جاناتان مَککالوم و داوید جی. هِبِرت. برگردان: سیاوش عسگری
کورت زاکس (۱۹۵۹ـ۱۸۸۱)
کورت زاکس بهطور خاص یکی دیگر از چهرههای مهم در توسعهیِ قومموسیقیشناسی تاریخی بود. او در برلین متولّد شد، زاکس در دانشگاه برلین تحصیل کرد و در همین دانشگاه درجهی دکترایِ خود را در تاریخِ هنر دریافت کرد. او در جنگ جهانی اوّل برای آلمان جنگید و بعد به هورنبوستل در آرشیوِ صدایِ برلین پیوست. بعد از ردِّ مَنصَب دانشگاهی در آلمانـ به دلیل آنتیسِمیتیسم (یهودی ستیزی)ـ برای چند سال در پاریس درس داد و بعد به آمریکا مهاجرت کرد، که از سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۵۳ به عنوان پروفسورِ موسیقی در دانشگاه نیویورک مشغول به کار بود. زاکس به دلیل داشتن مشارکتهای بدیعِ دانشگاهی افتخارات بسیاری را دریافت کرد، او نهایتاً به عنوان رئیس انجمن موسیقیشناسی آمریکا و همچنین به عنوان رئیسِ افتخاریِ انجمن قومموسیقیشناسی منصوب شد. زاکس به عنوان «یکی از بنیانگذاران موسیقیشناسیِ تطبیقی و یکی از پیشگامان قومموسیقیشناسی و سازشناسیِ مدرن» قلمداد شد (Brown 2013, par. 3).
نوشتههای مرتبط
همانند هورنبوستل در آلمان و بوئاس در آمریکایِ شمالی، زاکس عمیقاً تحت تأثیر مکتب انسانشناسی آلمان بود، برای اینکه فهم یک فرهنگ از نظر اصل و پراکندگیِ ویژگیهایِ فرهنگی از یک جامعه به جامعهی دیگر مورد تأکید بود (Nettle 2005, 275). اهمیّت جایگاه زاکس در قومموسیقیشناسی بزرگ داشته شده است و پیشینهاش در تاریخ هنر که با علاقهاش به رویکردهای چندرشتهای تلفیق شده است شاهدی است بر رویکرد گسترده و انتقادیِ او به تاریخ موسیقی به عنوان یک پدیدهی انسانیِ جهانی. زاکس آثار بسیاری نوشته است که به روشهای موردِ استفاده در تحلیلهای انتقادی و تاریخی مربوطند. برای نمونه، کتاب او با عنوان Musikgeschichte der Stadt Berlin bis zum Jahr 1800 (Berlin 1908)، مقالهاش با عنوان “Kunstgeschichtliche Wege zur Musikwissenschaft,” در Curt Sachs Archive Fur Musikwissenschaft I (1918-1919) و کتاب دیگرش با عنوانVergleichende Musikwissenschaft in ihren Grundzugen (1930)- در بین دیگران (Sachs 1994)- را میتوان ذکر کرد. اما شاید مرتبطترین اثر زاکس با بحث قومموسیقیشناسیِ تاریخیِ ما کتابی مؤثر از او با عنوان منشاء موسیقی (۱۹۶۲) است، که به زبان انگلیسی تکنگاری شده است. به دلیل اینکه ارزش مطالعات تاریخی را در یک کار کاملاً گسترده، برای فهم کلنگرانه از فرهنگهای موسیقی، نشان میدهد.
