انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آزادگی استاد باطنی

ایرج پارسی‌نژاد

ادای دین به استاد محمدرضا باطنی

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو

گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم

 

محمدرضا باطنی نمونه و نمادی از فرزانگان وارسته و آزاده سرزمین ماست. او نوجوانی خود را با فقر و تنگدستی گذراند. در دوازده‌سالگی با بیماری پدر از حمایت مالی خانواده محروم شد. ناچار شد روزها در بازار اصفهان پادویی کند و شب‌ها به مدرسه برود. پس از دوره اول درس متوسطه در هجده‌سالگی به آموزگاری به روستاهای اصفهان رفت. در بیست‌و‌سه‌سالگی دیپلم متوسطه گرفت. با آن‌که در امتحان ورودی دانشکده حقوق پذیرفته شد تنگدستی او را از تحصیل در آن‌جا باز داشت. ناگزیر به دانشسرای عالی رفت تا از خوابگاه و کمک‌هزینه تحصیلی صد و پنجاه تومانی در ماه آن‌جا برخوردار شود. در دانشسرا به رشته زبان و ادبیات انگلیسی رفت. کارشناسی‌اش را در زبان‌شناسی، با درجه ممتاز، تمام کرد. برای دوره دکتری ‌به لندن رفت. کار دشوار بود. دوساله کارش تمام نشد. درخواست ادامه کمک‌هزینه تحصیلی کرد. موافقت نشد. شرکت در اعتراضات دانشجویی و مشارکت در نوشتن مقاله و ایراد سخنرانی علیه دیکتاتوری جرم او بود. ناچار به تهران بازگشت. نگذاشتند به انگلیس بازگردد و کارش را تمام کند. دکتر مقدم دستش را گرفت. برای درس در بخش زبان‌شناسی نوبنیاد از دانشسرا به دانشگاه تهران منتقلش کرد. پس از مدتی تدریس کار ریاست آموزش دانشگاه را بر عهده‌اش گذاشتند. «به رئیس دانشگاه گفتم من اهل سازش و مدارا نیستم. آئین‌نامه آموزش باید موبه‌مو اجرا شود» از قانون‌مداری و سازش‌ناپذیری او به ستوه آمدند. برای دست‌به سر کردنش یک سال به او مرخصی مطالعاتی دادند. اول به فرانسه رفت. بعد از فرانسه راهی دانشگاه برکلی در امریکا شد. سال دیگر هم استاد مهمان دانشگاه MIT شد.

در ایران انقلاب شد. او خوشحال به ایران بازگشت. اداره دانشکده هم شورایی شده بود. استادان دانشکده ادبیات او را به‌عنوان نماینده خود در شورای دانشگاه انتخاب کردند:

اعضای ستاد انقلاب فرهنگی (جلال‌الدین فارسی، عبدالکریم سروش، شمس آل‌حمد) آمده بودند در دانشکده حقوق تا اصول انقلاب فرهنگی را به ما ابلاغ کنند. به اعتراض فریاد زدم: هر تجدیدنظری در آموزش دانشگاه باید توسط استادان دانشگاه صورت گیرد. شما کی هستید؟ از کجا آمده‌اید؟ وانگهی فرهنگ ایران که انقلاب نمی‌پذیرد. فرهنگ ما بوده و هست و خواهد بود. غوغا کردند. «منافق است، ضدانقلاب است، بیرونش کنید» به من حمله کردند. همکارانم مرا نجات دادند. بعد تکلیف کردند یا درخواست بازنشستگی می‌کنی یا از دانشگاه بیرونت می‌کنیم. من هم ناچار درخواست بازنشستگی کردم. آن زمان چهل‌و‌هفت سال داشتم. آمدم خانه‌نشین شدم.

در طی سال‌ها خانه‌نشینی دوستان و دشمنان او را به ترک وطن فراخواندند. «من با پول آن جوان فقیر تراخمی بندرعباسی درس خوانده‌ام. این‌جا وطن من است. چرا من بیرون بروم. دیگران بروند.»

چنین شد که در خانه نشست و به ترجمه و تألیف پرداخت. چندی بعد به دعوت مؤسسه فرهنگ معاصر به تألیف و تدوین فرهنگ دوزبانه انگلیسی ـ فارسی همت کرد، اما هرگز خیال ترک یار و دیار را در سر نپرورد.

در این سال‌ها،‌ کار زیاد، همراه با آزردگی و افسردگی استاد ما را با انواع بیماری‌ها، شکستگی مهره کمر، آرتروز گردن و نوعی آسم دست به گریبان کرده است.

دو گوش و دو پای من آهو گرفت                تهی‌دستی و سال نیرو گرفت

اما او همچنان در آرزوی روزهای بهتر برای شاگردانش نشسته است.

«بزرگا مردا که دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فرو تواند شکست.»

 

ایمیل نویسنده:

iparsinejad@hotmail.com