انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شخصیّت‌های رمان‌های سیاه

کریستین فرنیو و میشل آبسکت برگردان یاسمن ‌مَنو

قهرمان‌های رمان‌های پلیسی و سیاه خسته‌اند؛ همچون کورت والاندر (Kurt Wallander)، شخصیّت محبوب نویسنده سوئدی هنینگ مانکل (Hening Mankell). در کتاب مردی که می‌خندد در سال ۱۹۹۴ مانکل آشفتگی کارآگاه خود را این‌طور توصیف می‌کند: «هر روز صبح وقتی بیدار می‌شود، از خود می‌پرسد آیا قدرت دارد از جا برخیزد». تردید و شک، کابوس و ملال عاقبت او را می‌بلعند. نه اَبرمرد است نه ناجی، او تصویر پایان قرن است، تصویر دولت‌های تضعیف شده، بی‌اعتمادی نسبت به ارزش‌های سنتی، نظم و اولیای امور. دوران مأموران پلیس که به خود و مأموریتشان اطمینان داشتند و بر قدرتی مسلّم تکیه می‌کردند به سر آمده است. دیگر خبری از کارآگاه زیرک، با شمّ خاص پلیسی نیست. قهرمان‌های رمان سیاه خسته و کوفته به آخر خط رسیده‌اند. هیچ حالت قهرمانا‌نه ندارند. ولی مگر قبلاً داشته‌اند؟ آیا هرکول پوارو، ژول مگره یا فیلیپ مارلو قهرمان بودند؟

ژان ایو تاردیه (Jean – Yves Tardié) متخصص پروست و خواننده نکته‌بین ادبیات پلیسی می‌گوید: «قهرمان رمان سیاه هیچ شباهتی به قهرمان رمان ماجراجویانه ندارد. در او هیچ جنبه درخشان، موفق یا کاشف جهان وجود ندارد. داستان‌های پلیسی آغازین “شرلوک هلمز” و “ شوالیه دوپنِ” ادگار آلن‌پو، روشنفکرانی بودند قادر به حلّ معما. درست برخلاف قهرمان رمان ماجراجویانه که هیچ وجه روشنفکری ندارد، زندگی‌اش را به مخاطره می‌اندازه، بیشتر عمل می‌کند تا فکر. پس از آن قهرمان رمان سیاه امریکایی نیز بیشتر مرد عمل است، وارد دعوا می‌شود ولی فردی پیروزمند نیست. به نوعی منفعلانه از ماجراها عبور می‌کند، در واقع به آن‌ها تن می‌دهد. کتک می‌خورد، دزدیده می‌شود و گاه بدن نیمه‌جانش را جایی رها می‌کنند. میانسال است و مشکلات بسیاری را پشت سرگذاشته و بیش از حد مشروب می‌نوشد.»

خلاصه باید پذیرفت که «قهرمان» رمان سیاه «ضدقهرمان» است اما این از جذابیتش نمی‌کاهد، بلکه برعکس هر روز محبوبیتش بیشتر می‌شود. همه جا را قبضه کرده است: کتاب‌فروشی‌ها، سینماها و سریال‌های تلویزیونی. این پدیده روز است. شاید برای این‌که شاهد بی‌همتای دوران خود است. در طول حیاتش از اواسط قرن نوزدهم تا به امروز، از دوران تفکر اثبات‌گرایی غالب تا دوران نسبی‌گرایی معاصر، از ورای مصیبت‌ها و ماجراهایش دگرگونی جامعه را بازگو می‌کند.