در کتاب منشاء موسیقی کورت زاکس دغدغهاش را در مورد «شکست کلّی تاریخهای جهانشمولِ موسیقی» بیان میکند، یک چالشی که کتابَش عمیقاً به آن پاسخ میدهد. زاکس با نگاه انتقادی در مورد اینکه چگونه در توصیفاتِ اولیّه «انسانهایِ آموزشندیده چیزی که میشنیدند را هرطورشده و بهزور در گامها و ریتمهای اروپاییِ آشنا قرار میدادند» نوشته است (Sachs 1962, 8). این همچنین کاملاً برجسته است که زاکس در فصل پایانی کتابش با عنوان «پیشرفت؟» بهطور مستقیم مسائل فنّاورانهی «پیشرفت» را، به عنوان یک ایده در پژوهش تاریخی اروپایی، نقد میکند: «ما پیشرفت نداشتیم بلکه تنها تغییر کردهایم و وقتی از نقطهنظرِ فرهنگی نگاه میکنیم ما همیشه به سمت بهترشدن تغییر نکردهایم» (Sachs 1962, 222).
کولینسکی، در نقدِ خود به کتاب منشاء موسیقی، کورت زاکس را به عنوان «یکی از چهرههای برجستهی علوم انسانی مدرن» معرفی میکند (Kolinski 1963, 286). و اشاره میکند که،
عنوان کتاب، چارچوبِ تاریخیِ نویسنده را نشان میدهد که تاریخ را در گستردهترین معنی ممکن آن در نظر میگیرد، که عبارت است از: توصیفِ توسعه و پیشرفت بشر از عصر سنگی تا زمان مدرن. هیچکدام از این کیفیّتهایِ فوقالعاده، که تعداد چشمگیری از کتابها و مقالاتِ قبلاً منتشرشده توسط زاکس را درخشان میکند، در کتاب حاضر وجود ندارد: یک رویکرد قوی و خلاق به مسائل موردِ نظر بر اساس یک دانشِ واقعیِ گستردهیِ غیرمعمول و به صورت شفاف و برانگیزانندهیِ اندیشه بیان شده است
(Kolinski 1963, 272).
اگرچه کولینسکی بعداً در بازنگریِ خود بیان میکند که زاکس خطاهایِ مهمّی در نظریهپردازیِ خود در مورد روابطِ فواصل انجام داده است امّا در قسمت مربوط به سازهایِ موسیقایی «استادیِ بیمانندِ زاکس در این شاخهیِ مهم از قومموسیقیشناسی» را تصدیق کرده است (Kolinski 1963, 284).
کارل اِنگِل (۱۹۴۴ـ۱۸۸۳)
موسیقیشناس برجستهی دوم که همنام با کارل اِنگل بود در آلمان متولد شد و نهایتاً به آمریکا مهاجرت کرد که از سال ۱۹۰۹ تا ۱۹۲۲ در شرکت موسیقی بُستُن به عنوان ویراستارِ موسیقی فعالیت داشت و در ۱۹۱۷ به عنوان شهروند آمریکایی پذیرفته شد(Shirley 2013) . بر اساس مقالهای در یادبود او که توسط هَرولد بایواِر نوشته شده بود و در ۱۹۴۴ در فصلنامهی موسیقی منتشر شد، کارل اِنگل بخشِ موسیقی کتابخانهیِ کنگره را، از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۴، تأسیس و گسترش داد؛ جاییکه او کمک کرد به تأسیس انجمن کولیج، تالارِ اجتماعات کولیج و انجمنی که بعداً تحت عنوان «دوستان موسیقی در کتابخانهیِ کنگره» شناخته شد
(Bauer 1944, 251; Barr 1977). اِنگل در سال ۱۹۲۹ به عنوان رئیس انتشارات مشهور موسیقی، یعنی جی. شیرمِر، منصوب شده بود و از ۱۹۳۴ تا مرگش مشاورِ افتخاری موسیقیشناسی در کتابخانهیِ کنگره بود. علاوه بر این او در تأسیس مجموعهیِ موسیقیِ مردمی در کتابخانهیِ کنگره نقش سازندهای داشت .(Smart 1983) روشن است که کار اِنگِل در کتابخانهیِ کنگره، جاییکه در آن نسخهها و اسنادِ موجودِ دیگر جمعآوری و طبقهبندی شد، در صفِ اول تفکّر تاریخی باقی مانده است. او در مقالهاش با عنوان «موسیقیای که هیچوقت نمیشنویم»، که در فصلنامهی موسیقی منتشر شد، گفت:
فصلی در مورد نُسَخ گمشده خیلی طولانی است؛ فصلی در مورد کارهای غیرچاپّی خیلی کسلکننده است؛ فصلی در مورد هویّت ناشناخته کاملاً نااُمیدکننده است. چه کسی کپیای از آثار سزار فرانک شامل Op. 3 Eglogue، از کاپریس زمین، یا“Souvenir d’Aix-laChapelle,” و سُناتِ او برای پیانو را دارد؟ آهنگساز افسانهای که پائول وِرلاین در کتابش با عنوان «Quinze Jours en Hollande» معرفی میکند چه کسی است؟ (Engel (ii) 1918, 505).
