انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فقر و شادی

بحث درباره فقر و شادی، دشوار است زیرا فقرا نه تنها با رنج‌ها و دشواری‌های زیادی در زندگی خود درگیرند، بلکه همه آنها که به مطالعه فقر پرداخته‌اند یا همه کسانی که برای بازنمایی زندگی فقرا در قالب فیلم، رمان، داستان یا گزارش تلاش کرده‌اند، معمولا تصویری تراژیک و انباشته از مصیبت‌ و فاجعه از زندگی فقیرانه ترسیم ‌کرده‌اند. در ادبیات فارسی، به‌ویژه ادبیات معاصر ما، فقر و زندگی فقیرانه، معنایی جز بدبختی، رنج، عذاب و ناخوشی و ناشادی ندارد. در سینمای ما نیز اگرچه فقرا حضور پررنگی دارند اما آنها نیز زندگی را با رنج، عذاب و مصیبت‌های بسیار تجربه می‌کنند. به ندرت گزارش مستند و اثری هنری یا ادبی دیده‌ام که نشان‌ دهد فقرا هم مثل دیگران به شیوه‌های مختلف خوشی و شادی را تجربه‌ می‌کنند. بنابراین هنگام بحث درباره شادی با دو مشکل روبه‌رو هستیم؛ یکی اینکه اگر از شادی‌های ‌فقیرانه و شادی فقرا صحبت کنیم ممکن است متهم به فرار از واقعیت‌های سخت و تلخ زندگی فقیرانه شویم. دوم اینکه بازنمایی‌های موجود از زندگی فقرا به ما اجازه نمی‌دهد تصویری متفاوت از این نوع زندگی ارائه دهیم. البته در ادبیات عرفانی و سنت صوفیه، فقیر و فقر، نه تنها دلالت‌های معنایی بد و نازیبا ندارند بلکه به عکس، در جهان‌بینی عارفانه، دور بودن از دنیای مادی موجد نوعی تجربه لذت‌بخش عرفانی می‌شود و به همین دلیل بوده که بسیاری از عارفان و شاعران ما تخلص فقیر داشته‌اند و در ستایش فقر، ابیات و اشعار بسیاری سروده‌اند. واژه فقر در ادبیات عرفانی ما نه تنها به معنی فقدان یا محرومیت نیست بلکه به نوعی به معنای غنا و برخورداری است، اما طبیعتا امروزه چنین برداشتی از فقر در ذهن ما وجود ندارد.
تلاش من این است که نشان دهم فقرا از تجربه‌های گوناگون و متکثری برخوردارند. بازنمایی فقر به معنای محرومیت، فقدان، حرمان و رنج، تنها یک روی زندگی فقیرانه است. آن روی دیگر سکه مجموعه گسترده و پیچیده‌ای از پدیده‌هاست که یکی از آنها اشکال گوناگون شادی‌، لذت‌ و خوشی‌های روزمره، مادی و فرامادی است که فقرا تجربه می‌کنند.
در همین ابتدا باید یادآوری کنم که تصویر من از شادی‌های فقیرانه به معنی ارائه یک تصویر رمانتیک و دور از واقعیت زندگی فقیرانه نیست. نمی‌خواهم انشایی زیبا یا تاثربرانگیز درباره فقر ارائه کنم بلکه به عنوان انسان‌شناس تلاش می‌کنم تصویری واقع‌بینانه از زندگی فقیرانه ارائه دهم. تصویری که اینجا از فقر ارائه می‌کنم بر مبنای تجربه زیسته، مشاهدات و تاملات من در محیط و جامعه ایران معاصر است. من در روستا به دنیا آمده‌ام و به مدت بیست سال آنجا زندگی کرده‌ام. در محیط روستایی، حداقل در نیم‌قرن گذشته یعنی زمانی که من متولد شده‌ام، محرومیت از کالا‌ها و امکانات امری عمومی و معمول بود. بسیاری از امکانات فناورانه، ثروت‌ها و خدمات عمومی امروزی در گذشته در روستاها وجود نداشت. ما در روستایمان، آب بهداشتی، برق، جاده آسفالت، اتومبیل، تلویزیون و آشپزخانه مدرن و بسیاری از کالاهایی را که امروزه سوپر مارکت‌ها و فروشگاه‌های زنجیره‌ای عرضه می‌کنند در اختیار نداشتیم. بسیاری از کالا‌ها، خدمات و امکاناتی که امروز هر شهروندی اعم از شهری و روستایی از آن برخوردار است، در نیم قرن پیش وجود نداشت. از این‌رو اگر از چشم‌انداز امروز به جامعه روستایی ۵۰ سال پیش نگاه کنیم، همه مردم روستای من، کمابیش، زندگی فقیرانه‌ای داشته‌اند.
