انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سیاحت و ماجراهای من در ایران (بخش سوم)

سیاست و ماجراهای من در ایران

آرمین وامبری برگردان خسرو سینایی

 

نگاهمان می‌کنند

صبح، اول وقت اداری بود. از دفتر آقای مدیر کل به من تاکید کرده بودند که برای مذاکره درباره کار مهمی که داشتیم، بایستی اول وقت به آن اداره بروم. چون طی بقیه ساعات روز، اقای مدیر کل چندین جلسه داشتند.

سرساعت به آن اداره رفتم. اطاق آقای مدیر کل در طبقه چهارم بود و او هنوز نیامده بود. مرا در طبقه همکف، در سالن بزرگی مقابل در ورودی ساختمان، در انتظار آقای مدیرکل نشاندند.

کارمندان وارد ساختمان می‌شدند و کارت شناسایی‌شان را به کارمندی که مسئول نظارت بر صحت امور بود، نشان می‌دادند.

لحظاتی که گذشت، مردی نسبتا فربه که پیراهن نه چندان تمیزی به تن داشت و دمپایی پلاستیکی کهنه و چرکی بر سرانگشتان پاهای لختش بند بود، در حالی‌که دو نان سنگک روی ساعد دستش انداخته بود و قابلمه بزرگی که از آن بخار بلند می شد – احتمالا پر از سیرابی و شیردان در دستان داشت، وارد ساختمان شد و در حالی‌که به طرف آسانسور می‌رفت، با صدای بلند به شخصی که مسئول نظارت بر صحت امور بود! گفت: « زود باش بیا…سرد میشه!!».

حدود پانزده سال پیش بود. تازه ترجمه این کتاب را تمام کرده بودم. با دیدن صحنه‌ای که شرح دادم، به فکرم گذشت که اگر به جای من، آقای وامبری، شاهد چنین صحنه‌ای بود و آن را هم به یادداشت‌های دیگرش درباره اوضاع ادارات ایران اضافه می‌کرد، آن هم نکته شرم‌آور دیگری، برای ثبت در تاریخ می‌شد ، و حتی پس از بیش از یک قرن ، قضاوت دیگران را درباره ما ایرانیان شکل می‌داد!

هنگام ترجمه این کتاب گاه از فرط غرور به خود می‌بالیدم و گاه از فرط شرم پیشانیم عرق می‌کرد، باید می‌پذیرفتم که نویسنده کتاب، گرچه از دیدگاه بالا به پایین یک اروپایی قرن نوزدهم به ما نگریسته، اما با دانستن زبان و در لباس درویشی‌اش، توانسته تا حد زیادی به خصلت‌های خوب و بد ما پی ببرد، و آن‌ها را برای ثبت در تاریخ یادداشت و منتشر کند.

بیش از بیست سال پیش دوستی اتریشی، این کتاب عتیقه را برای مطالعه به من داد، و چون باید ایران را پس از مدت کوتاهی ترک می کرد، آن را طی چند روز خواندم و به او پس دادم.

خواندن خاطرات وامبری، در عین جذابیت، گاه برایم بسیار ناخوشایند بود، اما اگر منصفانه فکر می کردم، چندان هم غرض‌آلود نبود و باید می ‌پذیرفتم که برای شناخت خودم به عنوان یک ایرانی، مرا به تفکر وامی‌داشت. به نظرم آمد که ترجمه این کتاب می تواند برای ایرانیان اهل تاریخ و تفکر مفید باشد.

چند سالی گذشت و کوشش‌هایم برای یافتن ترجمه این کتاب بی‌حاصل ماند؛ تا این که روزی در محفل یکی از آشنایان اهل فرهنگ، آقای دکتر اولریش مارزولف را که برای تحقیق درباره افسانه‌های ایرانی به ایران آمده بود، ملاقات کردم. از او درباره این کتاب پرسیدم. او گفت به گمانش در کتابخانه دانشگاه شهر هایدلبرگ نسخه‌ای از آن وجود دارد و در صورت یافتن، نسخه‌ای فتوکپی از آن را برایم خواهد فرستاد و البته یک آلمانی مسئول و خوش‌قول چنین کرد؛ و چند ماه بعد نسخه فتوکپی این کتاب را دریافت کردم.

آرمین وامبری متن اصلی کتاب را به زبان آلمانی متداول در قرن نوزدهم نوشته بود، به خصوص یافتن بسیاری از اسامی محل‌ها، آن گونه که در زبان آلمانی آن زمان مرسوم بوده، کار آسانی نبود.

متاسفانه پس از پایان ترجمه کتاب به دلائلی که برایم قابل پیش‌بینی بود، چاپ و انتشار آن، «مصلحت!» ، دانسته نشد. اما از آن‌جا که مطالعه آن را برای اهل تحقیق مفید می‌دانستم، تصمیم گرفتم، چند نسخه انگشت‌شمار از آن را برای اهدا به اهل تاریخ تحقیق آماده کنم، تا این منبع مطالعه تاریخی ، با گذشت زمان نابود نشود.

در سال‌های پیش از انقلاب ۱۳۵۷، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، کتابی از آرمین آربری، را با ترجمه آقای علی اصغر سعیدی منتشر کرد با عنوان «سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه» که یادداشت های سیاح نویسنده، در مورد ادامه سفرش از ایران به آسیای میانه است. نمی دانم کتاب حاضر که خاطرات او در مورد ماه های اقامتش در ایران است، در دسترس مترجمان ایرانی قرار نگرفته یا در صورت اطلاع از وجود آن ترجمه اش را مصلحت نداسته اند.

معتقدم که طی تاریخ در بسیاری موارد، مصلحت اندیشی، باعث شده تا تاریخ کشورما گُم یا تحریف شود. بنابراین گرچه می دانم که نکات متعددی در این کتاب برای ما ایرانیان، چندان خوشایند نیست، اما آن را به عنوان یک منبع تحقیق برای مطالعه، اندیشیدن و از خود پرسیدن ترجمه کردم.

می توانیم نگاه وامبری را در مورد خودمان، گاهی متکبرانه و گاهی نادرست بدانیم. او گاه خصلت‌ها و رفتارهای ناخوشایند تک‌افراد را به عنوان خصلت‌ها و رفتارهای کلی ایرانیان تعمیم داده است که البته – تک‌افرادی با خصلت‌ها و رفتارهای ناخوشایند، همیشه و در میان همه ملل یافت می ‌شوند. اما باید در نظر داشت که در موارد بسیار نیز با آداب و رسوم و فرهنگ ایرانیان برخوردی مثبت داشته است.

اگر دیگ پر از سیراب و شیردان و نان سنگک را در ابتدای این نوشته مطرح کردم، برای آن است که بدانیم، رفتارهایی یکایک ما می‌تواند از نگاه دیگران به عنوان رفتار کلی ایرانیان مطرح شود. برای آن‌که بدانیم: نگاهمان میک‌نند. و احتمال آن هست که قضاوت آن نگاه، برای همیشه در تاریخ ثبت شود!

 

خسرو سینائی

فروردین ۱۳۹۴