به دلیل داشتن شباهت اسمی با کارل اِنگلِ قبلی (۱۸۸۲ـ۱۸۱۸) به دانستن تأثیرات همنامش روی پژوهش موسیقی علاقهمند شد و بنابراین جمعآوریکنندهی نامهها و آثارِ تولیدشده توسط اِنگل اول شد و در مقالهای درمورد کارهایِ موسیقیشناسِ اول، که کارل اِنگل نام داشت، جزئیّات بیشتری نوشت
(Engel (ii) 1942; Reese 1943).
چارلز سیگر (۱۹۷۹ـ۱۸۸۶)
سنّتشِکنِ پژوهش موسیقی چارلز سیگر بهطور گستردهای به عنوان یکی از پِدران قومموسیقیشناسی مدرن قلمداد میشود، او هنوز هم به دلیل داشتن نقشهای مهم در مجموعهای از رشتههایِ مرتبط، شامل موسیقیشناسی سیستماتیک، تئوریِ موسیقی و «تاریخ، فلسفه و جامعهشناسیِ آموزش موسیقی»
(McCarthy 1995, 270)، شخصیت معتبری محسوب میشود. سیگر، که در سال ۱۹۰۸ از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل شد، در ابتدا به آهنگسازی و رهبری علاقهمند بود امّا بهطور شدیدی مجذوب موسیقیشناسی و مطالعهیِ فرهنگیِ موسیقیِ مردمی شد. سیگر به عنوان رئیس دپارتمان موسیقی دانشگاه کالیفرنیاـ بِرکلی در ۱۹۱۲ـ فعّالیت داشت، جاییکه او تا سال ۱۹۱۹ در آنجا باقی ماند (McCarthy 1995, 272). از ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۷ در واشینگتُن، دی. سی به عنوان دبیر پروژهیِ مرکزیِ موسیقی برای انجمن بازنشستگان روزوِلت فعالیّت داشت (۴۱ـ۱۹۳۷). بعدتر، از ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۳، رئیس بخش موسیقی اتحادیهیِ آمریکاگرایی شد. دغدغهیِ ذهنیِ سیگر در ابتدای کار حرفهایِ خود ارائهی موسیقیشناسی از چشمانداز درونفرهنگی بود و در جایی نوشت که «به دلیل فقدان مطالعهی سیستماتیک مناسب از حیات موسیقایی و شخصیّت خود … ما هیچ ایدهی سازمانیافتهای، که با دانش تاریخ یا دانش موسیقیشناسیِ تطبیقی مرتبط باشد، برای شخصی که در حیاتِ موسیقاییِ فرهنگ ما زندگی میکند نداریم» (Seeger 1939, 124).
یک نمونهیِ مهم از کار سیگر به عنوان قومموسیقیشناس تاریخی مقالهای است با عنوان «موسیقی و مقولهی ساختار در ایالات متحده» که در ۱۹۵۷ در مجلّهی بینارشتهاییِ فصلنامهی آمریکایی منتشر شد. در این مقاله سیگر یک چشماندازِ گستردهیِ تاریخیـ اجتماعیِ حاکی از ماکس وِبر، به منظور تحلیل اینکه موسیقی چگونه میتواند منعکسکنندهیِ ارزشهای طبقات اجتماعی و نژادهایِ مختلف از میان توسعهی تاریخی ایالات متحده باشد، را پیشنهاد میدهد (Seeger 1957).