اولین کارآگاهان، فرزندان تفکر اثبات‌گرایی

بین سال‌های ۱۸۴۰ تا ۱۹۰۰، شوالیه دوپن مخلوق ادگار آلن‌پو و شرلوک هلمز مخلوق آرتورکنان دویل، مأموران تحقیق مستقل هستند، آماتورهای روشن‌بین که بصیرت خود را در خدمت حل معماهای جنایی می‌گذارند. به محل جرم می‌روند، از شاهدان بازجویی می‌کنند و مدارک ملموس را جمع‌آوری می‌کنند. این ناظران روشمند، وقایع را ثبت می‌کنند، تجزیه و تحلیل می‌کنند و نتیجه می‌گیرند. آن‌ها مردان منطق و استدلال‌اند، متعلق به عصر خود، متأثر از اگوست کُنت، نظریه‌پرداز اثبات‌گرایی: شناخت عبارت است از وقایعی که از طریق تجربه عملی تأیید شود. چند سال بعد در ۱۹۲۰ هرکول پوارو با قلم آگاتا کریستی به صحنه ادبیات وارد می‌شود. پسر‌عموی کوچک پیشینیانش. آگاتا کریستی که خود خواننده پروپا قرص رمان‌های جنایی بود، گرچه وارث وفاداری بود اما بسیار انسانی‌تر از کنان دویل می‌نوشت. او انگلیس آرمانی را خلق می‌کند که پواروی بلژیکی، خارجی پرمدعا، از خود راضی و مغرور شیوه تجسس‌اش به راحتی وارد آن می‌شود. همه از نظر او مظنون‌اند و «سلول‌های کوچک خاکستری»اش را به کار می‌اندازد. در سال ۱۹۲۸، آگاتا کریستی پیردختر کارآگاهی از همین نوع را خلق می‌کند: دوشیزه مارپل. یک شهرستانی با نگاهی تیز و شیفته سرشت بشری که وقتش را به کنجکاوی از پشت پنجره‌اش می‌گذراند. «دوشیزه مارپل» همان‌قدر تجزیه و تحلیل می‌کند که بافتنی می‌بافد.

پاتک امریکایی مردان خشن

در همین زمان در امریکا پاتکی در حال شکل گرفتن است چرا که در سال‌های ۱۹۳۰ در آن سوی اقیانوس اطلس بحران اقتصادی و پی‌آمدهای آن ضربات مهلکی بر جامعه وارد کرده است. رمان پلیسی شهری می‌شود، وجه پنهان جامعه را برملا می‌سازد: نابرابری‌های اجتماعی، فساد، جنایات سازمان‌یافته. دیگر دوران نطق کردن با فنجانی چای در دست به سر آمده است. ادب و نزاکت دوران «ویکتوریا» و «ادوارد» در نوشته‌های نویسندگان امریکایی چون داشیل همت، ریموند چندلر، هوراس کوی، ویلیام برنت، دیوید گودیس، تامپسون و بسیاری دیگر جایی ندارد. کارآگاهِ همت با نام سم اسپید هیچ وجه اشتراکی با هرکول پوارو ندارد. نابغه استنتاج نیست، برای امرار معاش کار می‌کند، جانش را در درگیری‌ها به خطر می‌اندازد. از روی اجبار خشن است. علیه فساد می‌جنگد و به قانون اعتنایی ندارد. اسپید اسطوره کارآگاه خصوصی می‌شود.

در همین زمان فیلیپ مارلو مخلوق ریموند چاندلر اسطوره کارآگاه بی‌قید، کلبی‌مسلک و نگران را تلطیف می‌کند. مارلو ضعیف را بر قوی ترجیح می‌دهد و در پس‌زمینه داستان جست‌وجوی دائم برای رسیدن به رستگاری است.

به این ترتیب واقع‌گرایی اجتماعی وارد رمان سیاه می‌شود و جاخوش می‌کند. در فرانسه، شخصیّت نمادین ژول مگره به نوعی دیگر کشوری در حال تحول را حکایت می‌کند. ماجراهای او که اغلب پس از جنگ دوم جهانی اتفاق می‌افتد توصیف اروپایی است که دوباره سربلند می‌کند، مدرنیزه می‌شود و به آینده اعتقاد دارد. پس از کارآگاهان خصوصی سرخورده، این فرزندان دوران بحران، چهره‌های جدیدی وارد صحنه می‌شوند: مأموران پلیس.

