«با لبهای بسته چطور حرف بزنم؟» (تراوشهای ذهن اوتیستی من) عنوان کتابی است از تیتوراجارشی که با ترجمهی گیتا گرکانی از سوی نشر نگاه منتشر شده است. تیتو راوی کتاب «مرد جوانی است با زبانی بهشدت مختل که تقریبا فقط با نوشتن یا تایپ کردنِ افکار و ایدههایش در کامپیوتر ارتباط برقرار میکند.» او اتیسم دارد. «اوتیسم از نظر بالینی ناهمگون است و اگرچه مبتلایان خوشهی مرکزی مشترکی دارند، از نظر ظاهر، نشانههای مرتبط و شدت ممکن است بسیار متنوع باشد.» تیتو با کمک مادرش خواندن و نوشتن یاد گرفته است. نوشتههای تیتو در این کتاب نشان میدهد که ذهن اوتیسم چگونه کار میکند. کتابی که میتواند به ما کمک کند جور دیگر به اوتیسم نگاه کنیم. در ابتدای کتاب نوشته شده:«برای تو که فکر میکنی کلمات من اهمیت دارند.» و کتاب اینطور شروع شده: «در زندگی هرکس اوقاتی پیش میآید که نیاز دارد قصهای بگوید؛ هر قصهای.»
تیتو معتقد است:«برای کسانی که با اوتیسم درگیرند چیزهای خاصی میتواند گیجکننده باشد. وضعیت من هنوز برایم گیجکننده است. چرا نباید برای دیگران گیجکننده باشد؟» او از سایهاش نوشته:«سایهام را در اندازههای مختلف میدیدم، گاهی بلند و گاهی کوتاه. فکر میکردم وقتی بلند میشود یعنی چه، و وقتی کوتاه میشود چه معنایی دارد. میدانستم به من هیچ چیزی نمیگوید. علتش را به من نمیگفت، چون نمیپرسیدم. نمیپرسیدم چون نمیتوانستم حرف بزنم. وقتی لبهایم حرکت نمیکردند، چطور میتوانستم حرف بزنم؟»،«روز دیگری روی ایوان مدام بالا و پایین پریدم، تنها برای اینکه باعث شوم سایهام کمی ورزش کند. از بالا و پایین پریدن دست نمیکشیدم، حتی با آنکه مادر سعی داشت حواسم را پرت کند، نمیفهمید سایهام به مقداری ورزش نیاز دارد.» و«گاهی نیمهشب بیدار میشدم و دنبال سایهام میگشتم. آن موقع دو یا سه سال داشتم، نمیفهمیدم شب با خود سایهی بزرگترش را میآورد که میتواند همهی سایههای دیگر را در گسترهی عظیم خواب بپوشاند.» او از پردهها و برگها نوشته و شباهت آنها با خودش: «آنها اوتیستیک بوند چون در هوا تکان میخوردند، چون به هیچ قطعهچوبی واکنش نشان نمیدادند، چون حرف نمیزدند.» و پلهها که او را سرشار از شگفتی میکردند:«موقع بالا و پایین رفتن از آنها میدیدم به طرحهای مختلف عمودی و افقی تقسیم میشوند. در آرزوی راهپلهای بودم که بتوانم کل مدت بیداری از آن بالا بروم. آرزو داشتم میتوانست مرا به جایی برساند که پر بود از سایهها و آینهها یا هر شگفتی دیگری که در خود داشت.»
نوشتههای مرتبط
تیتو از رابطهاش با جهان اطراف نوشته. از مفهومِ «پیچیدهی قطع برق». کشف ارتباط لامپهای برق و کلیدها. و قابل پیشبینی بودن این ارتباط که به او آرامش میداد:«لحظهها میتوانند روشن یا تاریک باشند.» و قطع برق که میتوانست فاجعه باشد. «اگر چراغها روشن نمیشد، ایمان من به مادر و کلیدها از بین میرفت. مطمئن بودم مادر و کلیدها توطئه کردهاند تا مرا به احساس خفگی دچار کنند. اعتمادم به قابل پیشبینی بودن آن کلیدها به حس خفگی و بعد ترس تبدیل میشد.» و فریادی که انفجارِ همهی ناباوری، درماندگی و خشمِ تیتو بود. او از حس خشم خود نوشته:«حس میکردم خشم در خونم منتظر است تا با بازدم بلندی از ریههایم بیرون بزند. بعد از آن هیچچیز دیگری نمیدیدم. هیچچیزی هم نمیشنیدم. هیچ مطلق احاطهام میکرد. وقتی چنان بازدمی در ریههایم انتظار میکشید، پیرامونم پر بود از هیچ مطلق. بعد و بعد، رنگ فریادم مانند رگهها و ترشحهای آب، در رطوبت ظهر داغ تابستان محو میشد.» رفتار تهاجمی تیتو و سوال او از مادرش وقتی روی کاغذ مینوشت دربارهی آن رفتار به دوستانش چیزی میگوید یا نه. تیتو از اهمیت نقشهی ذهنی خودش نوشته:«نقشهی ذهنی تصویری ذهنی است که من شکل دادهام و انتظار دارم روند وقایع مطابق آن پیش برود تا بر اثر هر موقعیت ناگهانی غافلگیر و شوکه نشوم. موقعیتهای ناگهانی که به نقشهی ذهنیام هجوم میآورند مثل شهابهاییاند که به گوشهی زیبا و جالبی از سیارهای آرام برخورد میکنند. درست مثل برخورد شهاب با سیاره، ناگهانی بودنِ موقعیتی ناشناخته بر ذهنم اثر ناخوشایندی میگذارد.»