بازگشت سیگر به تدریس دانشگاهی در ۱۹۶۰ به عنوان موسیقیشناسِ پژهشگر در انجمن قومموسیقیشناسی دانشگاه UCLA و به عنوان مربّی در دانشگاههای مختلف نیوانگلند و همزمان هدایتِ اندیشههای نظری، روششناختی و فلسفی بزرگ در پژوهش موسیقی بود. سیگر با ترکیب تیزهوشانهیِ مباحث فلسفی و مفاهیم تحت پوشش (قوم)موسیقیشناسی ثابت کرد که ارتباط دهندهیِ توانایی است و مکرراً بر اهمیّت فهم تاریخی از فرهنگهای موسیقایی تأکید میکرد. اگرچه نوشتههای او در حوزهیِ موسیقیشناسی، برخلاف وسیع بودن از لحاظ نظری، اساساً میتوانست بیشتر برای جداکردن به کار رود تا ترکیب کردن. طبق گفتهی بلام تقسیمبندی سیگر از پژوهش موسیقایی «بهطور خاص جهتگیریهایِ «سیستماتیک» و «تاریخی» یا «همزمانی» و «دَرزمانیِ» او بیشتر منجر به شکلگیری مفاهیم اشتباهی شد تا رفع آنها» (Blum 1993, 7)، هنوز غیرقابل انکار است که نظرات چالشبرانگیز سیگر برای بسیاری از شاگردان و همکارانش، شامل آنهایی که علاقهمند به تاریخ موسیقی بودند، تحریککننده و الهامبخش بود.
تأثیر سیگر در رشتههای موسیقیشناسی و قومموسیقیشناسی بهواسطهی حضورش در کنفرانس قومموسیقیشناسی در ۱۹۶۳، که در کارتاگِنا در ایندیاس کلمبیا برگزار شد، مشهود بود؛ جاییکه سیگر یکی از پانزده دانشپژوهی بود که در خصوص موارد بنیادین در گسترش هدفمند یک موسیقیشناسیِ آمریکاییِ بینقارهای بحث کرد. یکی از شرکتکنندگان در این کنفرانس لورا آیِستاران بود، او در مقالهاش با عنوان « Fetis, un Precursor del Criterio Etnomusicologico en 1896» (Conferencia Interamericana de Etnomusicologia, 15-37) تلاشهایِ قومموسیقیشناختیِ اولیّه توسط موسیقیشناسِ بلژیکی فراچویسـ ژوزف فِتیس (۱۸۷۱ـ۱۷۸۴) را ارزیابی کرده بود و بر دو مطالعهی برجستهیِ فِتیس روی موسیقی بومیان آمریکا تأکید داشت (Grebe 1967, 143). افراد دیگر مانند مَنتل هود بررسیِ انتقادی از جهتگیریها و روشهای استفادهشده توسط قومموسیقیشناسان اولیّه و معاصر را ارائه دادند، که این مقالههای انتقادی با پیشنهاد یک چارچوب استاندارد برای عرصههای مختلف پژوهش در حوزهی قومموسیقیشناختی در یک مقاله با عنوان «جستجوی هنجارها در قومموسیقیشناسی» onferencia Interamericana de Etnomusicologia, 67-71; (Grebe 1967, 143) ادامه یافت. مقالهیِ سیگر در کنفرانس تحت عنوان «مقدّمهای بر نقد موسیقی» که «یک بحث عمیق، دانشپژوهانه و دوراندیشی در مورد ارتباط بین ارزشِ نظریه و نقد موسیقایی» را توصیف میکرد (Grebe 1967, 143). سیگر استفاده از نظریههایِ زیباییشناختی و قضاوتهای ارزشی جهانشمول در موسیقی را مورد نقد قرار داد و در عوض بر بررسی عینیِ درک و دریافتهایِ قابلِآزمایش، به لحاظ تجربی، تأکید میکند.
