دو کشور ایران و افغانستان از دیر باز دارای شباهت های فرهنگی و ساختاری فراوانی بوده اند . وقوع انقلاب در سال شمسی ۱۳۵۷ در هر دو کشور نیز یکی از موارد مشابهی است که مسیر حرکت این دو کشور را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد. در حالی انقلاب اسلامی ایران در فوریه( ۱۹۷۹) به پیروزی می رسید که ۹ ماه پیش از آن در آوریل(۱۹۷۸) ،انقلاب ثور افغانستان با حمایت اتحاد جماهیر شوروی در این کشور موفق شده بود اولین رئیس جمهور کشور یعنی محمد داود خان را از حکومت خلع و بنیان یک دولت سکولار را پی ریزی کند…
مقدمه
نوشتههای مرتبط
دو کشور ایران و افغانستان از دیر باز دارای شباهت های فرهنگی و ساختاری فراوانی بوده اند . وقوع انقلاب در سال شمسی ۱۳۵۷ در هر دو کشور نیز یکی از موارد مشابهی است که مسیر حرکت این دو کشور را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد. در حالی انقلاب اسلامی ایران در فوریه( ۱۹۷۹) به پیروزی می رسید که ۹ ماه پیش از آن در آوریل(۱۹۷۸) ،انقلاب ثور افغانستان با حمایت اتحاد جماهیر شوروی در این کشور موفق شده بود اولین رئیس جمهور کشور یعنی محمد داود خان را از حکومت خلع و بنیان یک دولت سکولار را پی ریزی کند. بر این اساس پیش از انقلاب کمونیستی ۶۰۰ هزار نفر افغان در ایران کار می کرده اند اما پس از آن حدود ۶ میلیون افغان به سمت ایران مهاجرت کردند ( جانسون : ۱۳۸۱ ، ۷۰) به هر روی تضاد های موجود در ساختار دو حکومت اسلامی و حکومت کمونیستی همسایه ویژگی های منحصر به فردی برای آن ها فراهم آورد که در واقع پایه تعارضات و تعاملات آتی آنان را خصوصا در رابطه با زنان شکل داد( Moghdam, 1999: 173).
انقلاب ایران دارای پشتوانه ای مردمی بود و گرچه در بدو با جناح ها و گروه های موجود در تضاد و تعارض قرار گرفت اما به سرعت توانست با تشکیل یک دولت موقت زمام امور را به دست گیرد با وقوع جنگ ایران و عراق نیز این انسجام بیشتر شد و اختلافات داخلی برای کسب قدرت به آسان ترین شکل ممکن حل شد .در حالی که دولت چپ گرا ی افغانستان به شدت مورد انتقاد و هجوم قرار گرفت و از همان بدو با مخالفت های گسترده مردم و مجاهدین مواجه شد و متاسفانه درگیری و جنگ در نقاط مختلف ، باعث گردید افغان ها ناچار به مهاجرت شوند. از این میان بخشی از مهاجران افغان تمایل بیشتری برای حرکت به سمت ایران پیدا کردند چرا که از لحاظ اعتقادات دینی با اکثریت غالب مردم ایران نزدیکتر بودند. هزاره ها ، ترکمن ها و تاجیک های افعانستان به ایران و پشتون ها بیشتر به پاکستان مهاجرت کردند. ایران دهه شصت با گرمی از افغان ها ی مهاجر استقبال کرده و آنان را برادران دینی خود نامید.
آن چه افغان ها را وادار به مهاجرت می کرد فقط جنگ نبود ، سیاست های اصلاحی دولت کمونیستی نیز به مذاق برخی از افغان ها چندان خوشایند نبود این سیاست ها در بندهای قانونی خاصی صورت گرفت که از لحاظ فرهنگی به شدت برای افغان ها دارای اهمیت بود.
