نگاهی به کتاب
آیین های تلویزیونی و بازنمایی “حزن و فرح مذهبی”
آسیب شناسی سنتها ی مناسبتی تلوزیوین ایران در محرم و نیمه شعبان
نوشته علی جعفری
نشر آرما، ۱۳۸۶، ۵۲۶ صفحه ، ۳۵۰۰۰ تومان
نوشتههای مرتبط
یکی از اختصاصات تلویزیون جمهوری اسلامی، محوریت و اهمیت برنامه های مناسبتی در آنست. به همین دلیل میتوان تلویزیون رسمی ایران را عمیقا تقویم محور دانست که تقویم مذهبی نقشی کلیدی در تنظیم برنامه ها، تولید آنها و همچنین نحوه پخش آنها دانست. علی رغم این محوریت که هزینه و سرمایه بسیاری را در سرانه برنامه های صدا و سیما معطوف به برنامه های مذهبی و مناسبتی کرده است،عموما نقدی جدی به کیفیت و ماهیت برنامه های مذهبی وجود دارد، به گونه که بیشتر نقدها به ناکارامدی و فقدان کیفیت محتوایی این برنامه های آیینی مربوط می شود.
علی جعفری، محقق حوزه رسانه،در کتاب آیین های تلویزیونی و بازنمایی حزن و فرح مذهبی سعی کرده به این موضوع از خلال بررسی عمیق و مردمنگارانه آیین های عزاداری ایام ماه محرم و نیمه شعبان در سال ۱۳۹۳ بپردازد. این کتاب به دنبال تاثیرات همه چانبه تقویم مذهبی بر برنامه ریزی رسانه ها بویژه رسانه ملی است. زیرا طبق گزارشهای موجود، بیشتر برنامه های مذهبی صدا و سیما در رده های “جیم” و “دال” قرار داشته و کمتر بتوان برنامه هایی در سطح “الف” و “ب” را شاهد بود.
جعفری در این کتاب به خوبی نشان میدهد که پارادایم سنتی مطالعات ارتباطات و رسانه در قالب مقوله محری “انتقال” که سه عنصر کلیدی “فرستنده و پیام و گیرنده” متجلی دشه،کفایت لازم را برای فهم دلالت های آیین یرسانه ملی ایران ندارد. این نوع رویکرد در مدلی خطی وانفعالی به فرستنده و پیام تاکید خواهند کرد. از سوی دیگر مدل و رویکردهای آیینی به ارتباطات درک بهتر و عمیقتری را از آن به ما خواهند داد. از این منظر ارتباطات، فرهنگ است. لذا ارتباطات، فرآیندی است که بوسیله آن واقعیت شکل می گیرد، نگهداری می شود، و تغییر ماهیت می دهد. آیین چیزی نیست که انسان مخاطب آن باشد،بلکه چیزی است که فرد در آن مشارکت می کند. مخاطب در ارتباطات آیین،صرفا دریافت کننده پیام نیست، بلکه در تولید معنا مشاکرت دارد. از این منظر روابط چندگانه ای بین رسانه های ایرانی و آیین هاوجود دارد: از یکسو می توان رسانه تلویزیون را ذیل ایده ارتباطات آیینی و فرآیندی از مشارکت مخاطبان در تولید معنا و وجوه زیباشناختی و حسی وادراکی آن درنظر گرفت و همچنین بطور خاص، از مواجهه رسانه ملی ایران با مناسبت های آیینی و نوع پرداختن به آیین در محتوای این رسانه نیز صحبت کرد.
کتاب در یک بررسی عمیق نشان میدهد که چرا تلویزیون ملی ایران در مواجهه با آیین های کلیدی شیعی مانند محرم و نیمه شعبان،نه تنها موفق نبوده است،بلکه تا حدی زیادی به دلیل فقدان کیفیت،موجب ریزش مخاطبان و تولیدی های ضعیف نیز شده است. به عبارت دیگر به چند چند مورد استثنایی، تلویزیون ملی نتوانسته الگوی هنجاری خودش را در فضای رسانه ای و آیینی ایجاد کند.