برخلاف برخی تفاوتهای ذاتی بین قومنگاری و تاریخ که سیگر در نوشتههایش بیان میکندـ بهخصوص اصلِ مسلّم او که جهتدهیِ تاریخی تنها واقعیّتهای غیرمستقیمی از دادههای دستِدوّم را فراهم میکند (همانطور که نقل شده توسط بِلام در ۱۹۹۳: ۷؛ سیگر در ۱۹۵۱: ۲۴۶؛ سیگر در ۱۹۷۷: ۱۲)ـ امّا او بهطور واضح بر اهمیّت مطالعهی تاریخی به عنوان یک راهکارِ ضروری برای فهم فرهنگهای موسیقایی اذعان دارد و همچنین شناسایی چالشهایی که مطالعهی تاریخی قطعاً با خود به همراه دارد. ریچارد ویدِس در یک فصل تأثیرگذار تحت عنوان «قومموسیقیشناسی تاریخی»، در کتاب قومموسیقیشناسی: یک مقدّمه، بیاناتی از مقالهیِ سیگر در سال ۱۹۵۸ با عنوان «نُتنگاری توصیفی و تجویزی» را مورد بررسی قرار داده است؛ سیگر معتقد است که هر روشی برای نوشتن موسیقی منجر به ارائهیِ غیردقیق از اجرا میشود و اگر این نوشته به هر منظوری «توصیفی» باشد غیردقیقبودنِ آن کمتر میشود (همانطور که نقلشده توسط ویدس ۱۹۹۲: ۲۲۳؛ همچنین ن.ک سیگر ۱۹۵۸). در واقع، وقتیکه میخواهیم دوباره یک قطعهی موسیقی را بازسازی کنیم، چنین محدودیّتهایی غیرقابل انکارند، اگرچه تحلیل دقیق موسیقیِ نُتنگاریشده همچنان برای هدفهایی مانند: روشنتر کردن روشهای انتقال، تأثیر سیستمهای زبانشناختی بر توسعه و تغییرات نُتنگاری در طول زمان، مهم است. اندیشههای سیگر بینشهای جدیدی را در انواع موارد اصلی و بسیار بنیادیِ قومموسیقیشناسی تاریخی فراهم میکند.
در ۱۹۷۶، زمانیکه اولین سخنرانی ویژه از مجموعه جلسات سالیانهی انجمن قومموسیقیشناسی، که بعداً با عنوان سخنرانی سیگر شناخته شد، چارلز سیگر به شنوندگان خود یادآوری میکند که در نظر داشته باشند «مسئلهی تاریخی قدیمی اینست که آیا زمانها انسان را میسازند یا انسان زمانها را و اینکه رویکردهای خودِ ما نسبت به قومموسیقیشناسیِ علمی و قومموسیقیشناسیِ انسانگرایانه از نقطهنظرهایی بهشدّت مخالف یکدیگر هستند» (Seeger 1977, 182). سیگر بهطور مشهودی روی زمانهی خودش و وضعیّت قومموسیقیشناسی به عنوان یک رشته در اواسط دههی ۱۹۷۰ میاندیشید، امّا این نقلِ قول یکی از این دو چیز را نشان میدهد. اولاً این بیانیه احتمالاً نشاندهندهی یک تغییر در نگرش سیگر است که میگوید تاریخ کارکرد خود را در قومموسیقیشناسی از دست داده است؛ ثانیاً اوـ به عنوان شخصی متفکر و مهم در نظریههای بزرگـ امکاناتی را برای مطالعهی تاریخ، به عنوان فصلی جدید در قومموسیقیشناسی، میبیند یا سیگر دیدگاهش را در مورد اهمیّت تاریخ از دست نداده است. درواقع، ما میگوییم که چشمانداز تاریخ موسیقی سیگر با دسترسی مستقیم به ردِّپاهای گذشتهی موسیقاییِ انسان همواره شامل همهچیز میشود (Blum 1993, 7). ما همچنین مایلیم اشاره کنیم که همسر سیگر (روت کراوفورد سیگر)ـ یک آهنگساز، نوازنده، معلّم موسیقی و موسیقیشناس برجستهـ هم اعتبار بخشیدن به برخی از کارهای سیگر را شایسته میدانست. میراث سیگر توسط پسرش پیت سیگر (b. 1919)، کسی که به عنوان یکی از مهمترین خوانندگان مردمیِ آمریکا شناخته میشود و همچنین نوهاش آنتونی سیگر (b. 1945) که ادامهای برای یک رهبری در قومموسیقیشناسی بود، ادامه یافت. آنتونی سیگر به عنوان مدیر ممتاز مؤسسهیِ Smithsonian Folkway در سال ۲۰۰۰ و بعدتر به عنوان پروفسور برجستهی قومموسیقیشناسی از دانشگاه UCLA (2012) بازنشسته شد.
برونو نِتل (b. 1930)
در اکثر رشتههای دانشگاهی تنها تعداد کمی از پژوهشگران میتوانند طوری خود را مدیریت کنند که در طیِ دهههای مختلف همچنان نیرومند باشند و حتّی کمتر نظریههای بدیع و رویکردهای جدید تولید کنند تا ثابت کنند که، فراتر از گرایشات بهروزِ موفقی که تنها کادری از متخصصین درگیرش هستند، به علایق قدیمی خود پایبندند. یک انسانشناس ناب با دو تقسیمبندی جهانی و تاریخی، برونو نِتل پژوهشگری است که در همه جای دنیا موردِ توجه است که کار او برای دهههای متمادی نهتنها بر قومموسیقیشناسی بلکه بر پژوهشگران رشتههای انسانشناسی فرهنگی، روانشناسی موسیقی، مطالعات منطقهای و آموزش موسیقی نیز عمیقاً تأثیرگذار بود. پدر برونو، پائول نتل (۱۹۷۲ـ۱۸۸۹) یک موسیقیشناس برجستهی وابسته به انجمن موسیقیشناسیِ دانشگاه چارلز واقع در شهر پراگ بود جایی که حتی امروز هم به آن اعتبار میبخشد چون او اولین دانشپژوهی بوده که توانسته چشماندازهای جامعهشناختی و موضوعات مشخّص سنّتهای یهودی، موسیقی مردمی و رفتار موسیقایی فراماسونها را معرفی کند (ویت زِدرالِک، مکاتبهی شخصی، ۲۰۱۳). ناتوانی پائول نتل برای جلبِ توجه این مؤسسه در اواخر دههی ۱۹۲۰ منجر به رشد هجوم نازیسم در پراگ طیِّ آن دوران شد. برونو در سال ۱۹۳۰ در پراگ به دنیا آمد، جاییکه خانوادهیِ برونو مجبور بودند به خاطر اشغال نازیها مخفی شوند و نهایتاً در سال ۱۹۳۹ به آمریکا گریختند، جایی که پائول نتل در کالج وِستمینستِر چُیر در پرینستُن تا ۱۹۴۶ تدریس کرد، زمانیکه او به عنوان پروفسور موسیقیشناسی در دانشگاه ایندییانا منصوب شد ( Zdralek 2010). مانند پدرش، برونو نتل هم به این کار علاقهمند شد و تحصیلات عالیه داشت و درجهی دکترای خود را در دانشگاه ایندییانا زیر نظر جورج هِرزُگ (۱۹۸۴ـ۱۹۰۱) بهپایان رساند. با یک پایاننامه تحت عنوان «موسیقی سرخپوستهای آمریکایی در شمال مکزیک: سبکها و مناطق» (Nettle 1953).