براساس تجربه‌های زیسته‌ام در زندگی روستایی و جامعه آن روزگار، می‌خواهم در اینجا نشان دهم که فقرا، شادی را چگونه تجربه می‌کنند. علاوه بر این من نیز مانند بسیاری از افراد دیگر در جامعه شهری زندگی کرده‌ام و با گروه‌های مختلف مردم، چه آنها که در شمال تهران زندگی می‌کنند و چه آنها که در جنوب این شهر بزرگ هستند، داد و ‌ستد و حشر‌ و ‌نشر داشته‌ام. من هم در محله‌های فقیر تهران رفت و آمد داشته‌ام و هم در محله‌های شمال شهر. حشر و نشر من با مردم این نواحی می‌تواند دستمایه‌ای برای مطالعه ابعاد گوناگون زندگی فقرا از جمله شادی‌های آنها باشد. علاوه بر این من باید در این مقدمه به این نکته نیز اشاره کنم که مطالعه فقر و شادی و بحث درباره آن مهم است. ما در اینجا با یک مقوله روشنفکرانه یا یک بحث آزاد ادیبانه سر و کار نداریم و قرار نیست که به هر حال از یک سوژه جالب برای تولید یک متن استفاده کنیم. واقعیت این است که اگر ما تصویری همه‌جانبه از فقرا و زندگی فقیرانه نداشته باشیم ممکن‌ است در سیاست‌هایمان برای فقرزدایی یا حتی سیاست‌ها و خط مشی‌هایمان برای سیاستگذاری‌های رفاهی، اجتماعی و عمومی، دچار اشتباه شویم. مسئله فهم شادی و فقر، مسئله‌ای ضروری برای جامعه امروز ایران است زیرا ما نه تنها در فهم زندگی فقرا بدون درک وجوه شادمانه زندگی آنها دچار مشکل شده‌ایم بلکه مهم‌تر از آن در درک مقوله شادی و شادمانی نیز بدون فهم مناسبات بین فقر و شادی دچار اشتباه می‌شویم.

 

شادی؛ استراتژی زیست فقرا
این تصور عمومی وجود دارد که شادی و شادمانی مساوی با ثروت، رفاه و برخورداری مادی است. این تصور نادرست از مفهوم شادی و شادمانی موجب می‌شود همه کسانی که رویای زندگی شاد دارند، شادی را قربانی انباشت ثروت کنند چرا که گمان می‌کنند لازمه شاد زیستن یا مقدمه آن، کسب ثروت و انباشت آن است غافل از اینکه بعد از سال‌ها تلاش برای انباشت ثروت ناگهان درمی‌یابیم چیزی که برای انباشت این ثروت هزینه کرده‌ایم، شادمانی بوده ‌است. به عبارت دیگر برای فهم شادی و شادمانی یکی از مهم‌ترین مقولاتی که باید به درستی دریافت، فقر و مناسبات آن با شادی است.
طبعا رفاه، بهداشت، درمان و سایر خدمات می‌توانند به شادی ما کمک کنند اما شادی راه‌های گوناگون و ابعاد پیچیده‌ای دارد. زندگی شادمانه می‌تواند به کمک رفاه مناسب به دست آید ولی راه‌های رسیدن به شادی و شادمانی لزوما محدود به ثروت نیست. علاوه بر ‌این به کمک فهم مقوله شادی و فقر می‌توان به برداشت دقیق‌تر و بهتری از انسان و قابلیت‌های او رسید. زندگی انسان، پیچیده است و لایه‌های معنایی گوناگونی دارد. مطالعه شادی و فقر، قابلیت‌های حیرت‌انگیز انسان را برای طراحی استراتژی‌های پیچیده به منظور تطابق با شرایط گوناگون آشکار می‌کند. خلاقیت انسان به حوزه هنر، ادبیات و علوم، محدود نمی‌شود. ما انسان‌ها خلاقیت خود را در موقعیت‌های عینی، ساده و پیش پا افتاده زندگی روزمره، بیش از حوزه هنرها، علوم و ادبیات به منصه ظهور می‌رسانیم اما از آنجا که خلاقیت‌های اجتماعی که در استراتژی‌های زندگی روزمره آشکار می‌شوند، مانند یک تابلوی نقاشی یا یک اثر هنری و علمی در جایی ثبت و ضبط نمی‌شوند، اغلب از دید ما پنهان می‌مانند. همان‌طور که در ادامه توضیح خواهم داد، فقرا به کمک خلاقیت‌های خود، از شادی به عنوان یک استراتژی برای درمان دردها، آرامش دادن به خود، کسب لذت و تولید خوشی و به عنوان راهبردی برای شکل دادن به هویت انسانی‌شان کمک می‌گیرند.
باید به این نکته نیز اشاره ‌کنم که مطالعه مناسبات شادی و فقر ممکن است به ما کمک کند تصویر مصیبت‌بار موجود از فقر و زندگی فقیرانه را تاحدودی تصحیح و تعدیل کنیم. اگرچه می‌دانم نیت داستان‌نویسان، رمان‌نویسان، فیلم‌سازان و محققانی که از فقر بازنمایی‌های تراژیک داشته‌اند، نیتی کاملا خیرخواهانه و در راستای بهبود وضعیت فقرا ‌است، اما پیامد تلاش آنها لزوما ارائه تصویری انسانی و خوب از زندگی فقرا نبوده است.