جمع بندی محقق به خوبی بیانگر وضعیت اسفبار برنامه های مناسبتی در صدا وسیمای ایران نیز هست. مولف کتاب در بیان مولفه های عمومی حزن مذهبی در تلویزیون ایران این ویژگی های را بر می شمرد: ۱) تباکی در حد نهایت و بکاء در حد صفر. تباکی بدین معنا که ادعا و تظاهر به گریه و اندوه میکنند، در حالیکه به ندرت شخصیت های اصلی برنامه های حزن انگیز را میتوان در بکاء در معنای واقعی دید. به عبارت دیگر یک فرم ظاهری بر محتوای واقعی گریه و بکاء غلبه کرده است. لذا با حجم انبوهی از نشانه های غم اندود رقیق المعنا مواجه میشویم. ۲) حماسه زدایی. عزاداری تلویزیونی بسیار آرام،بدون دغدغه؛نشسته و بدون تحرک انجام می گیرد. گویی اصولا امر جدی ای در میان نیست و صرفا باید ظاهرا افراد حاضر در استودیو خودشان را عزادار نشان بدهند. لذا منطق حماسی و اساطیری آیین های مذهبی در این برنامه های مذهبی قربانی می شود و جدیت امر آییین قربانی فرم های بی محتوا میشود. ۳)انفکاک بین رمزگان های شور و شعور. به دلیل انقطاع بخش های شورانگیز و شعورآمیز، برنامه آیینی بصورتی ابتر به نمایش در می آید. ۴) آغاز باشکوه و پایان برهوت در برنامه های مناسبتی بویژه برای ایام محرم. ورود به ایام مناسبتی بسیار آرام و با وقا صورت میگیرد و مقدمات فراوانی رعایت می شود. و موقع خروج از ایام عزا،گویی از مصیبتی فرار میکند، برنامه های تلویزیون در کوتاه ترین مزان و به ناقص ترین شکل برنامه های مناسبتی را خاتمه می دهند. ۵) ایجاد تقابل تک و تنها در گوشه استودیو با عزاداری دسته جمعی در وسط خیابان. گویی عزاداری هایی که به طور تاریخی همیشه جمعی بوده اندفدر تلویزیون به صورت فردی و منزوی اجرا میشوند. ۶) گفتگو به جای عزاداری به جای خود عزاداری کردن. ۷) بازنمایی مقطعی و نقطه جوش آیینهای عزاداری در تلوزوین. در برنامه های تلویزیونی، اوج مراسم مذهبی در مکان ها و مجالس مختلف به نمایش گذاشته میشود لذا مقدماتی که مخاطب و مشارکت کننده را میتوانسته به اوج حس و حال آیینی برساند،رعایت نمی شود. ۸) آییین سازی از استودیوداری مجری ها به ممثابه مناسک عاشورایی. محدودیت های استودیو موجب شده است اشکال بدیعی از آیین مختص مجری ها شکل بگیرد که به تدریج در بازنمایی رسانه های اهمیتی همتراز و گاه بیشتر از آیین های واقعی در جامعه پیدا می کند.
مولف در بخش بعدی مولفه های فرح مذهبی را در تلویزیون ایران اینگونه بیان کرده است:
۱) رویه های غلیط سلبریتیک. اصولا آیین های فرح مذهبی به آیین های پاگشای یک خواننده یا ستاره سلبریتی در رسانه ملی بدل شده است. بزرگداشت یک یوم الله به ستایش یک هنرمند ستاره تبدیل می شوند. به عبارت دیگر جشن های مذهبی ،به جشن های تولد ستاره ها و سلبریتی ها بدل شده است. ۲)طرب مداری، که بیانگر تساهل بی قاعده تلویزیون در استانداردهای موسیقایی خود در مناسبت های شاد مذهبی است. ۳)شادی محزون، که بحخاطر آوردن مداحان برای اجرای برنامه های شاد است. این گروه نیز در نهایت کلماتی به ظاهر شاد را در ریتم و موسیقی محزون اجرا می کنند. ۴) حماسه شادی،که بیانگر نمایش بخش هایی از اجرای موسیقی مداحی است که در سایر اجراهای موسیقی مجوز پخش آن وجود ندارد. ۵) نوروزگرایی آیینی،به گونه ای که بسیاری از برنامه های مناسبت های شاد را یم توان با حذف کردن برخی اسامی، به برنامه های برای ایام نوروز مبدل کرد. به عبارت دیگر الگوی برنامه های نوروزی و جشن های آن، مبنای تولید برنامه های مولودی و مناسبت های شاد شده است.