بعد از چند سال کار کردن در آلمان و دیتروید (آمریکا)، در ۱۹۶۴، نِتل به عنوان پروفسور موسیقی در دانشگاه ایلینویز استخدام شد جایی که او برنامهی قومموسیقیشناسی را پایهریزی کرد. او بعد از بازنشستگی در دههیِ هشتادِ زندگیاش همچنان به عنوان یک نویسندهی فعال به تولید ادامه داده است و در حال حاضر بسیاری از پیشتازان قومموسیقیشناسی از شاگردان قدیمی نتل و حتی شاگردانِ شاگردانش هستند. نتل تنها قومموسیقیشناسی است که برندهی جوایز بسیاری شده است، نتل اولین قومموسیقیشناسی است که اخیراً برندهی جایزهی «چارلز هورنر هاسکینز پریز» از «انجمن آمریکاییِ جوامع آموزشدیده» شد. جایزهای که سالیانه به یک پژوهشگر بسیار تأثیرگذار در تمام رشتههای علوم انسانی و علوم اجتماعی در ایالات متّحده اهدا میشود. نِتل، در طول کار حرفهای و طولانیِ فوقالعادهاش، همواره علاقهی شدیدی به مسائل تاریخی نشان داده و گسترهیِ وسیعی از سؤالات را در مورد اینکه چگونه آهنگها و اعمال موسیقایی بر اثر فرآیندهایی مانند شهریشدن (Nettle 1978) و غربیشدن (Nettle 1978) در گذر زمان منتقل میشوند، چگونه مؤسّسات موسیقی سنّتها را توسعه و تداوم میبخشند (Nettle 1995) و حتی سؤالاتی در مورد منشأهای موسیقی و تکامل نظریهها در رشتهی قومموسیقیشناسی (Nettle 2002, 2005, 2010) را مطرح میکند. این برای یک ذهن فوقالعاده مانند او غیرمعمول نیست که، بهواسطهی مواجهه با سیاستهای شخصی خیانتکار در محیط دانشگاهی، بهسرعت تحت فشار و نابودی قرار گیرد امّا نتل در مورد این پیچیدگیهای روابط انسانی خیلی باهوش بوده و با حفظ تعادل در شخصیّتش از چنین مشکلاتی پیشگیری کرده است.
برونو نِتل بهطور واضح بر کار میدانیِ قومنگاری تأکید داشت، با این حال اهمیت او در رشتهی قومموسیقیشناسیِ تاریخی به دلایل خیلی زیادی قابل توجه است و یکی از این موارد که کماهمیت هم نیست بحثهای صریحِ مکرّرِ او در مورد مسائلِ تاریخنگاری در نظریهی قومموسیقیشناسانه است. نِتل حتی اهمیت مطالعات تاریخی در قومموسیقیشناسی را تصریح کرده و اخیراً اشاره کرده که «تعداد قومموسیقیشناسانی که کار تاریخی میکنند افزایش یافته است» (Nettle 2005, 274). نِتل همچنین هشدار داده که «مطالعات تاریخی برای اینکه بتواند به عنوان قومموسیقیشناسی مناسب صلاحیت داشته باشد باید به نحوی با نظرات اصلی تعریف قومموسیقیشناسیـ ارتباط با حوزههای فرهنگی دیگر و چشمانداز موسیقی به عنوان جهان موسیقیهاـ مرتبط باشد» (Nettle 2005, 273). نتل در اینجا اشاره میکند که یک «قومموسیقیشناسی مناسب» میتواند شناسایی شود و اینکه مطالعهی تاریخ اجتماعی موسیقی واقعاً رویکرد قومموسیقیشناسانه نیست اگر این نقصها مورد توجه قرار گیرد این رشته به صورت کامل معرفی میشود. در واقع انتشارات اخیر به روشنی نشان داده که تاریخ فرهنگی موسیقی میتواند به