مطالعه شادی و فقر می‌تواند به دستور کار تازه‌ای برای همه کسانی که در حوزه برنامه‌ریزی اجتماعی و توسعه کار می‌کنند منجر شود. مهم‌ترین هدف برنامه‌ریزی‌های توسعه یافتن پاسخی برای نیازها، چالش‌ها و مشکلات جامعه انسانی است. نظریات اقتصادمحور همواره بر این تاکید داشته‌اند که توسعه باید به منظور افزایش رشد اقتصادی، تامین نیازهای مردم و بهبود شاخص‌های گوناگون اقتصادی و اجتماعی صورت گیرد اما در سال‌های اخیر این دیدگاه به وجود آمده است که مهم‌ترین شاخص توسعه، شادی یا خوشبختی است. میزان رضایت از زندگی، کیفیت زندگی و عبارت‌هایی از این نوع، امروزه گفتمان توسعه در جهان را شکل داده است. شادی از مفاهیم کلیدی امروزی گفتمان توسعه یا پیشرفت است. اگر بخواهیم مانند گذشته همچنان یکی از هدف‌های توسعه را بهبود زندگی فقرا بدانیم و از طرف دیگر شادی و خوشبختی را مفهوم کلیدی توسعه در نظر بگیریم، دراین صورت، فقر و شادی دال مرکزی گفتمان توسعه را تشکیل خواهند داد. با توجه به این نکات آنچه در اینجا در زمینه شادی و فقر بیان می‌شود، می‌تواند در چارچوب گفتمان علوم اجتماعی مورد توجه قرار گیرد.
امیدوارم مباحثی که در اینجا مطرح می‌کنم موجب سوءتفاهم نشود. همانطور که گفتم نمی‌خواهم تصویری کمیک یا رمانتیک از زندگی فقیرانه ارائه دهم و بر آنم همان‌طور که ارائه تصویری تراژیک به فهم زندگی فقیرانه کمکی نمی‌کند، داشتن تصویری رمانتیک نیز نمی‌تواند به فهم صحیح زندگی فقیرانه بیانجامد. مباحثی که اینجا درباره شادی و فقر ارائه می‌کنیم درآمدی است بر این موضوع. نکات بسیاری هست که از بیان آنها در  اینجا عاجزیم. محدودیت جا و زمان به ما فرصت بیان جزییات زیادی را نمی‌دهد. علاوه بر این درباره فقر و شادی در ایران تاکنون مطالعاتی انجام نشده و در نتیجه ما در این زمینه با محدودیت اطلاعات و نظریه‌ها روبه‌روییم.
هنگامی که در زمینه فقر و شادی بحث می‌کنیم، گویی از رابطه دو ضد سخن می‌گوییم. فقر به نوعی به معنای فقدان شادی است و شادی به معنای غنا، برخورداری و نبود فقر است. این تصور عمومی از مفهوم شادی و فقر در ذهن همگان است. من در اینجا می‌خواهم به نوعی این تصور عمومی را به چالش بکشم و نشان دهم که فقر دارای معانی مختلفی است. گونه‌های مختلفی از فقر و انسان فقیر داریم و شادی نیز معانی و انواع مختلفی دارد. اگر بتوانیم انواع فقر و شادی را مشخص کنیم، در آن صورت ممکن است به تصویری از شادی‌های فقیرانه و فقر شادمانه دست پیدا کنیم.
اگر شادی را دارای سه وجه مختلف یعنی وجه شناختی، وجه عاطفی و وجه رفتاری بدانیم، می‌توان گفت وجه شناختی شادی عبارت‌ است از ارزیابی افراد از زندگی. در صورتی‌که ارزیابی افراد از زندگی مثبت باشد و در کل به این نتیجه برسند که زندگی خوب، موفق و قابل قبولی دارند، می‌توان گفت از نظر شناختی، از نوعی شادی برخوردارند.
 وجه دوم شادی عبارت ‌است از وجه عاطفی و هیجانی و احساسی آن. احساس شادی در اینجا به معنای نوعی ادراک حسی از زندگی است. ادراکی که لزوما بر پایه نوعی ارزیابی دقیق، عمیق و روشن از فعالیت‌ها، جریان زندگی، دستاوردها، پیروزی‌‌ها و برخورداری‌ها نیست بلکه حاصل نوعی تجربه زیسته، درک شهودی و هیجان یا احساس درونی ما از جامعه، جهان و خودمان است. وجه هیجانی و عاطفی شادی را می‌توان به نوعی با واژه خوشی نیز توضیح داد. احساس خوش داشتن؛ خوشی‌های کوچک یا بزرگی که ما در زندگی روزمره خود تجربه می‌‌کنیم. لذاتی نظیر خوردن، نوشیدن یا ارضای میل جنسی نیز به نوعی به ما احساس شادی می‌دهند. وجه عاطفی و احساسی شادی و خوشی گاهی به طور گذرا و موقت و گاهی برای مدت طولانی‌تری در ما شکل می‌گیرد. گاه وقتی صبح‌ها از خانه برای رفتن به کار بیرون می‌آییم، تماشای گل‌ها، نسیم بهاری، جنب و جوش مردم و زیبایی صبح نوعی احساس خوب یا حس خوش را در ما تولید می‌کند. این خوشی، لذت و هیجان را می‌توان بُعد عاطفی یا احساسی شادی نامید.