تیتو از فعالیت حسی شدید خودش نوشته و اعتراف کرده که بدنش تاب گرما ندارد: «گرما همهی انرژیام را میگیرد و مثل موریانه شروع میکند به خوردن قدرت منطقم.» و در ادامه از تجربهی مدرسه در کالیفرنیا نوشته:«اگرچه برنامهی مدرسه بینظم و بیشتر در جهت رشد رفتاری بود تا جنبهی شناختی، ماندن در آنجا را تحمل کردم.» تیتو و مادرش از هند به آمریکا رفته بودند تا او بتواند از شرایط مراقبت بهتری بهرهمند شود.
ویژگیهای دیگری هم هست که تیتو به آن پرداخته است: هر جفت کفش تازه او را هراسان میکرده. و تشخیص چهره: «برای رسیدن به درک مشخصی از چهرهی هرکس به زمان نیاز داشتم. چقدر زمان؟ به این بستگی داشت که آن چهره و صدای همراهش چقدر با من تعامل داشته باشد.» و اینکه: «کشف رمز طرح هر چهره خیلی دشوار و پیچیده است.» در ادامه انگیزهها و تلاشهای او: «جایزهای در کار بود؟ «جایزه مال بچههای خیلی کوچک و حیوانات است.» مادر مومنانه به این موضوع باور داشت.»، «فهمیدم چرا مردم مدام به دیگران میگویند اشتباه میکنند و چرا اشتباه میکنند. فهمیدم وقتی اشتباهات دیگران را تصحیح میکنید، موجب میشود نسبت به آنها احساس برتری کنید.»، «هفتهها گذشت. به تمرین ادامه دادم. بر اثر تمرین پیشرفت کردم.»، «نوشتن به نظم طبیعی زندگی من تبدیل شد.»،«به تمرین نوشتنم ادامه دادم که با اعتماد به نفسِ روبه افزایش من مرتب پیش میرفت.» و در نهایت اینکه:«باید بهجای نگرانی برای زمانی که صرف رسیدن به هدفم میشود، روی خود آن متمرکز باشم. ممکن است به هدفی دست پیدا کنم و ممکن است دنبال دستیابی به هدف دیگری بروم، شاید تا آخرین روز زندگیام.»
کتاب با شعر بلندی که تیتو نوشته به پایان رسیده: «برای بودن چه دلیلی دارم؟ برای جامعه چه میکنم؟ با محدودیتهای جسمانی و عصبیام نمیتوانم کارهای معینی را انجام بدهم. اما میتوانم فکر کنم. و میتوانم بنویسم. میتوانم داستانهایم را با مدادم روی کاغذ بنویسم. شاید همهی آن داستانها، نوشته شده و در انتظار نوشته شدن، سهم مشارکت من در جامعه باشند. شاید وجود من به خودی خود یک مشارکت باشد، زیرا به دلهای سرگردان یادآوری میکند برای تشکر از خالق کائنات به اندازهی کافی دلیل دارند، چون مثل من نیستند. من میتوانم به خالق کائنات یادآوری کنم همه آنچه آفریده بینقص نبوده و من در تلاش برای تکمیل موجودیتم، میتوانم به خالق بگویم تو را به خاطر اعوجاج وجود خودم میبخشم! و من نگران جهنم نیستم، چون آن را اینجا بر زمین تجربه کردهام.
از آنچه هستم متأسفم؟ بله و نه. بله از دیدگاه غرور اجتماعیام وقتی به تحقیری فکر میکنم که در آینده، زمانی که محتاج ترحم دیگرانم، با آن روبهرو خواهم شد. شاید با کسب مهارتهای معینی طی سالها به موانع مشخصی غلبه کرده باشم اما ممکن است هرگز بر موانع همیشگی غلبه نکنم. ممکن است در موقعیتهای معینی تشخیص بدهم، بشناسم و عمل کنم و در موقعیتهای دیگری شکست بخورم. و از آنجا که هر موقعیتی یگانه است، یادگیری مهارتی در موقعیتی معین شاید شامل وضعیت دیگر نشود. پس گفتن اینکه دلایلی برای تأسف دارم برای من خیلی منطقی است. با این حال، پرسش من وجه دیگری هم دارد، آن هم این است: «نه، متأسف نیستم.» چون بخشی از من در این وضعیت آسوده است.
باید از گیتا کرکانی مترجم کتاب بهخاطر فراهم کردن امکان شنیدنِ صدای تیتو در ایران قدردانی کرد.