انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زن، آن‌روز تنها بود…

کوته‌نوشتی برای روز زن؛ برای همه زنانی که بی آن‌ها هیچ می‌بودیم و هیچ خواهیم بود:

در آغاز، تنها یک روز بود.

و آن روز، زن تنها بود.

و زن، زیبا بود و خودِ زیبایی.

و زن، زمین بود و آسمان؛ آب بود و خاک؛ آتش بود و باد.
تمام زندگی؛ تمام مهربانی؛ تمام احساس‌ها و رویاها؛ تمام قدرت‌ و تلاش‌های بی‌پایان برای خوبی و عشق.

و زن، پنداشت: آنچه خود دارد را با «خود»‌های دیگرش و با «دیگر»‌های دیگر، شریک شود. پس زن به خواب رفت و در رویای خویش، «دیگری» را به «شکل» در آورد: «خود» را هزاران هزار بار، باز آفرید؛ کودکان زن و مردی را به خواب دید؛ چیزها را؛ خوشی‌ها و عشق را؛ همه زیبایی‌های دیگر را: صداها و رنگ‌ها و خیال‌ها و مهربانی‌ها را؛ گُل‌ها، سنگ‌ها، درختان و همه جانوران همه جنگل‌های جهان و همه شن‌های همه کویرهای دنیا را؛ و همه قطرات همه باران‌ها و همه روشنایی‌های شب‌ها و روزها را، تا جهان را با انبوهی از عشق پُر کنند.

و زن، معشوقه، مادر و دختر جهان شد. و جهان خیالین زن، از رویایش بیرون جهید و به جهانی حقیقی بدل شد.

آن روز، زن دیگر تنها نبود؛ زن زیبایی و خوبی و پاکی و آرامش بهشتی بود که در خیال خویش برای همه موجودات جایی و جایگاهی داشت. عشق بود و رنگ و موسیقی و مهربانی و شادمانی. بهشتی بود و خواب‌های بی‌پایانش. بهشتی به پهنای کیهان و بی‌کران که چشم زورگویان را کور می‌کرد و همچون آغوشی، همیشه برای همه جویندگان آزادی و مرهم گذاشتن بر زخم دردمندان آماده بود.

اما بهشت پایدار نماند: زورمندان و آزمندان، بهشت زنانگی را کُشتند تا زیر انبوهی از خاک‌های سرد، دفنش کنند: خشونت جای زن را گرفت؛ کابوس، جای رویاهایش را و مرگ و درد و شکنجه و زندان و اسارت و بی‌رحمی و زشتی جای آن تصاویر رنگارنگ و بادهای آرامش‌بخش و آواهای گوش‌نواز و انسان‌های مهربان و دلسوز و عاشق را. آتش‌ها و سنگ‌ها، درختان و آب‌ها، زندگی‌های روان چون جویباران بهشتی، همه به زهر آز و خودخواهی، به طعم تلخ و مرگبار خواستن و بیشتر خواستن، آلوده شدند. جهان بهشتی به دوزخی بدل شد تا همه در آن بسوزند.

اما سرانجام باز، روزی از راه رسید. روزی سفید و روشن و عاشقانه. خورشیدی بار دیگر از افق سر زد و انسان‌ها توانستند زشتی و آزمندی را از وجود خویش بیرون برانند؛ خاک‌های سرد را کنار زدند تا گرمای وجود زن، بار دیگر جهان را فرا بگیرد. زن، به زندگی بازگشت، همه عاشقان، همه فرزندان، همه خواهران و برادران خود را در آغوش گرفت و برای همه آزادی و سرشاری و عشق را دیگربار به ارمغان آورد.

و آنگاه، انسان‌ها، دست سپاس بر آسمان بلند کردند و دست نوازش بر زمین کشیدند. انسان‌ها، روزی را و شبی را برای زن آفریدند تا به خواب همگان بیاید و زندگانی بهشتی پیشین، سادگی و زیبایی جهان زنانه‌شان – که آن را با شیطان مبادله کرده بودند تا آسایشی به خیال خود مادی، اما بدون عشق، اما بدون زیبایی به دست بیاورند- را به یادشان بیاورد.

و آن‌ روز، زن شاد بود، سرشار و انبوه. زن همه چیز بود. زن خود زندگی بود و رویایی شیرین و عاشقانه که میان انسان و درخت و آب و سنگ و باد می‌چرخید و همچون کیهان، هرگز پایان نمی‌یافت.

روز زن بر همگان مبارک باد.

هشت مارس/ اسفند ۱۴۰۲