انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

محمد ارغون چگونه از اسلام سخن می گوید ؟

محمد ارغون در یکم فوریه سال ۱۹۲۸م در شهر تاهرت میمون الجزایر در خانواده‌ای بربری و از طبقات پایین اجتماع به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در شهر اوران و تحصیلات عالی را در الجزیره و سپس در پاریس به پایان رساند. او زبان فرانسه را به عنوان زبان دوم، و زبان عربی را به عنوان زبان سوم فراگرفت و مدتی در پاریس به کار تدریس زبان و ادبیات عرب پرداخت و طی سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹ در دانشکده ادبیات آن شهر به طور موقت تدریس می‌کرد. از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۹ استادیار دانشگاه سوربن بود و پس از دریافت درجه دکترا از این دانشگاه، در سال ۱۹۶۹م به عنوان استاد کنفرانس در دانشگاه لیون۲ انتخاب شد و تا سال ۱۹۷۲ در این کرسی خدمت کرد.

از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۷ مقام استادی زبان عربی و تمدن اسلامی را در دانشگاه سوربن (پاریس ۸) به عهده داشت و در سال ۱۹۶۸ در دانشگاه لوس‌آنجلس به عنوان استاد مهمان تدریس می‌کرد. ارکون در دانشگاه‌های شهرها و کشورهای مختلفی چون رباط، فاس، الجزایر، تونس، دمشق، بیروت، تهران، برلین، آمستردام، هاروارد، پرینستون، کلمبیا و دنور در رشته‌های مختلف تدریس و کنفرانس‌هایی نیز در زمینه‌های گوناگون برگزار کرد. ارکون در سال های آخر زندگی در دانشگاه سوربن جدید (پاریس ۳)، در مقام استاد ممتاز فلسفه، تمدن و اندیشه اسلامی تدریس می‌کرد.(ارغون۱۳۹۱: ۳۵-۳۶)محمد ارکون در پاریس در ۸۲ سالگی و بعد از یک نبرد طولانی با بیماری در ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۰م، درگذشت . اسلام ، دیروز – فردا به زبان قرانسه نوشته و در سال ۱۳۶۹ به فارسی برگردانده شده است . در زیر اندیشه های اصلی این کتاب آورده می شود :

امروز چگونه باید از اسلام سخن گفت ؟

آیه ی ۱۳ سوره ی شورا که تاکید بر یکی بودن همه ی ادیان دارد . مخالف جداسازی است و این عمل را باعث تحریک جامعه ی جهانی بر علیه اسلام می داند . ارغون زبان جدیدی را برای صحبت کردن از دین ارائه می دهد و نام آن را ” مافوق زبان” می گذارد . او مسئله ی خود را در ابتدا مطرح می کند . مسئله ی ارغون تک افتادگی اسلام است . به طوری که می گوید : من هنوز در الهیات مسیحی کسی را سراغ ندارم که قرآن را جز منابع وحی بداند و مورخین مذهبی نیز برای قرآن مقام خاصی قائل نیستند و اسلام شناسان نیز تنها در صدد تحریک و تقویت جریان تند فکری بوده و از حد توصیف و تعریف فراتر نرفته اند . … فکر و اندیشه ی اسلامی زمان حاضر نیز در این مورد دارای نارسایی عجیبی است . ” ( ارغون ۱۳۹۱: ۲۰۶)

مسائل ی اصلی : چگونه امروز باید از اسلام سخن گفت ؟ چرا مسلمانان در جهان منزوی هستند ؟

مفهوم نوگرایی ( مدرنیسم)

روش علمی غربی ، روش تجربی است . این روش باعث می شود که کلیات مربوط به پیش فرض های قابل اعتراض و قابل بحث ، تحت الش عام امتیاز ات و جنبه های ظاهری شناخت حقیقت قرار گیرند و تحلیل نشوند . برای فهم رابطه ی مدرنیسم و اسلام دو مسیر بررسی وجود دارد :

ناگزیر از ارائه تصویر تاریخی از تکوین و پیدایش مدرنیسم در فضای یونانی – سامی هستیم .۱

۲.لازم است مدرنیسم زمان حاضر را با تمام عناصر تشکیل دهنده و احتراز آمیزش – چه در بعد فنی و چه در بعد فرهنگی – به آن وضوحی که بالاندیه آن را برخورد انسان شناسی نامیده ، مورد بررسی انتقادی قرار دهیم. .