بعد رفتاری شادی عبارت است از مجموعه فعالیت‌ها، اعمال و رفتار و کوشش‌‌هایی که ما برای شاد زیستن، تولید شادی و کسب تجربه شادی و خوشی، انجام می‌دهیم. برای مثال رقصیدن رفتاری شادمانه است. گفت‌وگوهای دوستانه یا گپ زدن‌های ما، سفرکردن، دید و بازدید دوستان، پرهیز از تنش، میل به دوستی، گذشت‌کردن و… مجموعه‌ای از رفتارهای شادمانه‌اند. ما معمولا شادی را با لبخند می‌شناسیم. چهره‌های خندان، نماد بارز انسان‌های شادند. لبخند، رفتاری انسانی است. گوسفندان نمی‌خندند، گل‌ها و گیاهان نیز از نعمت لبخند محرومند. انسان، تنها حیوانی ‌است که لبخند می‌زند. از این رو باید گفت شادی در رفتارهای ما و در کارهایی که انجام می‌دهیم خود را نمایان می‌کند.
لذات فقر
می‌خواهم از این زاویه به موضوع فقر و مناسبات آن با شادی بپردازم که آیا فقرا هم خوشی را تجربه می‌کنند؟ اگر تجربه شادی و خوشی در بین فقرا وجود دارد، کدام وجه آن در بین آنها بیشتر است؟ ابتدا بگذارید این واقعیت را نیز توضیح دهیم که فقر برچسب خشونت‌باری است که ما جمعیت زیادی از انسان‌ها را منسوب به آن می‌دانیم. انسان‌ها ویژگی‌های اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی گوناگونی دارند، هیچ‌گاه نمی‌توان میلیون‌ها نفر را به دلیل داشتن یک ویژگی مشترک، مثلا درآمد کم، در یک مقوله گنجاند و گفت همه کسانی که درآمدشان از فلان مقدار پایین‌تر است فقیرند و بعد مجموعه وسیعی از ویژگی‌ها را برای فقرا نام برد و گفت همه کسانی که فقیرند این ویژگی‌ها را دارند. از آنجا که فقر نوعی برچسب منفی است، وقتی میلیون‌ها نفر را ذیل آن قرار می‌دهیم، طبیعتا مجموعه‌ای از صفات منفی را نیز برای آنها در نظر می‌گیریم. فقر چیزی شبیه سرطان، جذام یا ایدز نیست که همه دارندگان آن به یک درد مبتلا باشند. اگرچه همه کسانی که سرطان دارند نیز همگن و مشابه هم نیستند. بیماران سرطانی نیز به گروه‌های عمومی، جنسیتی، دینی، زبانی، نژادی و گروه‌های اجتماعی مختلف تقسیم می‌شوند. کسانی که درآمد کمتری دارند، قطعا در اینکه درآمد آنها پایین است مشترکند اما زندگی، مجموعه‌ای از مولفه‌های گوناگونی است که درآمد تنها یکی از آنهاست. اقتصاد‌دان بزرگ پرویی؛ هرناندو دسوتو (۱۹۴۱)۱ در کتاب بزرگش با عنوان «راز سرمایه» و همچنین کتاب دیگرش، «راه دیگر»۲ که هر دو به فارسی نیز ترجمه شده‌اند، نشان داده که فقرا نیز سرمایه‌های زیادی دارند. ما باید تعریفمان را از سرمایه اصلاح کنیم. به اعتقاد دسوتو اگر ما اشکال گوناگون سرمایه‌های فقرا را به رسمیت بشناسیم و زمینه سرمایه‌گذاری و بهره‌برداری از اشکال گوناگون سرمایه‌ها برای فقرا فراهم شود، آنها نیازی به کمک‌های مالی نخواهند داشت. فقرا از سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی، سرمایه عاطفی، سرمایه انسانی، سرمایه طبیعی و اشکال دیگر سرمایه‌های خاص خودشان برخوردارند. حتی به اعتقاد دسوتو فقرا سرمایه اقتصادی نیز دارند اما راه‌های توسعه و بهره‌برداری از این سرمایه اقتصادی را نمی‌دانند.