اصلاح قانون ” شیر بها ” در راستای حذف آن ، نظام کامل مبادله زنان به عنوان کالا را از هم پاشید و از نظر افغان ها موجب کاهش اعتبار خانواده ها گردید. جز این قانون سواد اجباری برای زن به شدت با مقاومت رو به رو گردید و موجب شد برخی از پناهندگان دلیل خروج خود از کشور را همین امر اعلام کنند(گوردووز ۱۳۷۹: ۳۵).
در واقع یکی از دلایل مهم افغان ها برای خروج از کشور مساله حیثیت و ناموسشان بود که با قرار گرفتن در مدارس اجباری ممکن بود به خطر بیافتد . اما جالب این جاست که با ورود به ایران این نگرش آرام آرام تغییر کرد به گونه ای که در حال حاضر یکی از مطالبات عمده افغان ها ادامه تحصیل فرزندانشان در مدارس ایرانی است که شامل دختران افغان نیز می شود.
موج دوم مهاجرت افغان ها به ایران در زمان ” امارت اسلامی طالبان ” و به دنبال تنش های داخلی آغاز شد . بنیاد گرایی اسلامی طالبان و قوانین سخت گیرانه آن ها خصوصاً درمورد زنان و شیعیان موجب شد گروهی از افغان ها به ایران مهاجرت کنند. بعد از حمله آمریکا و متحدانش بعد از یازده سپتامبر نیز موج دیگری از مهاجرت ها را در پی داشت. در هر سه دوره مهاجرتی ،زنان به عنوان فاکتورهای برجسته و اثرگذاری مد نظر قرار گرفتند. در دوران حکومت کمونیست ها ، برای جلوگیری از ورود نوامیس به مدارس و اماکن عمومی ، در دوران طالبان برای جلوگیری از قتل های وحشیانه و دسترسی به امکانات بهداشتی برای زنان ، مهاجرت ها شدت گرفت . از سویی یکی از انگیزه های آمریکا و متحدانش برای حمله به افغانستان به ارمغان آوردن ” صلح ، امنیت ، دمکراسی ، توسعه و آزادی ” بود (Moghadam,2005: 227& Rostami,2007:1)
تغییر رویکرد در سرزمین جدید
حضور افغان ها در ایران پیامدهای ناخواسته ای را به دنبال داشت که در مناسبات و کنش های متقابل روزانه بارز و برجسته است. این که روزگاری افغانستان بخشی از ایران بوده و همواره مبادلات و مهاجرت هایی بین مردم دو سرزمین رخ می داده مانع از تولید تنش بعد از حضور گسترده آن ها در ایران نشد. بدیهی است که زنان در چنین مبادلاتی بیش از همه قربانی شرایط نابسامان اجتماعی خواهند شد یا بیش از مردان فضای اجتماعی جدید بر آن ها تاثیر خواهد گذاشت.موقعیت زن افغان ، برآمده از خواست های یک سیستم پدرسالارانه است که هویت فردی و اجتماعی او را به شدت در محاصره خود قرار داده است. سنت و دین به عنوان دو فاکتور مهم زنان افغان را در یک پروسه اجتماعی تولید و به آن ها تشخص و هویت می بخشد. “از دیرباز سنت های پدرسالار درصدد یافتن راهی هایی برای تبدیل و تغییر در قالب های نوین است ( Yulina ,1993:60)
