انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دیدار با یک سامورایی در تهران

ارمیا امیری

نه چشمهای تنگ و بادامی داشت، نه موهایش را با کش از پشت سرش آویزان کرده بود. حتی هر چه نگاه کردم به شخصیتهای ترکهای و اخموی فیلمهای کوروساوا هم نبرده بود، با این حال شمشیری داشت که لنگهاش را فقط توی فیلمهای سینمایی دیده بودم. محمود اشرافی در یک سالن بزرگ که پردههای قرمز پنجرههای قدیاش را پوشانده بودند، در حالی که داشت کمربند کیمونوی تیرهاش را سفت میکرد، خودش را دانش آموخته مکتب کاتوری شینتوریو -معبد بزرگ کاتوری و قدیمیترین و اصلیترین مدرسه شمشیرزنی سامورایی در ژاپن که نزدیک به هفتصد سال قدمت دارد- و بنیانگذار کن جوتسو -هنر شمشیرزنی سامورایی- در ایران معرفی کرد. در سالن مستطیلشکل باشگاه شمشیرزنی ظاهرا همهچیز طبق یک مراسم آیینی پیش میرفت. یک پارچه به دیوار آویخته شده بود که به زبان ژاپنی روی آن نوشته بودند: معبد بزرگ کاتوری؛ زیرش یک شمشیر پیچیده در پارچهای طلایی روی پایههای قهوهایرنگ قرار داشت و کنارش یک گلدان که آدم را یاد گلدان ژان رنو توی فیلم لئون میانداخت.

صحبت خیلی زود به بوشیدو کشیده شد؛ قوانینی که میتوان آن را کتاب نانوشته طریقت سامورایی معرفی کرد. پرسیدم: “روح حاکم بر بوشیدو میگوید یک سامورایی خوب کسی است که از اربابش پیروی کند؛ در روزگاری که طبقات دستخوش تغییر شدهاند و اربابها دیگر مثل گذشته وجود خارجی ندارند، کسی که خود را سامورایی مینامد از چه کسی تبعیت میکند؟”

جواب داد: امروز هم فرقی با گذشته ندارد؛ حتی اگر توی یک اداره کار کنید و رئیس شما بهتان دستوری بدهد، باید تبعیت کنید.

– آمدیم رئیس حرف اشتباهی زد.

– باز هم باید گوش داد به فرمانش. ساموراییهایی بودند که میدانستند اربابشان دارد اشتباه میکند، دارد ظلم میکند اما اگر بهش دستور میدادند برو سر برادرت را ببر، میرفت و میبرید و میآمد.

– این راه ظلم را هموار نمیکند؟

– به هر حال جزو قوانینشان بوده است… ساموراییها گاهی با آگاهی به اینکه دارند کار غلطی میکنند، فرمان را انجام میدادند اما بعدش هاراکیری میکردند. میدانید که هیچچیزی به اندازه مرگ با عزت و شرف در آیین سامورایی اهمیت ندارد، طوری که بعضی از آنها برای هاراکیری بهترین لباسشان را میپوشیدند.

– حالا فکر کنید خدای نخواسته بین ایران و ژاپن جنگی درگرفت. شما طرف پیر خود، یعنی همان کسی که به دست او کسوت سامورایی پوشیدید هستید یا طرف مردم کشورتان؟

ظاهرا این سوال جواب راحتی ندارد. اشرافی پیشنهاد میدهد بنشینیم روی صندلی و گفتوگو را ادامه بدهیم، اما قبل از اینکه به سوال جواب بدهد سر حوصله توضیح میدهد که برای یک سامورایی بوشیدو چیزی شبیه به شمشیر است، یعنی هر سامورایی در یک دستش شمشیر دارد و در دست دیگرش بوشیدو. بعد بیاینکه بخواهد جلوی تردیدش بایستد، رشته قبلی گفتوگو را به دست میگیرد:

– سوال سختی است اما شک نکنید من ایران را انتخاب میکنم. با اینکه آنجا سوگند خوردیم اما اگر روزی این اتفاق بیفتد، از مدرسهمان سوال کنیم که آیا باید به قانون تبعیت از ارباب گردن بگذاریم یا قانون دفاع از وطن؟ با توجه به شناختی که من از اوتاکه سنسه دارم انتخاب را به عهده خودم میگذارد، من هم طبیعتا کشورم را انتخاب میکنم.

– به نظرم تضادها و تناقضهایی این وسط وجود دارد. مثلا شما سالها آداب شمشیرزدن میآموزید اما حتی توی خیابان نمیتوانید با این مهارت در نزاع بین یک ظالم و یک مظلوم پشت مظلوم دربیایید. این شمشیر دقیقا به چه دردی میخورد؟

– خب بعضیها از این شمشیرها رسما کُند هستند و فقط میتوانند باعث رعب و وحشت شوند اما اگر با چنین اتفاقی در خیابان روبهرو شدیم سعی میکنیم…

– من منظورم بیشتر بیان این تضادها و تناقضها بود؛ یعنی تناقض بین انتخاب زندگی شهرنشینی و آموزههای سامورایی.

– ببینید این شمشیر مهار نشدنی است. وقتی این شمشیر را دستت میگیری، طوری طراحی شده است که اگر در جنگل بامبو باشی به جان ساقه ها میافتی، بنابراین باید آن را با بوشیدو مهار کرد وگرنه…

– آمدیم و یکی از شاگردان شما به بوشیدو بیتوجه بود و با شمشیر به جان مردم بیدفاع افتاد.

– بله، ممکن است این اتفاق بیفتد، کما اینکه در کرمان یکی از شاگردهای ما در یک دعوای خیابانی از شمشیر استفاده کرد و ما حکمی را که بهش داده بودیم پس گرفتیم و اخراجش کردیم.

– آن موقع به این فکر نکردید که تیغ به دست زنگی مست دادید؟

– چرا اما… ما الان سالی یکبار برای اعضا تست تامیشی گیری میگذاریم تا بیایند و خودشان را با حصیرهای لوله شده برنج تخلیه کنند چون اگر این انرژی تخلیه نشود، کسی که شمشیر دارد حس میکند چیزی در درونش سنگینی میکند. الان طبق قانون ما کسانی که آموزش میبینند باید آرام باشند و آرامش داشته باشند. اغلب کسانی هم که شمشیرزنی یاد میگیرند، بعد از مدتی اعتراف میکنند که یکجور آرامش عجیب به دست آوردهاند.

– من نمیفهمم. ساموراییها تربیت میشدند برای جنگاوری اما الان تربیت میشوند برای جنگ نکردن و تمرین آرامش؟

– نه، نه، الان هم همان است. من الان اگر در میدان جنگ باشم دقیقا شبیه یک ببر زخمی هستم.

– اما شما آنجا اسلحه دارید نه شمشیر.

– هیچ فرقی نمیکند؛ تنها فرقش این است که باید همه این کارها همراه آرامش باشد.

 

این مطلب در همکاری میان انسان‌شناسی و فرهنگ و مجله کرگدن منتشر می شود .