انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست

محمد قائد

تهران، ۱۳۹۴، نشر ماهی

میرزاده عشقی، شاعر و روزنامه‌نگار شهیر، روز دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ شمسی، پنج روز پس از انتشار آخرین شماره نشریه‌اش «قرن بیستم» که به نقد و هجو رضا‌خان و پروژه جمهوری شدن ایران پرداخته بود، ترور شد. او از نخستین قربانیان حکومت رضاشاه و به تعبیر ملک‌الشعرا بهار، «اولین مقتول ما» بود (۲۵۴). مرگش و تشییع جنازه باشکوهش در تهران، آغازی شد برای ماندگاری تصویرش به مثابه «اسطوره مقاومت و پرخاش به جابریت» در تاریخ ایران (۱۹).

کتاب «عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست» روایتی است از زندگی عشقی نوشته محمد قائد. قائد در توضیح چیستی این کتاب، عکسی را مثال می‌زند که از فاصله بسیار نزدیک از مجسمه‌ای عظیم گرفته شده است و خلل و فرجی را نشان می‌دهد که از دور دیده نمی‌شوند (۲۱). جزئیات کارنامه عشقی در مقام شاعر و روزنامه‌نگار، و فعالیت‌های سیاسی‌اش از جمله مسائلی ‌اند که در این کتاب به تفصیل مورد بحث قرار گرفته‌اند. مواجهه نویسنده با میرزاده عشقی را می‌توان چنین خلاصه کرد: تشریح و نقد جنبه‌هایی از زندگی یک شخصیت تاریخی که در ساخته شدن چهره به‌یادگارمانده از آن شخصیت، دخالتی نداشته‌اند و مغفول مانده‌اند. چنین پروژه‌های تاریخی-پژوهشی‌ای مستعد ایرادی عمده هستند: گاه در مواجهه انتقادی با گذشتگان ممکن است آن‌ها را با معیار‌هایی امروزی قضاوت کنیم و شرایط زمان حیات آن‌ها را در نظر نداشته باشیم. این ایراد به کار قائد وارد نیست و این یکی از مهم‌ترین نقاط قوت کتاب است. نویسنده خود نسبت به احتمال استفاده از معیار‌های امروزی برای قضاوت گذشتگان هشدار داده و تا جای ممکن تلاش کرده از آن دوری کند. نقطه قوت دیگر کتاب قدرت آن در توصیف شرایط ایرانِ سال‌های پایانی حکومت قاجاریه و دوره به قدرت رسیدن رضاخان است و از خلال شرح احوال عشقی، نکاتی خواندنی از روزنامه‌نگاری، وضعیت هنر و ادبیات، کنش‌های سیاسی و احوال روزمره مردم به مخاطب ارائه می‌کند. کتاب شش فصل دارد که هر یک زندگی عشقی را از یک جهت بررسی می‌کنند. با این وجود نوعی خط زمانی نیز رعایت شده که از کوچ عشقی به استانبول در ۲۱ سالگی آغاز شده (فصل نخست) و با مرگ او به پایان می‌رسد (فصل ششم).

کوچ سیاست‌مداران ایرانی به استانبول در زمان جنگ جهانی اول و هنگام اشغال ایران توسط قوای روسیه و انگلیس را می‌توان آغاز کارنامه سیاسی عشقی دانست. عشقی در این زمان ۲۱ ساله بود (۳۶) و سفرش سه سال طول کشید (۴۱). بعد‌تر در «چکامه جنگ» یا «شکایت از مهاجرین و پیشامد‌های ایام مهاجرت»، از تزویر و مال‌اندوزی سیاست‌مداران گله کرده و مخالفت خود را با آن‌ها اعلام می‌دارد (۳۷-۳۹). پس از بازگشت به ایران به مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ و وثوق‌الدوله پیوسته (۴۱) و مدتی هم به زندان می‌افتد (۴۲). عشقی که در استانبول تحت تاثیر اپرا قرار گرفته بود (۵۰-۵۱)، با الهام از ویرانه‌های بنا‌های ساسانی که به هنگام بازگشت به ایران دیده بود، اپرای رستاخیز شهریاران در ویرانه‌های مداین را نوشت (۴۴). «در اسلامبول مکرر ادبای بزرگ عثمانی به من اظهار کردند: خیلی غریب است ایران که از سرچشمه‌های ادبیات دنیاست اپرا ندارد! آن اظهارات بالاخره احساسات و طبع ناچیز مرا در ترتیب اپرایی به زبان فارسی موظف نمود» (۵۰ -۵۱). این «اپرا» که به برداشت متعارف از اپرا هیچ شباهتی ندارد، شامل تعدادی غزل و مثنوی است که در دستگاه‌های موسیقی ایران به حالت خطابه یا دکلمه خوانده می‌شوند (۴۴). مضمون این اشعار عمدتا رجزخوانی شهریاران باستانی ایران برای امروزی‌هاست؛ حسرت خوردن‌شان بر وضعیت امروز ایران، به رخ کشیدن تمدن گذشته شرق در برابر غربی‌هایی که امروز متمدن‌اند و در گذشته جنگل نشین بوده‌اند (۴۵ و ۴۶) و مضامین دیگری از این دست. این تصویر ناسیونالیستی را می‌توان محصول شرایط سرخوردگی آن روزها دانست. زمانی که قوای بیگانه کشور را اشغال کرده بودند و هر روز کشور‌هایی از نقشه جهان محو و کشور‌هایی جدید به آن اضافه می‌شدند. دستاورد‌های مشروطه نیز اندک بود و غالبا فراموش می‌شد. در چنین شرایطی بود که عشقی تلاش کرد بزرگی را در تصویری ساخته و پرداخته از ایران باستان پیدا کند و البته در چنین تصوراتی تنها نیز نبود. این ناسیونالیسم و این ایران «ابداع»شده با سابقه چند هزار ساله را می‌توان همان ایرانی دانست که سلطنت پهلوی خود را شاه آن می‌دانست. به تعبیری می‌توان ابداع این ایران را نشانه‌ای از تولد دولت-ملت ایران دانست. البته مرام میرزاده عشقی طوری که آبش با رضاشاه به یک جوی برود و این مایه‌های غلیظ ناسیونالیستی در اشعار او نشان‌دهنده وضعیت سردرگم ایرانِ آن زمان است؛ شرایطی که محملی مناسب برای تولد ناسیونالسم مدرن ایرانی شد. عشقی در جای دیگر در مذمت این رویکرد گذشته‌گرا نیز شعر سروده است (۴۷). اپرای رستاخیز، مجموعا شش بار، پنج بار در اصفهان و یک بار در تهران به روی صحنه رفت و زیان اقتصادی فراوانی برای شاعر به بار آورد (۴۸ و ۴۹). «بچه گدا و دکتر نیکوکار»، «موهومات در یک پرده» و «بیچاره‌زاده» از جمله نمایشنامه‌ها و اپرت‌های دیگر او بودند که آن‌ها نیز موفق از کار در نیامدند (۵۴ و ۵۵).
ادامه مطلب در؛

میرزاده عشقی—- (۳)