برخورد مسلملنان با گروهی که اسلام را مورد بی حرمتی قرار می دهند و جانب مدرنیسم را می گیرند ؛ خشن است . از سویی گروهی ازاندیشمندان مسلمانان نیز تسلیم رابطه ی سنت – مدرنیسم تحمیلی شده اند.

رهیافت مدرنیسم در فضای یونانی – سامی

قرون وسطا را فلاسفه ی انسان گرا که شدیدن طرفدار دوران قدیم یونانی – رومی وعقل برتر عصر کلاسیک و فلسفه ی اشراق و تاریخی گری قرن ۱۸ بودن را از ارزش انداختند . قرون وسطا به عنوان عصر اختناق که مخلف اشاعه افکار جدید است معرفی شد. این روش غرب در مسیر تحول تاریخی در مورد مظاهر تاریخی تمدن عربی – اسلامی نتایج غیر عادلانه ای داشت . امروز نامی از متفکرین مسلمان- عرب در آثار علمی مستند جهان ذکر نمی شود . یکی از دلایل نفرت اعراب مسلمان از غرب تصویری است که از تاریخ آن ها ساخته شده است . ترقی غرب از قرن ۱۶ اصول اساسی خود را مدیون دانش متفکران مسلمان در دوران اولیه اسلام است .

باید در تحقیق فلسفی موارد زیر را در نظر گرفت : :

. اندیشه ی اسلامی نمی تواند نظریات خود را به جز در کادری که در قرآن بیان شده تبیین کند .۱

۲.وضعیت فرهنگی گسترده در دنیای اسلام تاکنون به شکل کامل همه ی جوانب درست بیان نشده است . مذاهب منطقه خاور نزدیک و تفکر یونانی و سامی در یکدیکر تاثیر گذارده اند اما اسلام اصول بنیادین خود را از منبع وحی گرفته است . بنابراین ارائه تصویر شرق وهم پرست و غرب واقع گرای عقلانی کاری نادرست است .

. قبول درک غربی بدون توجه به مذاهب خاور نزدیک و فکر یونانی و مذهب توحیدی سامی تبیین نخواهد شد . ۳

تقدم زمانی تاریخ یک تحول نمی تواند باعث برتری یک مرکز تمدن بر تمدن دیگر شود . ودیگر این که نژاد شناسی می پندارد می تواند جوامع غربی دارای تاریخی گری دینامیک را در برابر جوامع ابتدایی قرار دهد . در صورتی که امروز در جوامع قدیمی نیز یک نوع تاریخی گری به وجود آمده و در جوامع که ریشه های مدرنیسم بسیار قدیمی هستند انسان با تعجب شاهد تجدید حیات فریبکارانه ی مسائل غیر عقلانی است . مدرنیسم مادی در کادر ظاهری زندگی انسان تسهیلاتی ایجاد می کند در صورتی که مدرنیسم فرهنگی درک عقلانی از حقیقت به وجود می آورد . کاربرد و نتایج حاصل از مدرنیسم مادی بستگی به کیفیت به کارگیری مدرنیسم فرهنگی دارد که در جامعه در جریان است . معمولن اسلام به طور استبدادی از جریان فرایند مدرنیسم طرد می شود . قرٓان توانسته انسان را وادارد که خمیرمایه ی الهی را به منصه ی ظهور برساند . و این حرکت کمک کرد تا انسان قدیم کافر طرد شود و انسان جدید مومن احیا شود . بدین ترتیب تورات ، انجیل و قرآن پایه های معنی شناسی نمادگرایانه را دگرگون ساختند . انسان جدید می تواند با مدرنیسم امروزی از جمله مارکسیسم که می خواهد انسان را نابود کند مقابله کند . مدرنیسم جدید باید ابتدا در مقیاس تاریخی اشتراکی که طبق آن به طور دائم تغییرات انقلابی براساس الهامات مارکسیسم لنینیسم ایجاد می شود در مقیاس علمی مورد بحث قرار گیرد . تعیین راهبری های قانونی انسان که برای صلاح بشر مفید است در مذاهب مورد بحث قرار گرفته است به این شکل که:

