انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

حکمت وجودی و زیسته، سرمنشأ معماری

نوشته یوهانی پالاسما، ترجمه علی اکبری

طی یک‌ونیم قرن گذشته، فرایندهای ماشینی‌شده و خودکارِ ساخت و تولیدْ تا حد زیادی حضور دست انسان را در اشیا و وقایع روزمرۀ‌مان حذف کرده است. در چند دهۀ گذشته فاصله‌گرفتنِ تدریجی از جهان بساوایی و تجسدیافتۀ دست با شیوه‌های کامپیوتری‌شدۀ ترسیم، مدل سازی، طراحی و تولید تشدید شده است. توسعۀ دیجیتال عملاً فرایندهای اندیشه و تخیل انسان را از پیوند ذاتی‌شان با حافظه، تن، تخیل و مفهوم «هست بودن» و حس «خویشتن» منفصل کرده است. در طول تاریخْ انباشتِ تدریجی جهان‌ِ مصنوعِ زنده از تعامل، برهم‌کنش و کاربرد مستقیم و محسوس فرایندهای زنده، هم فردی و هم جمعی، رخ نمود. اما در زمانۀ ما، شهرهایی با ساکنان میلیونی از طریق فرایندهایی ظاهر شدند که از وحدت و تمامیت تجربۀ زیسته و کار انسان مجزا شده بودند. پیش از این اندیشه و دست‌ساخته‌های انسان به مثابه محصولات زمان آهسته و زمانۀ بساوایی به‌کار برده می‌شد، حال آنکه امروز غالباً ابعاد جسمانی، مگر در نتیجۀ فشار مفهوم شتاب‌زدۀ نو ‌شدن، به‌هیچ‌وجه خود را آشکار و اثبات نمی‌کند. همان‌طور که پائول ویریلیو مطرح می‌کند، مهم‌ترین محصول امروز جوامعِ فراصنعتیْ سرعت است.

نگرانی‌هایی از این دست می‌تواند با مسامحه و با اشتیاق به این که به جامعه‌ای واقعاً مدرن با روش‌های غیرمترقبۀ جدید و کارآمد از تبدیل ماده به فرم، اشیا و تنظیمات کاربرد روزانۀ‌شان وارد شده‌ایم، کنار گذاشته شود. به هر حال، آنچه فراموش شده، این واقعیت است که ما به مثابه موجوداتی زیست‌شناختی، محصول ده‌ها میلیون سال سازگاری و رشد تدریجی از طریق تعامل پیوسته با جهان زندۀ واقعی هستیم. ما با فناوری‌های جدید در حال انفکاک از خویشتن‌مان و انحراف‌‌ از تاریخ‌مندی ‌زیست‌شناختی سرشت‌مان هستیم. ادوارد ویلسون، موثق‌ترین نمایندۀ انجمن روان‌شناختی انسان مطرح می‌کند که: «همۀ رنج‌های انسان از این واقعیت نشأت می‌گیرد که نمی‌دانیم چه هستیم و بر سر اینکه چه باید باشیم، توافق نداریم».(۱) شرایط کلی فیزیکی و ذهنی ما، یکتایی نوع بشر با توانایی‌های شگفت‌انگیزش، پیچیدگی‌هایی که تاکنون صرفاً بخشی از آن را فراچنگ آورده‌ایم، نتیجۀ فرایند زیست‌شناختی غیرقابل تصور از بهم‌بستگی‌ها و روابط علی و معلولی پنهان است.

از زمان فلسفۀ یونان باستان، عقلانیت به مثابه والاترین صفت انسانِ اندیشه‌ورز مورد توجه قرار گرفته است. تن، حواس، عواطف و فرایندهای متابولیک به مثابه جنبه‌های ثانویۀ وجود انسان ملاحظه شده‌اند. با این حال، پژوهش‌های فلسفی اخیر، نیز پژوهش‌ها و نظریه‌های عصب‌شناختی جدید، نشان داده است که تجسم‌کردن حتی در عقلانی‌ترین و مفهومی‌ترین جنبه‌های فعالیت‌های ذهنی‌مان نقشی حیاتی ایفا می‌کند، و اینکه همۀ واکنش‌های ما به جهان در وهلۀ اول پاسخ‌هایی احساسی، آنی، ناخودآگاه و فکر‌نشده است.

دفاع کردن از اهمیت دست در اعمال انسانی-کار، پیشه، مهارت‌های تجسمی، دانش ضمنی و هنر- صرفاً نوعی دلبستگی نوستالژیک به سنت نیست؛ بلکه درخواست دفاع از یکتایی زیست‌فرهنگیِ منحصر به فردمان، دفاع از تعامل و وحدت ذاتی وهمه‌جانبۀ تن-ذهن‌ است. مهم‌ترین چیزْ دفاع از بنیان خلاقیت انسان است؛ در واقع، چیزی کم‌تر از دفاع از انسانیت‌مان نیست.

به زعم من، نزاع امروز بر سر اینکه معماران باید با دست یا با استفاده از ابزارهای دیجیتال طراحی کنند، بی‌معنی است. مطمئناً هر دو رویکرد ضروری است، اما ما باید بفهمیم برای کدام جنبه‌ از فرایندهای پیچیدۀ تفکر و طراحی باید از آن‌ها استفاده کنیم. قوۀ تخیل، هم‌دلی و شفقت انسان، مانند تجارب‌ و معانی «هست‌بودن»، نمی‌تواند دیجیتالی‌شده یا از طریق شبیه‌سازی و روش‌های الگوریتمی تولید شود، چراکه این‌ها اجزای تشکیل‌دهندۀ غیرقابل جایگزینِ طراحی و اندیشۀ معمارانه هستند. فکرکردن و کاوییدن خلاقه صرفاً ظرفیت‌ها و استعدادهای مغز نیستند؛ آن‌ها مجموع قوۀ تشخیص ذهنی و جسمانی و خرد شهودی ما را طلب می‌کنند. معماریِ ژرف از حکمت شهودی و زیسته ناشی می‌شود نه از واقعیت‌ها، نظریه‌ها و روش‌ها.

دفاع از وحدت سرشت انسان وظیفۀ اخلاقی همگانی همۀ هنرمندان، فیلسوفان و دانشمندان مغز و اعصاب است. کمابیش تأمل‌برانگیز است که سمیر زکی، یکی از عصب‌شناسان پیشروی امروز، بحث می‌کند که «اغلب نقاشانْ عصب‌شناس نیز هستند […] نقاشان همان کسانی هستند که سازمان‌ مغز بصری را، حتی بدون آنکه آن را بشناسند، تجربه و درک کرده‌اند؛ البته با تکنیک‌هایی که منحصر به خودشان است».(۲) معماران ذی‌صلاحیت نیز باید به نوبۀ خود عصب‌شناس باشند تا پیچیدگی‌های واکنش‌های ذهنی و بیولوژیکی‌مان را نسبت به شرایط زندگی درک کنند. افزون بر این، باید درک کنیم که در کار خود ما، اعم از ترسیم، کنده‌کاری، مدل‌سازی، طراحی یا نوشتن، ما به مثابه موجوداتی کاملاً بدن‌مند و نه صرفاً موجوداتی عقلانی و منطقی، با حافظه‌، آرزوها و رویاهای‌مان درگیر این فرایندها شده‌ایم. (۳)

 

هلسینکی، ۸ اگوست، ۲۰۱۳

یوهانی پالاسما

 

این مقاله به‌عنوان پیشگفتاری بر ترجمه فارسی کتاب دست متفکر، حکمت وجود متجسد در معماری، به قلم یوهانی پالاسما نوشته شده است.