اکنون اجازه دهید به پرسش اصلی‌مان بازگردیم. اینکه آیا فقرا شادی را تجربه می‌کنند یا خیر. می‌دانیم که دست یافتن به شادی پایدار و حس رضایت از زندگی، با رفاه و خدمات گوناگون مانند خدمات بهداشتی و درمانی، آموزش، تحصیلات دانشگاهی، مسکن مناسب، برخورداری از اشکال گوناگون بیمه‌ها و دیگر امکانات، رابطه و هم‌بستگی مستقیم دارد. کاملا بدیهی و مسلم است که رنج و درد به حس شادی و خوشی‌های ما لطمه می‌زند. تردیدی نیست که شکم‌های گرسنه، نمی‌توانند شاد باشند. همان‌طور که بدن‌های مجروح و بیمار از شادی‌های زندگی محرومند. اما آیا فقرا با وجود محرومیت‌های گوناگونی که دارند، شادی را تجربه نمی‌کنند؟
ممکن است اگر  توصیفی از خوشی‌ها و شادی‌های انسان‌های فقیر ارائه دهم متهم به رمانتیسیزم و واقع‌گریزی ‌شوم. برای اینکه از چنین اتهامی جلوگیری کنم می‌خواهم به یک اثر کلاسیک بپردازم و با استناد به این اثر کلاسیک بزرگ نشان دهم‌ که شادی و خوشی برای فقرا نه تنها وجود دارد بلکه راهکار اصلی فقرا برای مواجهه با فقر و سازگاری با زندگی، تولید شادی است. شادی اگر برای اغنیا غایت و هدف زندگی است، فقرا آن را به عنوان راهکاری برای مواجهه با فقر و فرار از فشارها رنج‌ها، محرومیت‌ها، ناامیدی‌ها، و دیگر مشکلات کوچک و بزرگ خود به کار می‌بندند. اسکار لوییس (۱۹۱۴ – ۱۹۷۰) در کتاب فرزندان سانچز تلاش می‌کند تصویری از زندگی فقرا ارائه دهد. او در سال ۱۹۵۹ کتاب فرزندان سانچز۳ را که حاصل مطالعه میدانی مردم‌نگارانه و طولانی‌مدت او در بین خانواده‌های فقیر مکزیکوسیتی بود، منتشر کرد. لوییس در این کتاب مفهوم فرهنگ فقر را ابداع کرد. به اعتقاد او فقر نوعی شیوه زندگی است که در آن فقر عبارت است از مجموعه‌ای از ظرفیت‌ها، باورها، ارزش‌ها، قانون‌ها، عرف‌ها ، هنجارها و اعمال الگومندی که اجتماعات و گروه‌های فقیر، آنها را درونی کرده‌اند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کنند. فرهنگ فقر به مثابه شیوه زندگی به نوعی به فقرا این امکان را می‌دهد که بتوانند با سختی‌های زندگی کنار بیایند. وضعیت خود را در جهان بفهمند،‌ هویت و معنایی بر پایه فقر برای خود دست و پا کنند و به کمک فرهنگ فقر، خود را با شرایط زندگی سازگار کنند. به اعتقاد اسکار لوییس فرهنگ فقر عبارت است از نوعی جهان‌بینی تقدیرگرایانه، یعنی فقرا به دلیل ناتوانی در تغییر سرنوشت خود به این باور رسیده‌اند که خداوند و دست سرنوشت یا تقدیر چنین چیزی را برای آنها رقم زده‌ است. از این رو فقرا به سرنوشت خود رضایت می‌دهند و تسلیم تقدیر می‌شوند. همچنین فرهنگ فقر عبارت است از نوعی لذت‌طلبی. از آنجا که فقرا نیازی به رعایت همه آداب و اصول و اسلوب طبقات میانی یا طبقات فرادست اجتماعی ندارند، احساس می‌کنند می‌توانند هر چه می‌خواهند بگویند و بشنوند و انجام دهند. رعایت آداب در زندگی اجتماعی و تن دادن به انضباط و نظامات مدرن، تنها امری اخلاقی نیست بلکه به موقعیت افراد نیز بستگی دارد. کسانی نظم اخلاقی موجود و آداب آن را کاملا پذیرا هستند که حفظ وضع موجود با منافع آنها سازگاری دارد. فقرا که در وضع موجود نفعی برای خود نمی‌بینند التزامی هم برای رعایت همه آداب آن ندارند، در نتیجه بسیاری از خویشتن‌داری‌ها و مبادی آداب بودن‌ها برای فقرا اهمیت و معنایی ندارد. از این رو آنها گویی آزادترند. علاوه بر این فقرا نمی‌توانند خوشی‌های بزرگ را تجربه کنند. مسلما لذت ناشی از سفرهای دور و دراز، زیستن در جزایر قناری یا خوشی‌های ناشی از زیستن در کاخ‌های بزرگ و باشکوه و حتی خوردن غذاهای لذیذ و متنوع بهداشتی و سالم برای بسیاری از فقرا امکان‌پذیر نیست، به همین دلیل فقرا ناگزیرند خوشی‌های کوچک را مغتنم بدانند، دم را غنیمت بشمارند و به جای جست‌وجوی خوشی‌های بزرگ زندگی