۱) انسان در مذاهب کانون مستقل تصمیم گیری است

۲)یک فضا زمان همگن مقدس وجود دارد که در آن فضا قضاوت در مورد انسان به شکلی دائمی انجام می گیرد

۳) برپایه دو اصل فوق مسئله ی انسان نوعی رابطه ی معتبر بین حکمت الهی انسان شناسی منطق ایجاد می کند که متضمن مفهوم وحی است . دراین فضاست که علایم تعارضات که از تصادم نوگرایی با کهنه گرایی ثبت می شود

۴) پرتو افکنی وحی بر تاریخ و پایین آوردن وحی تا سرحد شرایط تاریخ دو طرز تفکر متفاوت به وجود آورده است . جامعه ی ایده آل در برابر جامعه فاسد لاهوت برابر ناسوت.

۵) انسان می تواند به چنان ادراک اخلاقی سیاسی روشن دست یابد که وقتی وارد حیطه ی انسان شناسی منطق می شود از انتخاب راه خود اطمینان داشته باشد . در اسلام انطباق کلمات با معانی براثر تفسیر به درست و وضوح وجود دارد.

مردم شناسی انتقادی از مدرنیسم

بالاندیه در تحقیقات خود نشان می دهد که تاثیر اصول ریشه دار بر روی جوامع مختلف چطور منجر به کشف مکانیسم های عمیق و اصول لا تغیر خارج از اختلافات ظاهری که نژادشناسی و تاریخ و جامعه شناسی بر آن اصرار می ورزند را می شود . در مورد جوامع سنتی که در آن ها زبان افسانه و زبان مذهب ، زبان هر ایدئولوژی است تقدس جنبه ی عمومی به خود گرفته است در این جوامع نهادها به کمک نیرو های موجود بیشتر از عوامل دیگر خود را تحمیل می کنند . با این تحقیق سه نوع شکل فرهنگی در جامعه مجزا از یکدیگر ترسیم می شوند.

۱) فرهنگ عصر افسانه ای که مشکل ترین شکلی است که در محدوده ی اسلامی – غربی تشکل پیدا می کند . در نتیجه در جوامعی که مذاهب رسمی تسلط دارند ؛ با ایجاد ارتباط مستحکم بین دولت و مذهب مدعی حقانیت و فرهنگ مکتوب و استوار طبقات اجتماعی قدیمی به صورت بقایای میراث گذشته تنزل پیدا می کند . در جوامع تحت آزمایش پیشرفت و عقب ماندگی های طولانی از کاروان تمدن باعث کهنه گرایی می شود و بر عکس در جوامع پیشرفته تداوم ناگسستنی پیشرفت سبب بازگشت به رهبری های تند بازگشت به نظم طبیعی اشیا می گردد. در هر دو جامعه تنش شدید بین اسطوره سازی و اسطوره زدایی ، ایدئولوژی های رهایی بخش و ایدئولوژی های حیله گر به چشم می خورد . این زمینه را برای تحقیق اساسی در مورد مردم شناسی انتقادی به وجود می آورد .