طُرُقِ مختلف، غیر از جهتگیریهای قومموسیقیشناختی، دیده شود (Fulcher 2011). نتل همچنین در مقایسه با دیگر مورّخان موسیقی بیان میکند که نگاه به مسئلهی تاریخ و تغییر که توسط قومموسیقیشناسان تاریخی انجام میشود «واقعاً بسیار متفاوت است و سهم آنها در این کار کاملاً متمایز است» (Nettle 2005, 284). بهطور خاص نتل رویکرد متمایز قومموسیقیشناسان تاریخی را به صورت زیر بیان میکند:
در اقدام لازم برای مطالعهی موسیقی همهی فرهنگها تمرکز روی موسیقی مردمپسند بیشتر از گونههای دیگر است. چون آنها میزان زیادی از دادههای تاریخی را از قبل دارند امّا بیشتر این دادهها مواد ضبطشده است و بنابراین از منابع یک مورّخِ معمولی موسیقی متفاوت است. آنها با جنبشهای سیاسی اواسط قرن بیستم شروع شدندـ استعمارگری، ملّیگرایی و جهانیشدنـ و تأثیرات آنها بر موسیقی را پیگیری میکنند و این موضوع که چگونه موسیقی و موسیقیدانها بر این جنبشها تأثیر میگذارند را بررسی میکنند. آنها جنبشهای بینافرهنگی را بررسی میکنند و بر جوامع، گروهها و طبقهها، که توسّط پژوهشگران نادیده گرفته شدهاند، تأکید میکنند (Nettle 2005, 284).
نتل اشاره کرده که بسیاری از موضوعات اخیر موردعلاقهی قومموسیقیشناسان مانند: ملّیگرایی، جهانیگرایی و جهانیشدن، که امروزه در منابع صوتی، تصویری و مکتوبِ منتشرشده قابل دسترس است، با شرایطی مواجه شدهاند که تنها میتوان از آنها به عنوان مسائل پویا تعبیر کرد (Nettle 2005, 285). متعاقباً مطالعات تاریخی یک بعد ضروری را به تحلیلهای چنین فرآیندهایی در فضای فعالیّت موسیقایی اضافه کرده است. طبق گفتهی نتل، «در اروپا همچنین (بیشتر از آمریکای شمالی)، در دههی ۱۹۹۰ تلاشهای متنوّعی در تجدید رابطه بین قومموسیقیشناسی و تاریخ موسیقی دیده شد» (Nettle 2005, 285). با این وجود ما شواهدی را از افزایش علاقه به قومموسیقیشناسیِ تاریخی میان دانشپژوهان آمریکایی از ابتدای قرن بیستویک میبینیم. دانش پژوهش در قومموسیقیشناسی تاریخی تا به امروز ادامه یافت و به وسیلهی نوشتههای نِتل شکل گرفت، کسی که در جای دیگر به عنوان «یک دوراندیش بینظیر، که بینشهای جاودانهی او برای تعریف رشتهی قومموسیقیشناسی تا سالهای طولانی ادامه خواهد یافت» (Hebert 2007, 6) توصیف میشود. ما احساس میکنیم این تا حدّی غیر قابل پیشبینی است که بحثمان از قومموسیقیشناسی تاریخی را معلوم کنیم، که کتاب جدید نتل با عنوان یک قومموسیقیشناس شدن: مجموعهای از تأثیرات (۲۰۱۳) بازتاب خود نتل در مسیر قومموسیقیشناس شدن او است. این کتاب بر یازده شخص که روی او تأثیرگذار بودند، از دوران کودکی او در چکاسلواکی و مجبور شدن خانوادهاش برای ترک چکاسلواکی در ۱۹۳۹ تا تحصیلش در ایالات متّحده و درنهایت شغل او به عنوان یکی از مهمترین پژوهشگران در رشتهی قومموسیقیشناسی.
پایان بخش پنجم