مأموران پلیس برجسته

ژرژ سیمنون با قهرمانش ژول مگره سرانجام طبقات اجتماعی را وارد رمان پلیسی می‌کند. در حالی‌که خانم مگره در بولوار ریشار لونوار یخچالی می‌خرد و زندگی روزمره‌اش دگرگون می‌شود، سربازرس مگره در کافه کنار اداره پلیس، در حالی‌که ساندویچ ژامبون و کره را به نیش می‌کشد، سعی دارد تا کمدی انسانی را درک کند. او بیش از آن‌که تجزیه و تحلیل کند حس می‌کند‎، بیشتر اعتراف می‌کند تا نتیجه‌گیری. پس از آ‌ن‌که خوب به حرف‌های جنایتکاران و اطرافیان قربانی گوش داد، دوباره نظم را برقرار می‌سازد. او همچنین ارزش‌های اخلاقی محیط خود را زیر سؤال می‌برد. گاه دچار شک و تردید می‌شود، اما به قانون و درستکاری اعتقاد دارد.

در این سال‌ها، اقتصاد دوران خوبی را می‌گذراند. دولت قدرتمند است و اکثریت مردم به کارآمدی پلیس و عدالت اعتقاد دارند. اریک نوو (Erik Neveu) استاد دانشگاه مارِن می‌گوید: «رمان پلیسی در این دوره استقرار نظم را به تصویر می‌کشد. طرح داستانی معمولاً چنین است: جنایتی نظم را به هم می‌ریزد و پلیسِ قهرمان داستان حداقل موقتاً آن را برقرار می‌سازد.»

همین طرح را نزد نویسنده امریکایی اد مک‌بین (Ed McBain) و رشته کتاب‌هایش «ناحیه هشتاد و هفتم» باز می‌یابیم. این ناحیه در شهر تخیلی «ایزولا»ست که بسیار شبیه نیویورک است. مأموران پلیس «ناحیه هشتاد و هفتم» بیست و چهار ساعته علیه انواع بزهکاران مبارزه می‌کنند. مک‌بین با شهرت جهانی در سریال‌های تلویزیونی محسوب می‌شود. او یک اداره پلیس را در طول سال‌ها زنده نگه می‌دارد و هر بار یکی از شخصیّت‌های این نهاد را به صحنه می‌آورد. به این ترتیب، در طول سال‌ها (بیش از نیم قرن) خواننده شاهد گاه‌شمار وقایع زندگی شهری امریکایی و تحول اخلاقیات است: مواد مخدر، فحشا، نژادپرستی… عمر طولانی این مجموعه کمک می‌کند که مک‌بین دوران گذار را با نسل بعد طی کند، اما کم‌کم شاهد تشویش او در برابر تغییر چهره جنایتکاران هستیم.

یک گروه پلیسی دیگر همین طرح را دنبال می‌کنند در کشوری دیگر: سوئد. در سال ۱۹۶۵ زوج «ما سیوول» (Maj Sjöwell) و «پرو اهلو» (Per wahlöö) مجموعه‌ای را آغاز می‌کنند که آن را «رمان یک جنایت» می‌نامند. در طول ده سال و انتشار ده کتاب، آن‌ها یک گروه مأموران پلیس با سربازرسی مارتین بک (Martin Beck) را در پلیس‌جنایی استکهلم به صحنه می‌آورند. این پروژه یکتاست چرا که سیاسی و لذا محدود به دوره‌ای‌ خاص است. هدف به وضوح ساختارزدایی از «نمونه سوئدی» است که نویسندگان می‌خواهند نابرابری‌ها و فسادش را به نمایش گذارند. جامعه سوئد کم‌کم به کارآیی خود شک می‌کند و مأموران پلیس نیز در این مسیر همراه جامعه‌اند. گرچه مارتین بک پلیسی باوجدان و روشمند است، ولی بی‌خواب و منزوی است. بسیار سیگار می‌کشد و قهوه می‌نوشد. کم‌کم از مأموران پلیس بی‌نقص دور می‌شویم تا به ضد قهرمان‌های معاصر که دچار شک و افسردگی‌اند، برسیم.

مأموران پلیس دوقطبی

وقتی ژان ایو تادیه از واژه «دو قطبی» (Bipolaire) برای شخصیّت‌های مأموران پلیس در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم استفاده می‌کند، به‌درستی اشاره به نوعی از قهرمانان رمان پلیسی دارد که چنین خصوصیتی را از خود بروز می‌دهند مانند والاندر (Wallander) قهرمان نویسنده سوئد ماتکل، هاری بوش قهرمان نویسنده امریکایی کانِلی، ارلندور (Erllendor) قهرمان نویسنده ایسلندی ایندریداسون (Indridason)، چارلی رسنیک (Charlie Resnik) قهرمان نویسنده انگلیسی جان هاروی، هاری هُل (Hary Hole) قهرمان نویسنده نروژی جو نسبو (Jo (Neshbø ، جان ربو (John Rebus) قهرمان نویسنده اسکاتلندی یان رانکین و… .