البته فضای کنشی بازی که برای زنان ایرانی فراهم بود بر رفتارهای اجتماعی و حتی نگرش خانواده های افغان در مبادلات اجتماعیشان تاثیر گذاشته است. دختران و زنان نسل دوم و سوم که در ایران متولد شده یا بخش عمده ای از دوران زندگی خود را در این کشور گذرانده اند شباهت های فرهنگی بیشتری به زنان و دختران ایرانی هم نسل خود دارند گرچه همچنان منابع قدرت اولیه در خانواده به همان استحکام و انسجام بر آن ها فشار می آورد اما نسل دوم مردان افغان نیز با تساهل بیشتری در شیوه های ارتباطی با جنس مونث برخورد می کنند. از سوی دیگر برخی از دختران افغان امکان تحصیل در مدارس ایرانی یا در مدارس خصوصی افغانی را پیدا کرده و حتی وارد دانشگاه های ایران نیز شده اند. این مساله موجب شده مطالبات آن ها همسو با مطالبات زنان ایرانی در راستای کسب آزادی های فردی و اجتماعی باشد.اما همواره گلایه ها و شکایات فراوانی از سوی زنان افغان در رسانه های جمعی یا فضای مجازی عنوان می شود که بیانگر وجود مشکلاتی است که زنان افغان مهاجر با آن مواجه اند. اما منشا این تنش ها کجاست ؟ آیا در درون ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعه افغان مهاجر در ایران می توان این ریشه ها را بازجست یا جامعه مهاجر پذیر مشکلاتی را پیش روی این گروه از مهاجران قرار داده است؟
افغان ها در ایران
بر اساس گزارش سازمان امور مهاجران و پناهندگان سازمان ملل پاکستان با یک میلیون و هفتصد هزار نفر و ایران با یک میلیون و صد هزار نفر بیشترین تعداد مهاجرین افغان را در خود پناه داده اند (UNHCR: 2009) .اما مرکز آمار ایران در سال ۲۰۱۱ مهاجران افغان را ۱۴۵۲۵۱۳نفر گزارش کرده است. افغان ها در ایران با آزادی تمام در شهرهای مختلف ایران سکنی گزیده اند اما بیشترین حجم جمعیتی ایشان در استان تهران و خراسان رضوی است. به طور متوسط دراستان تهران۴۶۳۱۹۰ نفر و درخراسان رضوی ۲۰۵۸۵۹ نفر ساکن هستند. مرکز خراسان رضوی یعنی شهر مشهد که حرم امام رضا (ع) – امام هشتم شیعیان در این شهر که نوعی مرکزیت معنوی به این شهر بخشیده ، بیشترین تعداد مهاجران افغان استان را نیز در بر گرفته است ( مرکز آمارایران : ۲۰۱۱).اکثریت افغان های ساکن شهر مشهد از قوم هزاره و شیعه مذهب هستند. هزاره ها که سومین قوم بزرگ در افغانستان محسوب می شوند در هزاره جات افغانستان زندگی می کنند .از لحاظ مذهبی عموم ایشان شیعه هستند بنابراین نزدیکی بیشتری با شیعیان ایران احساس می کنند. البته پشتون ها و تاجیک ها نیز در مشهد حضور دارند. از لحاظ زبانی نیز هزاره ها به فارسی دری صحبت می کنند که در شهر مشهد به آن لهجه افغانی گفته می شود. این زبان به طور کلی با زبان فارسی گویش خراسانی شباهت فراوانی داشته از این روی مشکل ارتباطی عمده ای بین گویشوران افغان و مشهدی مشاهده نمی شود. البته لهجه معیار در حال حاضر فارسی تهرانی است که گویشوران آن به نوعی با پرستیژ اجتماعی بالاتر خود را منفک از دیگران می دانند.
در این تحقیق صرفا ساکنان محله گلشهر مشهد مورد مطالعه قرار گرفته اند این محله در پایین شهر مشهد قرار گرفته است و طبقات متوسط پایین یا کارگر در آن سکونت دارند. عموما افغان ها در محلات نزدیک به این محل نیز زندگی می کنند اما به علت کثرت تعداد افغان های ساکن در این منطقه به ” کابلستان ” شهرت یافته است. بر اساس تحقیقی که جمشیدیها و بابایی در این منطقه انجام داده اند جمعیت این محله بالغ بر ۳۰۰هزار نفر با ۶۰ هزار خانوار برآورد شده است( ۱۳۸۱ : ۷۳).