را در همین لحظه‌های کوتاه تجربه کنند. فقرا به دلیل اینکه فقیرند به یکدیگر نیازمند‌ترند. آنها چندان از یکدیگر دور نمی‌شوند. آیین‌ها، رسوم و گردهمایی‌های کوچک و بزرگ از ضرورت‌های زندگی فقیرانه است. آنها نیاز دارند در عروسی‌ها، مجالس ترحیم و هرجایی که غذایی هست، و فرصتی برای زندگی، مشفقانه شرکت کنند. فقرا ناگزیرند یکدیگر را دریابند. همیشه بین آنها داد و ستدهای زیادی در جریان است. باید به یکدیگر قرض دهند و در کارها یکدیگر را یاری کنند. آنها یکدیگر را اگرچه گاه با خشونت و ظاهری نامهربان اما عمیقا دوست دارند. فقرا به نوعی ناگزیرند بدون اتکا به فناوری‌های پیشرفته یا بدون واسطه پول و سرمایه تنها با ابزارهای ساده انسانی مثل شوخی‌ها، گپ زدن‌ها، یا حتی کشتی‌گرفتن و بازی‌های جسمی، شادی‌های انسانی را تمرین کنند. فقرا ناگزیرند به جسم‌شان تکیه کنند. اگر برای ثروتمندان بدن هدف زندگی است، جسم و جان، ابزار فقرا است. آنها بارکشی یا کارگری و عملگی می‌کنند. آنها به کمک بدن‌هایشان پول در می‌آورند و همین باعث می‌شود جسم آنها تحلیل برود اما در عین حال بدن، ابزار اصلی شادی‌ها و لذت‌های آنها نیز هست. مالتوس (توماس رابرت مالتوس ۱۸۳۴-۱۷۶۶) جمعیت‌شناس کلاسیک می‌گفت: فقرا بستر گرمی دارند. شاید برای همین فقرا، عیالوارترند و خانواده‌هایی شلوغ دارند. ما گاهی گمان می‌کنیم شرابخواری و افراط در لذت‌های جسمانی، موجب فقر می‌شود اما تحقیق کلاسیک اسکار لوییس نشان می‌دهد که لذات جسمانی، بخشی از فرهنگ فقراست. فقرا ناگزیرند به جسم خود تکیه کنند. شاید اگر آنها هم می‌توانستند، سفرهای توریستی به اقصی نقاط عالم داشته باشند یا اگر می‌توانستند خانه‌ای مجلل با همه امکانات داشته ‌باشند، یا اگر آنقدر کار و مشغله و سرمایه داشتند که دیگر مجال سرخاراندن برایشان نمی‌ماند، دست از سر جسم نحیف و آسیب‌دیده‌شان برمی‌داشتند. فقرا ناگزیرند برای آرام کردن بدن بارکش یا زحمت‌کش خود، تن به تجربه‌هایی مثل نوشیدن الکل، استعمال دخانیات و لذات جسمانی پر‌مخاطره بدهند.
بگذارید از زاویه‌ای دیگر به آنچه گفته شد نگاه کنیم؛ جسم فقرا، ابزار زندگی و لذت‌های گوناگون آنهاست. اگر از منظر شادی و خوشی‌های کوچک به مساله نگاه کنیم درمی‌یابیم که فقرا فارغ از علت‌ها و معناهایی که می‌توان برای شادخواری‌ها و لذت‌های آنها در نظر گرفت، تجربه‌های گوناگونی از خوشی و شادی را به دست می‌آورند. البته شادی‌های فقیرانه، با تشریفات و تجملات پر زرق و برق و هیاهو همراه نیست. شادی‌های فقیرانه محدود به شادی‌های جسمانی و انسانی است که حلقه‌های کوچک فقرا آن را تجربه می‌کنند.
 اگر از زاویه شادی به زندگی فقرا نگاه کنیم، دنیای فقرا، اگر نگوییم از دنیای اغنیا بزرگ‌تر است، کوچک‌تر هم نیست. من دنیا را تنها به عرصه تعاملات انسانی محدود می‌کنم. دنیای انسانی، مجموعه‌ای از اشیا، کالاها، یا حتی جهان کائنات نیست. دنیا برای انسان، چیزی جز همان مبادلات عاطفی، اخلاقی، رفتاری و دیدارها و گفت‌وگوهای میان ما آدم‌ها نیست و نمی‌تواند باشد. اگر دنیا را از این دیدگاه معنا کنیم، فقرا دنیای کوچکی ندارند. همان‌طور که گفتم فقرا ناگزیرند در کنار هم باشند، به یکدیگر تکیه کنند و به داد هم برسند. فقرا را اساسا ثروتمندان به نوعی به گوشه‌ای می‌رانند. آنها در هرجایی اجازه اقامت ندارند. اغنیا آنها را محکوم به نوعی زیست متراکم و انباشته کرده‌اند. محله‌های فقیرنشین معمولا محله‌های پرجمعیتی است. آنها را به محله‌های دیگر راه نمی‌دهند. علاوه بر این فقرا برای رفتن به جاهای دور، پول و ابزار لازم را ندارند و در نتیجه محکوم به با هم بودن‌اند. در محله‌های فقیر‌نشین، کیفیت ویژه‌ای از زندگی وجود دارد. در محله‌های فقیرنشین، رفت و آمد زیاد است، مردم در