فرهنگ عصر کلاسیک

کلمه ی کلاسیک شامل تمام چیزهایی که عادت مردم است می شود . دشمنی با تحقیق سمبلیک به عنوان شکل علمی گذرا از سوی دانشمندی و هم چنین نپذیرفتن مبانی وحی و تبیین مذهب از دید جامعه شناسی از طرف یک مومن نشانه ی نفرت از تغییر بنیادی روش ادراک عقلانی است . بیان های امروزی از مذهب که آن را وسیله ای برای اعتبار قدرت می دانند نظریات دینی را از اعتبار می اندازد و پرده هایی را که به قول بالاندیه “جوامع را با سایبانی از قداست پوشانیده اند” از هم می درد . تنش بین زبان های عصر کلاسیک و زبان هایی که علوم انسانی آن ها را تحمیل می کنند به خاطر دخالت جدی ایدئولوژی های مبتنی بر جنگ عملن پیچیده تر می شود . تکنولوژی مدرن( هواپیما ، تلویزیون ، اتم و…) نیز همه جا باعث دگرگونی هایی شده است . امروز اشکال جدیدی خود را به طبقات سنتی تحمیل می کنند . مانند قانون مربوط به زنان . بدین ترتیب با تحلیل دو شکل فرهنگی که گفته شد ( افسانه ای و کلاسیک ) نوع سومی از تشکل خارجی فرهنگی یعنی فرهنگ پیشنگری پی ریزی می شود . برخورد اسلام با این تحول بسیار پیچیده است زیرا اسلام مدعی است که با رعایت دقیق اصولش تمام بحران ها حل می شود .

مفهوم اسلام

کلمه ی اسلام مشتقات بسیاری دارد . مانند کشورهای اسلامی جهان اسلام ، فکر ، اندیشه ی اسلامی و …. ولی کلماتی نظیر مسیحیت و یهودیت موارد استعمال متعددی ندارند . دنیای مسیحیت از دنیای غرب جداست . غربیان پذیرفته اند که مذهب را از بعد انسان شناسی مورد بررسی قرار دهند . این مسئله تئولوژی فعال در علوم عصر کلاسیک را طرد می کند . از سوی دیکر آن ها نحوه ی عمل تاریخی مادی دین را روشن کرده اند . با چنین دور نمایی شاید بتوان سه مقیاس از نحوه ی عمل اسلامی را مشخص کرد .

الف ) اسلام معنوی با توجه به نیروهای ذاتی اش

مذهب مورد تحقیق ما شامل انتقاد از اعتقادات فکری و هم چنین عکس العمل های آنی احساسات امت های گوناگون است . این تحقیق شامل مسائل تفکیک ناپذیر به طور مجزا با در نظر گرفتن ارتباط متقابل آن ها با یکدیگر است . مذهب به آخرین پرسش ها مانند : اصل و منشا انسان پاسخ های تئوریک معتبری می دهد . ولی در این مرحله از تکوین اسلام تغییر ماهیت پیدا می کند و تبدبل به مذهب ظاهری می شود. اشکال ظاهری مذهبی سبب می شوند مفاهیم واقعی و اولیه به فراموشی سپرده شوند و اسلام تبدیل به مجموعه ای از تعاریف ضد و نقیض شود . اسلام اولیه به شکلی ارائه شده بود که برای انسان آن دوران قابل درک باشد . اسلام برای انسان نوعی شناخت نسبت به خود و جهان هستی به وجود می آورد . اما برای رسیدن به آن ها باید از طبقات رسوبی تفسیرهایی که در طول تاریخ به اسلام افزوده شده اند گذر کرد . متاسفانه در بررسی هایی که بین سه دین وحی برقرار شده است ؛ هرگز به تحقیق درباره ی گذر تاریخی از مذهب واقعی به مذهب صوری نپرداخته اند . قبل از ورود عقل به دوران سوظن ها امر قرآنی مانند امر توراتی و انجیلی مافوق تاریخ به شمار می آمد . نشانه های گسستگی در اواخر قرن نوزده در زمان طرح دکترین مبتنی بر تحول تدریجی و سوسیایستی پیش آمد . تفسیر مجدد قرآن از نظر تاریخی مردم شناسی ، تاریخی و معرفت شناسی راه گشاست .

ب)اسلام صوری

اسلام ، مسیحیت و یهودیت دارای مسائل مشترکی هستند . یعنی در آن ها تاریخیگری به وسیله ی خداوند کنترل شده است . این سند اطلاعاتی مشترک هنوز به طور صحیح در حیطه ی روش عملی علم تاریخ و تفکر فلسفی آن ها وارد نشده است . و در این مورد ترجیح دادند روش تاریخی و یا اعمالی که براساس اسناد موجود تثبیت شده را به کار گیرند . با بررسی تاریخی کامل جوامع می توان از کشمکش جدلی بین مذهب واقعی و مذهب صوری خبر داد .

مذهب اصول گرا و انقلابی به شکل اعتراضی به گروه حاکم عمل کرده است . مذهب سازشکار و تحریف شده طبق خواسته های صاحبان قدرت عمل می کند که یکی به شکل تبلیغ زندگی زود گذر و دیگری با تسهیل از خود بیگانگی در جوامع در طول تاریخ در کنار یکدیگر می زیند . جامعه شناس روابط این دو را مورد بررسی قرار می دهد . تا معلوم کند که سنت زنده بر زمینه ی محکمی از تاریخ و جامعه شناسی استوار است .

ج ) اسلام فردی

باید به اهمیت زندگی باطنی انسان در زمینه ی الهامات مذهبی او توجه کرد . گرچه در اسلام فرد می تواند با مراجعه به قرآن و سنت پیامبر برای خود مذهب فردی بسازد اما آزادی او محدود است . به خاطر دخالت مستقیم سیستم قدرت سیاسی مذهبی . علامت مشخصه انسان زبان است . زبان از جامعه ناگسستنی است . جامعه در تاریخ قرار دارد . پس انسان جامعه ، زبان و تاریخ با یکدیگر رابطه دارند . این ها بر اثر مجازیت وسیعی که زبان مذهبی بر ساخت معنوی جامعه و گسترش جامعه تحمیل کرده است تغییر شکل می دهد . بررسی جنبه های سمفونیک متون مقدس زمینه ای بیطرف برای روشن شدن بسیاری مسائل به وجود می آورد . معمولن اسلام ایده آل با مدرنیسم منفعل مورد نظر ما در تضاد است . آیا مذهب فردی مقتضیات جدیدی از ادراک عقلانی و تاثیرات عملی را به کار می گیرد ؟ لازم است بعد از این شرایطی برای اندیشه ی اسلامی ایجاد شود که مبتنی بر تاریخی گری صحیح باشد و موضوعات آن روز به روز دگرگون شود . باید با شناخت صحیح از گذشته در خدمت حال و برخورد ها بین سنت زنده و روش نوگرای سیاست های ترقی خواهانه استفاده کرد .

اسلام دیروز و اسلام امروز

معمولن آغاز اسلام مدرن را حمله ی ناپلئون به مصر می دانند . این خط تاریخی تنگ نظرانه که به اسلام عربی تحمیل شده است مسائل مهم را طرد می کند . بنابراین لازم است ؛ شخصیت اسلامی بنیادی در حدود سال ۱۹۵۰ بررسی شود . این مقطع از آن رو اهمیت دارد که با تشدید رقابت ها در دنیای سرمایه داری امتیازات و اصول مشخصه ی عصر کلاسیک جلب توجه کرد و از سوی دیگر نشانه هایی از در جهت طرفداری از تز توزیع عمومی نیروها مالکیت ها و آگاهی ها در جهان پیدا شد . ملل مسلمان از مراکش تا اندونزی از یک طرف با سنت دیرینه ی خود قطع رابطه کردند و از طرف دیگرتحت تسلط سیاسی اقتصادی قرار دارند که از زور استفاده می کند . جنبش های سیاسی اجتماعی فرهنگی از سال ۱۹۵۰ به بعد پیدا شد و اقدام به طرد غرب کرد . نمونه های آن پاکستان ایران ترکیه هستند . این نشانه ی همراهی موردم آن هاست . حسن البنا بنیانگذار اخوان المسلمین می گوید : پایه های اصلی وابستگی ما به اسلام ده چیز است :