زنان ایرانی افغان تبار
سرگشتگی واژه ها در شناسایی هویت دخترانی که هرگز افغانستان را ندیده اند ، در گزینش سرتیتر این نوشته نیز هویداست. آیا به راستی دخترانی را که هرگز تصویری از افغانستان ندارند ، می توان افغان نامید؟ یا چگونه می توان آن ها را ایرانی دانست در حالی که هیچ حق شهروندی به آن ها تعلق نمی گیرد. در این نوشته ویژگی های مورد بررسی دختران افغانی که حاضر به مصاحبه با نویسنده شدند، می پردازیم.
دختران مورد مطالعه در این تحقیق که شامل ۱۵ دختر مجرد بین ۱۶ الی ۲۲ سال بودند از محله فوق الذکر – گلشهر مشهد- گزینش شده اند . ۴ نفر از دختران مورد بررسی بخشی از کودکی خود را در افغانستان سپری کرده و یازده نفر دیگر در ایران متولد شده اند. یک نفر از آن ها در تهران و یک نفر در قم و ۹ نفر دیگر در شهر مشهد به دنیا آمده اند. از چهار دختری که در افغانستان متولد شده اند فقط یک نفر بعد از سن ۱۰ سالگی به ایران مهاجرت کرده است . همه این دختران با خانواده خود یا یکی از والدین به مشهد آمده اند و هم چنان در خانواده پدری زندگی می کنند. ۱۱ نفر از ایشان در مقطع ابتدایی ، یک نفر در مقطع راهنمایی، دو نفر در مقطع دبیرستان ، یک نفر در مقطع کاردانی و یک نفر در مقطع کارشناسی تحصیل کرده یا در حال تحصیل هستند. فقط یک نفر از دخترها که در دانشگاه مشغول به تحصیل بود دارای شناسنامه ایرانی بود و بقیه فقط مجوز زندگی در ایران داشتند( البته احتمال می رود برخی از آن ها به علت ترس از بروز مشکل به حضور غیر قانونی و نداشتن مجوز در ایران ، به کتمان حقیقت دست بزنند). دو نفر از دختران از مادری ایرانی و پدر افغانی متولد شده بودند اما مانند سایر دختران دارای شناسنامه ایرانی نبودند.
از لحاظ شغلی فقط چهار نفر از دختران دارای درآمد مستقل بودند . مشاغل این چهار نفر نیز دارای درآمد اقتصادی بالا نیست : یک نفر منشی دکتر ، یک نفر کارگر فصلی کارخانه های رب گوجه ، یک نفر خیاط و یک نفر فروشنده مغازه خواربار فروشی پدرش در محله طلاب مشهد. درآمد والدین دختران به طور متوسط بین ۳۰۰ الی ۷۰۰ هزار تومان بود. فقط یک نفر از دختران اظهار کرد که پدرش درآمدی بیش از یک و نیم میلیون تومان دارد. این دختر تنها کسی بود که دارای شناسنامه ایرانی است اما افغان بودن خود را نیز کتمان نمی کرد.
تنش های برون گروهی دختران افغان دارای تقسیم بندی های درونی است که شامل مشکلات ناشی از ساختار اجتماعی شهر مشهد و مشکلات ناشی از وضع قوانین پناهندگی در ایران می شود.
مشهد به عنوان یک شهر مهاجرپذیر از نقاط مختلف ایران ، مهاجران بسیاری را پذیرفته است. جز این تعداد زیادی عراقی و افغانی در این شهر زندگی می کنند. یکی از دلایل مهم در مهاجرپذیر بودن شهر مشهد ، مرکزیت مذهبی این شهر برای شیعیان است. همجواری با امام رضا (ع) و خیل عظیم زائران به این شهر ویژگی های منحصر به فردی برای مشهد به ارمغان آورده است. از گذشته های دور نیز افغان ها برای مبادلات اقتصادی به این شهر رفت و آمد می کرده اند. بعد از ملی شدن صنعت نفت در ایران و قرار گرفتن ایران در مسیر توسعه ، افغان ها برای کسب شغل وارد مشهد شدند. اما مهاجرت گسترده افغان به این شهر در شرایطی که جنگ ایران و عراق نیز فشارهای افتصادی بسیاری بر ایرانیان وارد می کرد ، شرایط فرهنگی را بغرنج کرد. بار تحقیر آمیز ” افغانی ” که نوعی توهین محسوب می شد در ادبیات شفاهی مردم مشهد شکل گرفت و مناسبات اجتماعی آنان را با افغان با نگرش بالادست به فرودست ، تعریف کرد. گرچه در این مهاجرت افغان های متخصص نیز به مشهد وارد شده بودند اما افغان ها از نظر مردم کارگرانی از طبقه پایین با مناسبات اجتماعی ناسالم یا عامل ناهنجاری های اجتماعی تعریف می شوند. بدیهی است که زنان در این چاچوب بیش از مردان آسیب پذیر هستند.