مولف کتاب در نهایت از “آیینی سازی شترگاوپلنگی” در تلویزیون ملی صحبت کرده است که سبب شده به شدت “پرآسیب و ناکارآمد” عمل کند. کتاب هرچند توانسته به خوبی ویژگی های برنامه های مذهبی را نشان دهد. اما در عمل خودش نیز به مدل نظری کتاب پای بند نبوده است. بلکه در نهایت به یک تحلیل محتوای صوری و فرمال از برنامه ها و کنداکتور تلویزیون در ایام مناسبتی بسنده کرده است. وقتی رویکرد آیینی به ارتباطات داشته باشیم، قرار نیست صرفا آیین ها مذهبی در تلویزیون را دنبال کنیم، بلکه نکته اصلی این رویکرد آنست که تلوزویون و برنامه های آن به مثابه یک آیین دید،که صرفا فرستنده و پیام و گیرنده مطرح نیستند، بلکه در این آیین و ارتباطات آیین است که معنا تولید می شود و مخاطبان در این مواجهه آیینی با رسانه در برساخت این معنا و تفسیر آن مشارکت دارند. لذا در رویکرد آیینی، فهم نهایی یک بنرامه تلویزیونی مذهبی،محدود به بررسی محتوای برنامه ها نیست، بلکه باید آنها را مواجهه با مخاطبان و درک و تفسیر آنها در نظر گرفت. به عبارت دیگر از منظر نظری ای که مولف مدعی آنست، برای فهم اینکه برنامه مناسبتی تلویزیون به مثابه امر آینیی از خلال ارتباطات و تعامل تلویزیون و مخاطبان شکل میگیرد . لذا نتیجه نهایی بررسی نه از تحلیل محتوای صرف برنامه ها، بلکه در تعامل با مخاطبان قابل حصول است.
لذا می توان گفت که مولف هرچند مدعی استفاده از رویکردهای نوین هست،اما در عمل نتوانسته خودش به مدل نظری خودش پایبند باشد،و طرف مقابل (به تعبیر سنتی، همان مخاطبان) که عنصر اصلی در تعاملی آیینی با تلوزوین و خلق یک ارتباطات آیینی هست را حذف کرده است. در نهایت خودش نیز در همان پارادایم سنتی فرستنده، پیام، گیرنده عمل کرده است که صرفا به تحلیل محتوای صوری پیام بسنده کرده است. به همین دلیل باید گفت که در عمل،این کتاب هم در همان پارادایم نظری ای نوشته شده است که خودش مدعی نقد و نفی آنست.
با این همه،کتاب در نوع خود به شیوه ای مستند و البته در پارادایم نظری انتقال در مطالعات رسانه ای، به مساله تلویزیون و مناسبت های مذهبی پرداخته است که به خوبی از نوعی ضعف اساسی در وجه مناسبتی در تولید برنامه ها صحبت می کند،چیزی که بیانگر ناکامی تلویزیون ملی ایران در رسالت مذهبی خودش است. اما کتاب علی رغم ادعای خودش در رویکرد آیینی به ارتباطات، هیچ داده ای (مطلقا هیچ داده ای)از مخاطبان و تعامل آیینی آنها با محتای تلویزیون در ایام محرم و نیمه شعبان به ما نمی دهد. به هر حال این کتاب می تواند برای مطالعات بعدی ایده های بیشتری را به مخاطبان بدهد.