجوز باشگاه برادرم گروه می‌برم و بیمه می‌کنم. همۀ کارها قانونی هست ولی از کارت خودم نمی‌توانم استفاده کنم.
  • بنابراین دوست دارید مستقل باشد و از کارت خودتان استفاده کنید؟
  • بله، برایش خیلی زحمت کشیدم و دوست دارم از آن استفاده کنم.
  • فکر می‌کنید در کار سرپرست گردشگری اگر بخواهید موفق باشید چه کارهایی را باید انجام دهید؟
  • فکر می‌کنم ترسم را باید بریزم. در توانم هست ولی یک مقدار ترس دارم. گاهی فکر می‌کنم مثلا گروه به ارومیه می‌برم شاید به مشکل بربخورم. درستش این است که کمکی داشته باشم و هنوز آن کمکی خالص را پیدا نکردم. خالص دارم منتهی با اینکه از من جوان‌تر هستند توانشان خیلی کم است. زود خسته می‌شوند و حوصله مردم را ندارند. درحالیکه این کار سنگینی است و مسئولیت سنگینی هم دارد. باید با همه خوب برخورد کنی چون یک ذره بداخلاقی و برخورد نامناسب اعضای گروه را از دست می‌دهی. سعۀ صدر زیادی نیاز دارد. تجربه زیادی لازم است. من نیاز به جوانی دارم که توان جسمی‌اش از من بیشتر باشد و بتواند جاهایی از من بیشتر کار کند و انرژی مثبت به گروه بدهد و شاد باشد. البته نه اینکه من شاد نباشم ولی یک جوان را بیشتر می‌پذیرند. شاید کمی دیر دنبال این کار رفتم.
  • در گروه شما فقط خانم‌ها هستند و یا اینکه آقایان هم می‌برید؟
  • فرقی نمی‌کند، هم خانم و هم آقا در گروه هستند. خانوادگی هم می‌آیند.
  • فکر می‌کنید آقایان هم به اندازه خانم‌ها به شما اعتماد می‌کنند؟
  • اتفاقا این بار آقایان گفتند که «ما را به اردبیل ببرید.» واقعا برای من جای سئوال بود و گفتم «واقعا با من می‌خواهید به اردیبل بیاید؟» گفتند «بله، برای شما سخت است؟» گفتم «نه، اصلا.» همسرم مرا می‌شناسد، میان هزار مرد هم بگذارد اطمینان کامل دارد.
  • تنها می‌روید یا همسر شما همراهتان می‌آید؟
  • گاهی اوقات فرصتش را داشته باشد و دوست داشته باشد منطقه را ببیند می‌آید.
  • با توجه به تجربه شما در سرپرست گردشگری اگر کسی تازه بخواهد وارد این کار شود چه پیشنهادی می‌دهید؟
  • اول اگر در مورد مجوز بخواهم بگویم، به نظرم باید سختگیری باشد و نه در این حد. واقعا دست و پای جوانان را می‌بندند. خیلی‌ها دارند الان بدون مجوز و کارت لیدری کار می‌کنند ولی ما که می‌خواهیم قانونی کار کنیم مرتب جلوی پای ما سنگ می‌اندازند. به هر حال به طریقی باید نظم بدهند اینگونه نمی‌شود که همه بدون مجوز ببرند. اصلا فرقی بین کسی مثل من که اینقدر خواندم و امتحان دادم و تجربه دارم با کسی که نه آزمون داد و نه تجربه دارد نیست. مانند اتفاق دلخراشی که برای سها رضانژاد در منطقۀ جهان‌نمای کردکوی گلستان رخ داد. خانواده‌ها باید آگاه باشند به کسانی فرزندان خود را بسپارند که مطمئن باشند، سرپرست تجربه کافی را داشته باشد. من احساس می‌کنم گردشگری روز به روز عقب‌تر می‌رود درصورتیکه باید به این نظمی بدهند.
  • پتانسیل گردشگری را در ایران چگونه می‌بینید؟
  • بی‌نظیر است، متاسفانه خیلی از مناطق در حال خراب‌شدن است. امسال عید قرار بود گروه ببرم که دیدم هزینه خیلی بالا است و من و همسرم تصمیم گرفتیم خودمان برویم. به طبس رفتیم. بی‌نظیر است. واقعا رفتم آنجا گفتم «خدای من، تو دیگر کی هستی!» این چه طبیعت و زیبایی! آبشار نمکی خور و بیابانک دیوانه‌کننده است. کویر مرنجاب هم رفتیم. هم دیدنی است و هم خطرناک. کویر مصر هم بی‌نظیر. کویر ابوزیدآباد هم خیلی خوب بود. در عید ما سه چهار کویر رفتیم. بعضی‌ها به ما می‌گویند «کویر هم مگر دیدنی!» در جواب می‌گویم «شما اصلا نمی‌دانید چه خبر است. شما چون نمی‌دانید این حرف را می‌زنید.» ایران خیلی جاذبه دارد ولی حیف که مسئول و دلسوز ندارد. متاسفانه مردم هم رعایت نمی‌کنند، همه جا کثیف و پر از آشغال است. واقعا حیف است.