قوه ی ادراک و عقل و تمیز / ستایش مخلصانه خداوند / اعمال / جهاد / فداکاری / اطاعت / ثبات و پایداری /بازرسی حسب ها /برابری و برادری /اعتماد

انورالجندی نوعی گفتار اسلامی ارائه می دهد که بسیار باز نشر شده است :

اصلاح طلبان تلاش کردند جوهر اولیه اسلام را کشف کنند که نشان می دهد اسلام از تمدن و پیشرفت حمایت می کند و نشان دهند چگونه استعمار سعی کرده است به مسلمانان بفهماند علت انحطاط آن ها در سه قرن اخیر پایبندی به مبانی اسلام بوده است . اما اصلاح طلبان علت اساسی عقب افتادگی را قطع رابطه با ارزش های معنوی و اساسی سلام می دانند . اصلاح طلبان نشان دادند اسلام مخالف علم نیست بلکه انسان را از جهل می رهاند . روش انورالجندی به خاطر توجه به جنبه های علمی حائز اهمیت است .

بررسی تبیینی اسلام بنیادی

حسن البنا اصولی را ذکر کرده که منطبق با اصول اسرار آمیز مکتب حنبلی است که پس از مسائلی که معتزله در بغداد برای آن ها به وجود آوردند ؛ همیشه از اسلام عامیانه در برابر اسلام تعقلی دفاع می کردند. ده رکن اعتقادی اسلام که حسن البنا گفته است معیار های اصولی هستند و از طرف همه ی مسلمانان پذیرفته می شوند . اخوان المسلمین با تاریخ کفر مبارزه ی مسلحانه می کردند . مسئله ی مهم اینست که بدانیم تاریخ حوادث و تاریخ رستگاری لاینقطع یکدیگر را تفسیر می کنند . شخصیت اسلامی بنیادی نه به مجموعه ی نشانه های مذهبی قابل رویت تنزل پیدا می کند و نه دارای این امتیاز می گردد که بر خلاقیت نهایی مورد رضای خداوند در جهت ارتباط مشخص بین تاریخ کفر و تاریخ رستگاری دائمن شهادت بدهد . امروز باید درجات حضور تاریخ رستگاری در ادراک اسلامی و رابطه ی متقابل آن را با تاریخ عینی معین سازیم . روش عقلانی حسن البنا تلاش در اضمحلال روش افسانه گرایی دارد . گفتار انورالجندی نشان می دهد اسلام باعث تحکیم موقعیت اصلاح طلبان در تاریخ رستگاری شده است . مشاجره با غرب استعمارگر باعث تغییر زبان مذهبی به زبان عقیدتی شده است .

ابن خلدون به این مسئله پرداخته است : تاثیر و تاثر متقابل جغرافیا و مذهب

از ابتدا اسلام بر دو نوع زندگی شهری و چادر نشینی توام با یکدیگر صحه گذاشته است . اما شهر غربی در قرون وسطا مثبت و شهر اسلامی تحت تسلط استبداد شاه زادگان و ناهنجاری ساخت ساز بوده است . جامعه شناسی تصویر مثبتی از شهر های اسلامی جدید ارائه نکرده است . همچنین استعمار با عمل قدیمی اقطاع شغل کشاورزی را از رونق انداخته است . اسلام عصبیت قومی را در هم شکسته و در عوض امت اسلامی را به وجود آورده است . ما در این جا به نقشی که زن در نگهداری مبانی بنیادی به کار گرفت و خود قربانی آن شد اشاره می کنیم . می دانیم که اسلام در جهان جاهلیت اقدام به تساوی میان مرد و زن کرد . او حافظ سیستم فرهنگی شد که در بردارنده ی آیین هایی به عنوان الزامات حیاتی زندگی است .( تربیت فرزند و …) بدین ترتیب می بینیم که جوامع اسلامی در عین امید به پیشرفت با مشکلات مربوط به ساختارهای سنتی روبه رو هستند . آن گونه که وبر تنش بین گروه های محلی و گروه های اجتماعی را توصیف می کند .

