انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسانیت : تاریخ اخلاقی سده ی بیستم

انسانیت : تاریخ اخلاقى سده ى بیستم / جاناتان گلاور/ مترجم افشین خاکباز / ویراستار خشایار دیهیمى / تهران : آگه ،١٣٩٢

به غیر از دلایل ظاهری علاقه ی انسان به جنگ دلایل آزاردهنده تری نیز هست . این دلایل ، دیدن مرگ از نزدیک ، هیجان کشتن و نابود کردن ، و حس جنسی قدرتمندی است که با همه ی این عوامل مرتبط است . جنگ برای مردان ، نزدیک ترین چیز به احساس زایمان در زنان است : ورود به عرصه ی قدرت زندگی و مرگ . جنگ همچون بالا زدن گوشه ای از پرده ی کائنات و سرک کشیدن به پشت آن است ” . ویلیام برویلز جنگ را به نوعی به تصویر می کشد . پس از یک عملیات کمین ، مردان او جسد یک سرباز ویتنام شمالی را با خود آوردند . بعدها متوجه شدم در مستراح کشته شده بود . عینک آفتابی داشت و مجله ی پلی بوی روی پاهایش باز بود ؛ سیگاری از گوشه ی لبش آویزان بود و تکه ی بزرگی مدفوع روی سرش پاشیده بود . سعی کردم وانمود کنم عصبانی هستم ، چون بی احترامی به مردگان را اقدامی مهمل می دانستم که با راه و رسم آمریکایی بودن منافات داشت . ولی آن چه احساس می کردم خشم نبود . نقاب افسر را برچهره ام حفظ کردم ولی در درونم می خندیدم . فکر کنم یکی از دلایل این خنده ، درک ناخودآگاه پیوند میان سکس و مدفوع و مرگ بود ؛ و دلیل دیگر ، این درک نشاط آور که او ، هر کس که بوده ، مرده است و من ، یعنی این من خاص و ویژه ، زنده ام . ( گلاور ۱۳۹۲ : – ۱۱۴- ۱۱۵ ) ” انسانیت” کتابى است که به تحلیل جنایات قرن بیستم مى پردازد ، کتاب از هفت بخش تشکیل شده است . بخش یک به مسائلى چون : چالش نیچه ، حمله به اخلاق یهودى -مسیحى ، سنگدلى به جاى همدلى ، قید و بندهاى ناشى از پیروى از نفع شخصى ، منابع اخلاقى : انسانیت ، همدردى ، انسانیت هم واقعیت و هم آرزو ، منابع انسانى : هویت اخلاقى ، عشق به قساوت ، فرسایش هویت اخلاقى ، شوخى تحقیرآمیز ، سنت قساوت و امید به شکست آن و … مى پردازد . در بخش دو با موضوعاتى چون : روان شناسى اخلاقى جنگ افروزى ، فوران احساسات انسانى ، انفجار و فوران خشونت ، اطاعت و فرمانبردارى ، هویت اخلاقى به مثابه ى خویشتن دارى ، منابع اخلاقى و بمباران ، فاصله ، سنگدلى ، تصمیم گیرى مرحله اى و مخدوش کردن مرزهاى اخلاقى ، لغزش اخلاقى ، هیروشیما و … رو به رو مى شویم . بخش سوم با محوریت قبیله گرایى مفاهیم : نسل کشى ، نبرد نفرت ، ملى گرایى ، همدردى و دوستى و تجربیات تاریخى چون : درگیرى هاى صربستان ، یوگسلاوى ، کرواسى ، رواندا را بررسى مى کند . بخش چهارم در حالى که جنگ هاى اتریش – مجارستان و صربستان ، روسیه و آلمان ، آلمان و فرانسه ، بریتانیا را تشریح مى کند ؛ به مسئله ى دام ها در جنگ مى پردازد . دام هایى که جنگ افراد را به درون آن مى کشد . اطاعت بى چون و چرا ، بى تفاوتى ، خشم ، نفرت ، سانسور اخبار ، دستکارى اخبار ، دام بسیج همگانى و خودسرى نظامى ، مسابقه ى تسلیحاتى مسائلى از این دستند . بخش پنجم به مسئله ى استالینیسم در جهان مى پردازد . باور و وحشت :استالین و جانشینانش عنوان این بخش است . متن با ارائه آمارى از کشته شدگان دوره ى استالینیستى که حدود بیست میلیون نفر مى شوند آغاز مى شود . کشتن تنها به شیوه ى اعدام نیست ، کوچ اجبارى و قحطى عمدى نیز به کار مى رود . ” در این کوچ هاى اجبارى ، همه ى اعضاى یک جامعه محلى را از خانه هاى شان بیرون مى راندند و در مناطقى نامساعد هم چون دامنه هاى سنگى و بدون آب یک تپه ، به حال خود رها مى کردند . گاهى مردمى که در این مناطق رها مى شدند حق کاشت غلات نداشتند . آلکساندر سولژنیتسین یکى از این تبعیدها را توصیف مى کند . در سال ١٩٣٠ ، ١٠ هزار خانواده را به سفرى بر رودخانه ى یخ زده واسیوگان فرستادند . بسیارى از آنان به ویژه کودکان ، در طول سفر از پا درآمدند و بازماندگان را ، بدون غذا یا ابزار ، در تکه زمین هایى در میانه ى مرداب ها رها کردند و راه بازگشت را با مسلسل سد کردند . همه مردند . ( گلاور١٣٩٢:٣٩٨-٣٩٩) نویسنده در ادامه به کارکرد نظام باورها ، خود-فریبى ، آگاهى و انکار ، برنامه ى آرمان شهرى مائو مى پردازد . بخش ششم تجربه ى نازى ها ، داروینیسم اجتماعى و ” بهداشت نژادى ” ، گرایش انسان به اطاعت ، هویت اخلاقى نازى را بررسى مى کند . ” نازى ها براى اجراى سیاست هایى که ملى گرایى ، داروینیسم اجتماعى ، و باور آن ها به بهداشت نژادى طلب مى کرد ، باید بر واکنش هاى انسانى قربانیان خود و اندیشه هاى مرتبط با هویت اخلاقى ، که با مشارکت در قتل عام هم خوانى نداشتند ، غلبه مى کردند . هم چون روسیه ى استالین و چین مائو ، در آلمان نازى نیز فشارهاى اجتماعى در جهتى وارونه اعمال مى شدند . منابع اخلاقى در برابر فشار براى باور داشتن ، اطاعت و هم نوایى در هم شکستند . علاوه بر این ، نظام باورهاى نازى در وادار ساختن مردم به درونى کردن اطاعت و هم نوایى بسیار کارآمد بودند . نه تنها همه ى مردم هراسان بودند ، بسیارى تمرد را اشتباه مى دانستند .” ( گلاور ١٣٩٢: ۵۴٠-۵۴١)

بخش آخر با عنوان ” در باب تاریخ اخلاقى اخیر انسانیت ” به بازسازى اخلاق ، تخیل اخلاقى ، اخلاق در عصر حاضر و… مى پردازد : ” براى این که حس هویت اخلاقى بتواند به عنوان قید وبنى علیه قساوت و بى رحمى عمل کند ، بیش از هر چیز نیازمند این است که در واکنش هاى انسانى ریشه داشته باشد .”