  • به نظر شما آیا به عنوان یک تور سرپرست زن می‌توانید موفق باشید و مردم به شما اعتماد می‌کنند؟
  • بله، به نظرم برای مردم زن‌بودنم چندان مهم نیست. برایشان باتجربه‌بودن مهم است و اینکه احساس امنیت بیشتری در آن تور کنند. معمولا دخترها و خانم‌ها با لیدر خانم راحت‌تر هستند. خیلی از خانواده‌ها به من می‌گویند «چون شما خانم هستید دخترمان را به شما می‌سپاریم.» خیلی از دوستانمان، دخترشان را با من می‌فرستند و تردید دارند از اینکه شاید در گروه دیگر مسائل اخلاقی رعایت نشود. واقعا هم مانند کلاسی که می‌رفتم آن‌ها هم مثل بچه‌ها و خواهران خودم هستند.
  • طبیعت و کوه چه تاثیری در زندگی شما داشت؟
  • من واقعا در طبیعت جان می‌گیرم. از نظر علم روان‌شناسی هم می‌گویند که وقتی به طبیعت می‌روید دستانتان را باز کنید. رو به درختان کنید و بغلشان کنید و انرژی بگیرید و من اینکارها را انجام می‌دهم و واقعا زنده می‌شوم. همسرم هم می‌داند. وقتی ناراحت و خسته هستم می‌گویم «مرا به جنگل ببر.» همه طبیعت را دوست دارند چون درگیر مشکلات هستند کمتر به طبیعت می‌روند. این درگیری‌ها برای همه است و من فکر می‌کنم انسان باید زمان را بدزدد و آرام آرام پولی برای خودش کنار بگذارد. انسان که همیشه نباید کار کند. از طرف دیگر مردمی هم که به طبیعت می‌آیند اصلا مراعات نمی‌کنند، برخی از جنگل‌ها خیلی کثیف هستند. من در سفرهایی که می‌روم حتی یک دستمال رها نمی‌کنم. اگر همه رعایت کنند ایران ساخته می‌شود، واقعا حیف است.
  • شما در گروهایتان این نکات را رعایت می‌کنید؟
  • صددرصد، همراه من کسی اجازه ندارد آشغالی بریزد و اجازه ندارد چیزی را از بین ببرد. من فکر می‌کنم یک گردشگر اول باید یک کوهنورد باشد بعد یک گردشگر. چون واقعا در کوهنوردی انسان ساخته می‌شود.
  • شما از کوه چه چیزهایی یاد گرفتید؟
  • خیلی چیزها یاد گرفتم، اولین چیزی که برای من خیلی پررنگ است این است که یکی برای همه، همه برای یکی. در گردشگری اینگونه نیست، برای خودشان هستند. فکر می‌کنم دلسوزی که نسبت به دیگران و احساس مسئولیتی که دارم به خاطر کوه بوده است. من با چند گروه گردشگری به عنوان گردشگر رفتم. آنچه را که دیدم اصلا پذیرا نبودم. من با یک گروهی خالد نبی رفتم، وقتی پیاده شدیم هر کسی رفت پی کار خودش. یک سری رفتند قلیان بکشند، یک سری رفتند بستنی بخورند. گفتند هر کسی هم دلش می‌خواهد برای بازدید از آن آرامگاه خالد نبی برود. اینجوری که نباید باشد، گروه باید هماهنگ باشد. گروه باید سرقدم داشته باشد، بچه مردم را به شما سپردند. گروه‌ها گاهی اوقات بی‌مسئولیت هستند ولی فکر نمی‌کنم یک کوهنورد کارش به اینجا بکشد.
  • خیلی ممنونم از اینکه وقتتان را در اختیار من قرار دادید.
  • خواهش می‌کنم، انشالله موفق باشید.
  • امیدوارم شما هم در حوزۀ کوهنوردی و گردشگری موفق باشید.

 

لینک پروژه «زنان کوهنورد»

https://anthropologyandculture.com/%d9%be%d8%b1%d9%88%da%98%d9%87-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86-%da%a9%d9%88%d9%87%d9%86%d9%88%d8%b1%d8%af