از نظر تاریخی جنبش اخوان المسلمین شبیه جنبش اخوان الصفا در قرن چهارم هجری است اخوان المسلمین عمیقن دارای نوعی گرایش سخت عقیدتی هستند که مبتنی بر جلب نظر توده هاست . محکوم کردن همه ی سیستم های طاغوتی آزادی عقیده ، گرفتن حق ستمدیدگان و … از مظاهر نظریه ی باطنی پروژه ی سیاسی اسلام دیروز و امروز است .

در مقیاس تئولوژی و علم الهی دو انفصال عمیق در این جا مورد توجه است . یکی در مورد اندیشه ی کلاسیک و دیگری در مورد اندیشه ی علمی که با فعالیت اقتصادی سیاسی مدرن همراه است .

او نقد عقل اسلامی و تفسیر تاریخی قرآن را راهی برای رهایی از تک افتادگی اسلام و مسلمانان می داند و گرچه غرب را نیز درشرایط امروز مسلمانان خطاکار می داند .

ارجاعات محمد ارغون به قرآن ، وبر ، بالاندیه ، انورالجندی ، حسن البنا است .

مسلمانان مانند تمام افراد جوامعی که تا کنون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند تمام انواع ” صیرورت ها ” را تجربه کرده اند ولی هنوز نتوانسته اند ، آزمایش سودمند تاریخی خود را بیان کنند . مگر با زبانی قطعه قطعه شده و کلامی پر از حشو و زوائد .۳۰۸.

“منظور ما این است که زمینه ی نو و وسیعی از ادراک عقلانی را برای فکر و اندیشه فراهم آوریم . که به طور شایسته خصایص اسلام و مدرنیسم را دارا یک جا باشد . منظور ما این است که مراکز مهم تفکر که از طرف سنت مقدس هبه گردیده ولی خالی از ضعف نیستند ؛ بسیج شوند و همچنین با اشتباهات و افسانه سازی هایی که ضمن تحقیق در مسئله ی مدرنیسم بر ملا گردیدند ، قطع رابطه شوند و بدون قید و شرط تمام نتایج تئوریک و عملی شناخت علمی تضمین گردد و در عین حال در جهت تجدید ارزش های گذشته ی پر افتخار و انجام تعهداتی که در زمان حاضر حتا در جهت معرفت شناسی علمی خواسته شده است مراقبت و سعی و کوشش به عمل آید “(.ارغون۳۰۹:۱۳۹۱ )

بازتاب انتشار کتاب در ایران

“اولین کتابی که از ارکون در ایران منتشر شد در سال ۱۳۶۲ توسط انتشارات عطائی با عنوان “چگونه قرآن بخوانیم” ترجمه دکتر حامد فولادوند بود. دومین کتاب این فیلسوف الجزائری در سال ۱۳۶۹ با عنوان “اسلام: دیروز و امروز” با ترجمه دکتر غلامعباس توسلی توسط “دفتر نشر فرهنگ اسلامی” منتشر شد. این کتاب البته در آن دوره بسیار مورد استقبال روشنفکران مسلمان انقلابی قرار گرفت. ارکون خود علاقمند بود تا به دور از هیاهوی سیاست و گاه اتهاماتی که در دنیای عرب متوجه او می شد، بن مایه تفکر انتقادی خود را به دست مخاطبان مسلمان در کشورهای مختلف برساند. بر افکار او البته انتقاد بسیار هست و بر او نقدهایی هم نوشته شده است؛ با این وصف نمی توان منکر آن شد که محمد ارکون مرحله ای از نضج و ظهور نو اندیشی اسلامی را نمایندگی می کرد که از این پس نمی توان آن را نادیده گرفت. اگرچه محمد ارکون فارغ از برداشت های اعتقادی یک روشنفکر و سکولار رشد یافته در بستر لایسیته فرانسوی بود ولی باید به سخنان او گوش فرا داد و البته با رویکردی انتقادی آموزه های او را با عیار نقد سنجید. پس ما هم همین طور باید به دور از هیاهوی سیاست و اتهام ها اندیشه های او را در ایران بررسی کنیم .”( خرازی )