دختران افغان مورد مطالعه در این تحقیق از عدم پذیرش اجتماعی توسط ایرانی ها آزرده خاطر بودند. این دختران که از لحاظ گویشی کاملا به فارسی لهجه مشهدی و حتی تهرانی تسلط کافی داشتند اذعان کرده اند که کنش های متقابل روزانه هرگز در ابتدا خود را افغانی معرفی نمی کنند.فقط یک نفر از آن ها در جواب این سوال که اگر یک ایرانی از شما بپرسد اهل کجا هستید چه جواب می دهید ؟ خود را افغانی معرفی می کند. جالب این که فقط همین یک نفر دارای شناسنامه ایرانی است. دختران معتقد بودند اگر لازم باشد یا بدانند آن فرد در آینده با ایشان رابطه باثباتی داشته باشند قطعا اصل و نسب خود را بیان خواهند کرد ولی در کنش های موقت بیشتر تمایل دارند خود را مشهدی معرفی کنند تا از بار تحقیر آمیزی که ممکن است افغانی بودن داشته باشد بپرهیزند.
در مورد ارتباط با جنس مخالف و دوستی با پسران مشهدی تقریبا هر پانزده دختر تمایل به دوستی و حتی ازدواج با پسران ایرانی داشتند اما در عین حال به مشکلات ناشی از این نوع ازدواج ها نیز آگاه بودند. سه نفر از این دختران گفتند که پدرانشان هرگز به ازدواج آن ها با یک ایرانی موافقت نخواهد کرد و حتی تهدید به مرگ نیز از طرف والدین شده بودند. هفت نفر ، معتقد بودند شاید امکان ازدواج برای آن ها فراهم شود گرچه این امر با موانع فراوانی مواجه خواهد بود. یکی از این دختران که در حال حاضر با پسری ایرانی دوست بود علیرغم تمایل شخصی برای ازدواج با این پسر، مخالفت های خانواده های دو طرف را بزرگترین مانع می دید.
از لحاظ ظاهری و پوشش این دختران به دختران ایرانی هم سن و سال خود شباهت دارند. تمایل به استفاده از لوازم آرایش و پیرایش صورت در بین آن ها نیز به خوبی دیده می شود حتی اگر کیفیت کالاهای مصرفی آن ها، به علت ارزان بودن چندان هم خوب نباشد.
بخش مهمی از مشکلات دختران افغان در ایران قوانین مهاجرتی است که برای افغان ها به طور خاص اجرا می شود. عدم اجازه به حضور در مدارس ایرانی یکی از مهم ترین مشکلات این دختران است. افغان های خیر و تحصیلکرده در محله گلشهر اقدام به تاسیس مدارس در منازل مسکونی کوچک کرده اند. طبیعتا عدم وجود معلم متخصص در همه مقاطع تحصیلی ، موجب شده این دختران به راحتی نتوانند ادامه تحصیل بدهند. برخی از خانواده ها ی افغان که امکان مالی بهتری دارند دخترانشان را در مدارس غیر انتفاعی ایرانی و با پرداخت شهریه ثبت نام می کنند . البته عموما در یک خانواده افغان اولویت تحصیل به پسران داده می شود. برخی از کلاس های مدرسه نیز به علت کم بودن تعداد دانش آموز، به صورت مختلط برگزار می شود که والدین دخترانشان را از حضور در این مدارس منع می کنند.