بعضی از آن‌ها زیاد مشروب می‌نوشند، برخی از داروهای ضدافسردگی استفاده می‌کنند. همه با رؤسای خود، همسرانشان، همسران سابقشان، فرزندانشان و والدین‌شان مشکل دارند. به سلامت خود اهمیت نمی‌دهند. هنگامی که وارد آپارتمان پیرپسری خود می‌شوند، به موسیقی جاز، راک یا اپرا گوش می‌دهند. آن‌ها خسته، سرخورده، بی‌اعتماد، هراسان و دچار بی‌خوابی‌اند.

اریک نوو می‌گوید: «این مأموران پلیس درب و داغان مُعرّفِ دوره‌ای هستند که نظم بی‌نظمی است». بحران اقتصادی آثار مخربی بر جای گذاشته. جهانی‌شدن نابرابری‌ها را افزایش داده. آینده نامطئن است. اولیای امور در هر لباسی زیر سؤال رفته‌اند. عدالت مورد تردید است. دولت و سیاستمداران ناتوان به نظر می‌آیند. و مأموران پلیس در مبارزه با هرج و مرج خسته و عاصی شده‌اند و کارشان بیشتر به کار بی‌حاصل سیزیف شبیه است. اگر موفق شوند جنایتکاری را دستگیر کنند، می‌دانند‌ که فردا یکی دیگر جایش را پر می‌کند. ضد قهرمانان معاصر زخم‌های جامعه‌ای گیج و سرگردان را با خود حمل می‌کنند.

شرّ مجسم

اریک نوو می‌پُرسد:‌ «امروز در رمان پلیسی قدرت در دست کیست؟» و پاسخ می‌دهد: «در دست قدرت‌های مالی و سازمان‌های مافیایی. ما در دنیای به هم ریخته و ناعادلانه‌ای زندگی می‌کنیم، امّا رمان‌های پلیسی به ما هشدار می‌دهند که بدتر از این هم ممکن و هم محتمل است. شرّ دست بالا را دارد. شاید برای همین شاهدیم که هیولاها، قاتل‌های زنجیره‌ای و روان‌پریش‌ها در ذهن نویسندگان معاصر زاده می‌شوند». به طوری که برای برخی به جای کارآگاهان و مأموران پلیس، این‌ها قهرمان داستان‌اند. در سال ۱۹۱۱ «فانتوماس» راه را برای این نوع قهرمان‌ها بازکرد: یک خبیث واقعی، یک پیام‌آور شرّ. اما این توماس هریس بود که در پایان دهه ۱۹۸۰، هانیبال کلتر، قاتل زنجیره‌ا‌ی که بهترین قسمت‌های بدن قربانیانش را می‌خورد به جلوی صحنه آورد و این نوع قهرمان باب روز شد. با کتاب‌های اژدهای سرخ و سکوت بره‌ها، او توانست چهره شیطانی یک قاتل قدرتمند، جذاب و باهوش را جا بیندازد و از آن یک صورت مثالی بسازد. خیلی زود تعداد زیادی از این نمونه‌های تقلیدی وارد کتاب‌های جنایی شدند.

در سال ۲۰۱۰ اتفاق عجیبی می‌افتد و رمان پلیسی با قتل عام قهرمانانش مواجه می‌شود. مانکل در کتاب مرد نگران قهرمانش والاندر را گرفتار بیماری آلزایمر می‌کند. یان رانکین قهرمانش جان ربو را در کتاب قطعه آخر موسیقی بازنشسته می‌کند. آکه ادواردسان قهرمانش اریک دینتر را در استخری غرق می‌کند. گویی صفحه ورق می‌خورد. «قهرمان» کتاب‌های پلیسی فردا کیست؟ به چه سمت و سویی خواهد رفت؟

این مطلب در چارچوب همکاری رسمی انسان شناسی و فرهنگ و مجله «جهان کتاب» منتشر می شود