انتقادات به ارغون در ایران

“گفتنی است در ایران دست کم از یک دهه پیش برخی از آثار و اندیشه های ارکون به فارسی ترجمه شده و مورد اقبال طبقه روشنفکر دینی قرار گرفته است و حتی یکی دو مجله فکری در قم نیز در این زمینه مننتشر شده است. برای نقد اندیشه های این متفکر مسلمان می توانید به گفت وگوی دیگری با عنوان “جایگاه علوم عقلی در جهان عرب معاصر” که در پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت وجود دارد مراجعه کنید. همچنین مقاله دیگری نیز با عنوان “اندیشه های شرقی در ضیافت تجدد غربی” در نقد ارکون در سایت باشگاه اندیشه منتشر شده که به تفاوت ها و شباهت های اندیشه ارکون با داریوش شایگان پرداخته است.”( خرازی ).

در این مقاله این دو متفکر در ایده هایی چون خلا معنویت در غرب، اندیشه کردن درباره بنیادگرایی ، انتقاد از آن و پذیرش انتقادی مدرنیته، تامل و انتقاد از بنیادگرایی و انتقاد از خلا معنا در غرب مقایسه شده اند :

“شایگان و ارکون بسیاری از مولفه های غرب و مدرنیته را پذیرفته اند و دست به وام گیریهای گسترده ای از آن زده اند ؛ هرچند انتقادهایی نیز به آن وارد کرده اند. بنابراین می توان گفت که نگاه آنان به غرب نگاهی گزینشی بوده است. اما جدای از این مساله هر دو متفکر به تامل درباره مساله عقب ماندگی دنیای اسلامی نیز پرداخته اند. از نظر شایگان در دوره نخستین تفکرش، غرب¬زدگی (به معنای عدم شناخت غرب) و سپس تاریک اندیشی جدید (رو آوری به بنیادگرایی و همچنین سازگاری¬های سطحی مفاهیم)و ایدئولوژی شدن سنت مشکل اساسی ما بوده است. پیشنهاد مشخص شایگان روی آوری به تفکر انتقادی و در ضمن پذیرش عدم سازگاری دوگانه هایی چون سنت – مدرنیته و قبول هویت مختلط جهانی می¬باشد. ارکون در مقابل، از دو گسست (گسست از دوره طلایی تمدن اسلامی و گسست از مدرنیته غربی) همچنین بنیادگرایی و ایدئولوژی رجعت¬گرا به عنوان معضلات عمده دنیای اسلامی یاد می کند. به نظر او اندیشیدن در نیندیشیده های سنت اسلامی و شکل¬گیری خرد نوپدید، می¬تواند راه برون مسلمانان از عقب ماندگی باشد.”( توان ۸۹)

منابع :

ارغون ، محمد و لوئی گارده / اسلام دیروز ، فردا / مترجم محمد علی اخوان / تهران : اخوان خراسانی ، ۱۳۹۱

توان ، حسن / اندیشه های شرقی در ضیافت تمدن غربی / باشگاه اندیشه / ۱۳۸۹( http://www.bashgah.net/fa/content/show/44758)

خرازی ، صادق / مصاحبه/ خبر آنلاین / ۱۳۹۲ ( http://khabaronline.ir/print/287210/culture/religion?model=WebUI.Models.Details.DetailsPageViewModel)