کوچه‌ها، میدان‌ها و خیابان‌ها پرسه می‌زنند. همه یکدیگر را می‌شناسند و با یکدیگر خویشاوند یا دوست هستند. در این نوع محله‌ها مردم ناگزیرند حداکثر استفاده را از فضای عمومی ببرند و تنها جایی که ارزان یا رایگان در اختیار آنهاست، کوچه‌ها، پارک‌ها، خیابان‌ها و میدان‌هاست. از این رو وقتی وارد میدان‌ها و خیابان‌های محلات فقیرنشین می‌شویم نوعی سرزندگی و نشاط از حضور گرم آدم‌ها احساس می‌شود. در این نوع محلات، کوچه یا خیابان در اشغال دستفروش‌ها، دوره‌گرد‌ها و عرضه‌کنندگان خدمات گوناگون مانند میوه‌فروش‌ها، اغذیه‌فروش‌ها و امثال اینهاست. در این محلات به گاری‌هایی برمی‌خوریم که بر روی آنها سیب‌زمینی و تخم مرغ داغ می‌فروشند یا کسانی را می‌بینیم که سماور و قوری را در کنار خیابان گذاشته و چای می‌فروشند، یا دستفروش‌هایی که لباس می‌فروشند و…
 مجموعه مبادلاتی که در کوچه و محله و میدان‌های فقیرنشین انجام می‌شود، حال و هوایی انسانی به این محلات می‌دهد. شاید تصور کنید می‌خواهم یک صحنه رمانتیک یا عاطفی از یک محله پر رنج را به شما ارائه دهم اما واقعیت این نیست. چیزی که زندگی را برای فقرا تحمل‌پذیر می‌کند همین حال و هوای پر رفت و آمد، شلوغ و استفاده گسترده مردم از فضاهای عمومی شهر و محله است. علاوه بر این در محلات فقیرنشین، آیین‌های جمعی نیز رونق و حال و هوای دیگری دارند. آنجا نذری بیشتر است. سفره‌ها بیشتر پهن می‌شود، دیگ‌های بیشتری بار گذاشته می‌شود. در این نوع محلات مردم ناگزیرند به کمک آیین‌ها و در چارچوب یک زندگی جمعی نشان‌ دهند که یکدیگر را دوست‌ دارند. فقرا اگرچه ثروت مادی کمتری دارند اما باورهای جمعی مشترک، اعتقادات، رسوم و آیین‌های کهن، سرمایه‌های مشترک جمعی آنها است. فقرا ناگزیرند نه به کمک اتومبیل‌های گران‌قیمت یا لباس‌های اشرافی، بلکه به کمک آیین‌ها و رسوم اجدادی، قومی و محلی‌شان برای خودشان هویتی دست و پا کنند. نباید فراموش کنیم که فقر، نوعی بودن نیست بلکه تنها شیوه‌ای از زیستن است. فقرا ناگزیرند برای خود راه و رسم بودن را بیافرینند. از این رو آنها نسبت به ایل و تبار و دین و آیین خود و آداب و رسوم محلی‌شان و بسیاری چیزهای دیگر از این نوع تعصب دارند. شاید کسانی که از دور به فقرا نگاه می‌کنند آنها را مردمی خرافی بدانند که از روی جهل اعتقاداتی دارند اما واقعیت این نیست، این باورها و آیین‌ها و رسوم، بودن فقرا است. چنین بودنی برای فقرا مزیت‌هایی دارد که زندگی فقیرانه را تحمل‌پذیر می‌کند.
تجربه اجرای آیین‌های جمعی، تجربه نشاط‌بخش و شادی‌آفرینی است. همه ما لحظاتی را که در یک جشن عروسی یا حتی یک مجلس تحریم شرکت کرده‌ایم به خاطر می‌آوریم. سرزندگی ناشی از بودن در میان جمع لذت‌بخش است. من شرکت در مجالس ترحیم را دوست دارم. به‌ویژه وقتی مجلس به پایان می‌رسد و مردم بیرون مسجد با یکدیگر گفت‌وگو، درد دل و احوال‌پرسی می‌کنند. همیشه گمان می‌کنم آن بخش از مجلس بیش از بخش‌های دیگر آن ارزش انسانی دارد. برای فقرا که ناگزیرند به طور پیوسته در همایش‌ها و همنشینی‌های خانوادگی و قومی و قبیلگی زندگی کنند این نوع تجربه‌های کوچک، فراوان است. فقرا حتی از سوگواری‌های مذهبی نیز لذت می‌برند. ما حتی اگر از لذت عرفانی یا دینی ناشی از انجام یک تکلیف مذهبی چشم بپوشیم می‌توانیم به لذت انسانی ناشی از با هم بودن، همدردی کردن یا حتی لذت ناشی از آرامش و تسکین بعد از گریه‌ها یاد کنیم. فقرا دردها و زخم‌های زیادی دارند و به همان نسبت، بیشتر محتاج آرامش‌اند. شادی و خوشی برای فقرا، حکم دارو برای تسکین دردها و زخم‌هایشان را دارد. قطعا فقرا به امکانات و تجهیزات دارویی و درمانی زیاد دسترسی ندارند. آنها ناگزیرند برای تمام دردهای جسمی و روحی‌شان از همین ابزارهای ساده گفت‌وگو، درددل، گپ زدن و کنار هم بودن کمک بگیرند. از آنجا که فقرا اغلب کار ندارند و بخشی از فقر آنها ناشی از شکست‌شان در دست‌یافتن به یک فرصت شغلی است در نتیجه وقت آزاد زیادی به آنها تحمیل می‌شود. فقرا ناگزیرند این نوع تحمیل‌های اجتماعی را به فرصت‌هایی برای زندگی بهتر تبدیل ‌کنند. وقت آزاد آنها فرصت خوبی است تا ساعت‌های زیادی با هم گپ‌ بزنند، خود را تخلیه کنند و به خود آرامش بدهند. فقرا برای زیستن ناگزیرند به اشکال مختلف به یکدیگر اعتماد کنند یا نشان‌ دهند که به یکدیگر اعتماد دارند تا بتوانند در موقعیت‌های سخت که بقای آنها در خطر است، به داد هم برسند. فقرا محکوم به نوعی زیست برادرانه‌اند. موقعیت فقر نوعی موقعیت انسانی است. اگرچه فقر ممکن است برخی را به اعمالی مانند دزدی یا خشونت بکشاند، نباید فراموش کنیم که دزدی و خشونت شیوه اصلی فقیرانه زیستن نیست. همان‌طور که اغنیا هم دزدی می‌کنند یا خشونت می‌ورزند ولی شیوه زندگی ثروتمندانه، دزدی و خشونت نیست. فقر موقعیتی انسانی است که در آن، مجموعه‌ای از انسان‌ها ناگزیرند از راهبرد‌ها و استراتژی‌های مختلفی برای داشتن یک زندگی بهتر و بقای خود کمک بگیرند.
فقرا فقیرانه زیستن را انتخاب نمی‌کنند اما تلاش می‌کنند به کمک استراتژی‌هایی امکان زیستن در موقعیت فقر را برای خود مهیا کنند. شادی و خوشی از جمله راهبردهای مهم فقرا برای زیستن در موقعیت فقیرانه‌شان است. استراتژی‌های شادی، استراتژی‌های کم هزینه‌ای است که فقرا ابداع کرده و خود از آنها پیروی می‌کنند. همان‌طور که توضیح دادیم فقرا تلاش می‌کنند از آیین‌های گوناگون به عنوان استراتژی‌هایی برای تمرین زیستن و تولید خوشی بهره گیرند. علاوه بر این فقرا از استراتژی‌های کلامی و زبانی نیز برای خوش‌بودن نهایت استفاده را می‌برند. فقرا، مصداق بارز «هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو/ هیچ ترتیبی و آدابی مجو» هستند. دلتنگی‌های فقیرانه با شوخی‌ها و صمیمیت‌ها و زبان ساده و بی‌پیرایه آنها التیام می‌یابد. نهایت سادگی و صمیمیت را می‌توان در زبان فقیرانه مشاهده کرد. زبان و کلام برای فقرا که پول ندارند تا زندگی را به کمک آن شکل دهند، اهمیت زیادی دارد. فقرا، شاید بیش از ثروتمندان در دنیای زبان زندگی می‌کنند. همان‌طور که توضیح دادیم آنها فرصت زیادی دارند که در کنار هم بنشینند، درد دل کنند و درباره تجربه‌هایشان با هم سخن بگویند. زبان فقیرانه، واژگان زیادی ندارد اما لحن، طنین و آهنگ انسانی تاثیرگذاری دارد. دستور و ساختار نحوی زبان فقیرانه پیچیده نیست اما لایه‌های احساسی و معنایی واژه‌ها و عبارت‌های فقیرانه بسیار پرمعناست.
پی‌نوشت:
۱- راز سرمایه؛ هرناندو دسوتو، ترجمه: دکتر فریدون تفضلی، نشر نی.
۲- راه دیگر؛ هرناندو دسوتو، ترجمه: جعفر خیرخواهان، نشر نی.
۳- فرزندان سانچز؛ اسکار لوییس، ترجمه حشمت‌الله کامرانی، نشر جاویدان.
منبع: ماهنامه نمایه تهران
این مقاله در چارچوب همکاری رسمی میان «انسان شناسی و فرهنگ» و نشریه «نمایه تهران» منتشر می شود. نمونه اول مقاله در شماره اول، شهریور ۱۳۹۲ به انتشار رسیده است.  گزیده ای از مقالات «نمایه تهران» روزهای یکشنبه و چهارشنبه در انسان شناسی و فرهنگ منتشر می شوند.
نمایه تهران ماهنامه‌ای است با حال و هوای شهری که به طور سراسری در کتابفروشی‌ها و روزنامه‌فروشی‌ها توزیع می‌شود. علاقه‌مندان برای برقراری ارتباط با این نشریه می‌توانند با شماره تلفن ۸۸۸۷۳۷۲۳ تماس گرفته یا از طریق آدرس ایمیل ali.ranjipour@gmail.com با سردبیر نشریه مکاتبه کنند.
دکنر فاضلی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی و مدیر گروه مردم نگاری انسان شناسیو فرهنگ است.
پرونده «نعمت الله فاضلی» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/10481