یکی از مشکلات دختران افغان متولد شده در ایران برای استفاده از امکانات دانشگاهی علیرغم پرداخت پول ، گرفتن ویزای دانشجویی است. در واقع با در دست داشتن ویزای اقامتی امکان ادامه تحصیل برای آن ها فراهم نمی شود.” ریحانه ” می گوید : پدرم را راضی کردم هزینه تحصیل در دانشگاه آزاد را به من بدهد اما وقتی متوجه شد که باید برای گرفتن ویزا به افغانستان برگردم به شدت مخالفت کرد” دلیل هراس پدر ریحانه این است که بعد از چهار سال دیگر امکان گرفتن ویزای اقامتی همراه با خانواده برای دخترش فراهم نخواهد شد و باید به افغانستان بازگردد.
نداشتن حق خرید ملک مسکونی ، عدم اجازه داشتن حساب بانکی و عدم امکان اشتغال در ارگان های دولتی یا سرمایه گذاری در ایران مشکلاتی که دختران افغان به آن اشاره کرده اند.
نتیجه گیری
دختران افغان آشنایان غریبه ای در فرهنگ ایران هستند که در تعاریف قانونی ، ایرانی محسوب نمی شوند و خط رابطشان با سرزمین مادری ، تنها والدینی است که برای دستیابی به شرایطی بهتر اقدام به مهاجرت کرده اند. این دختران در پروسه بازنمایی قدرت در ساختار روابط والدین و فرزندان ، همچنان اسیر سنت های جامعه افغانستان اند اما در سرزمینی زندگی می کنند که فعالان حقوق زنان یکی از اهداف مهمشان مبارزه با خشونت علیه زنان است. منبع الهام این قدرت ساختار یافته، پیشینه فرهنگی و اجتماعی پدران و مادرانی است که هم چنان چشم به سرزمین مادری دارند . گرچه در کنار این منشا قدرتمند ، منابع جدیدی برای بازتعریف روابط والدین با فرزندانشان متاثر از فرهنگ ایرانی و جهان مدرن ایجاد شده است اما همچنان این ساختار برای حفظ هویت قومی و تفکیک از اکثریت تلاش می کند هویتی ویژه از خود نشان دهد.
تنش های اجتماعی و فرهنگی ناشی از ساختار فرهنگی ایرانی نیز برای دختران افغان موقعیت های متناقضی را ایجاد کرده است : موقعیت تدافعی و موقعیت جذبی . در موقعیت تدافعی برای جلوگیری از اضمحلال و دیده نشدن در اکثریت ، نوعی مبالغه برای برجسته کردن فرهنگ افغانی از این گروه دیده می شود. دختران افغان در موقعیت هایی که احساس برتری فرهنگی می کنند یا در شرایط که فرهنگ خود را مورد تهدید یا توهین می بینند تمایل زیادی به قرار گرفتن در این موقعیت از خود نشان می دهند. موقعیت جذبی نیز عموما در شرایطی اتفاق می افتد که کسب منفعت یا نوعی نزدیکی و قرابت با اکثریت مد نظر قرار گرفته باشد. برخورداری از نوعی پرستیز اجتماعی بالاتر به مناسبت ایرانی بودن در چنین فرایندی به شدت دخیل بوده موجب شده دختران افغان متولد در ایران تمایل بیشتری به الگو برداری از دختران ایرانی داشته باشند.جز این دختران افغان در کنش های اجتماعی و مبادلات فرهنگی با جامعه ایرانی دارای مشکلات بیشتری نسبت به پسران هستند به گونه ای که تمایل به همگرایی و ادغام فرهنگی با جامعه میزبان در بین آن ها بیشتر از پناهندگان نسل اول و هم چنین مردان است. این امر در گفتمان ها عمومی این دختران آشکار است.