انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اشاره‌ای بر ترجمه «اسلام ایرانی» هانری کربین

علیرضا ذکاوتی قراگزلو

چشم اندازهای معنوی و فلسفی اسلام ایرانی. هانری کربن. ترجمه انشاء‌الله رحمتی. ج۱: تشیّع دوازده‌امامی؛ ج۲: سهروردی و افلاطونیان پارس؛ ج۳: خاصان عشق، تشیع و تصوف. تهران: سوفیا، ۱۳۹۱-۱۳۹۴.

هانری کربین از خاورشناسان خوش‌نامی است که به نظر نمی‌آید مسافرت‌ها و کارهایش به‌هیچ‌وجه جنبه استعماری داشته باشد، هرچند از گرایش‌ها و تعصبات ویژه‌ای خالی نیست. از نخستین کسانی که در ایران او را شناسانیدند دکتر سیّد حسین نصر است که واسطه ملاقات او و سپس ادامه مفاوضات و مذاکرات او با سیّد جلال آشتیانی شد که خصوصاً این ارتباط باعث پدید آمدن چهار جلد منتخب آثار حکمای الهی ایران [از ملاصدرا به بعد] گردید که از آثار ارزشمند مرحوم استاد آشتیانی، مُصَدّر به مقدمه‌های فرانسوی هانری کربین است.

رفت‌وآمد هانری کربین به ایران، علاوه بر این، سبب آشنایی وی با چند ایرانی نامدار دیگر ازجمله داریوش شایگان گردید که در افکار و آثار این نویسنده محقق نیز بازتاب یافت.
نخستین اثری که از کربین در ایران منتشر شد و شهرت یافت در حدود شصت سال پیش‌ازاین بود که در مجله مکتب تشیع که به سرپرستی اکبر هاشمی رفسنجانی منتشر می‌شد، مصاحبه هانری کربین با علامه محمدحسین طباطبایی چاپ شد. همین مقاله و نظریات ستایش‌آمیز کربین نسبت به تشیّع، نام او را در مجامع مذهبیون نیز قرین احترام ساخت، اما کار به همین‌جا ختم نشد زیرا کربین پیش از آن و خصوصاً پس‌ازآن با مکتب شیخیه و آثار شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی و حاج کریم‌خان کرمانی و اولاد و احفاد او (رؤسای شیخیه کرمان) نیز مأنوس شد و به‌تدریج برداشت و قرائت او از تشیّع، بسیار نزدیک بلکه یعنی برداشت و قرائت شیخیه گردید.

کتاب مشهور اسلام ایرانی کربین، که حتی نامش دل ایرانیان را می‌ربود، محتوی همین برداشت از تشیّع و حتی از تاریخ فلسفه اسلامی است.

باید توجّه داشت که کربین یکی از بهترین تاریخ فلسفه‌ها را (از دید ایرانی و شیعی) نوشته که دو بار به فارسی ترجمه شده است (ترجمه دکتر اسدالله مبشری که بیش از چهل‌وپنج سال پیش چاپ شد و ترجمه دکتر جواد طباطبایی که بیست سال پیش انتشار یافت.).

در کتاب اسلام ایرانی با نوعی تاریخ فلسفه از دید شیعیانه ایرانی و نیز برداشت فلسفی باطنی و شیخی مواجه هستیم که گرچه حاکی از اطلاعات و مطالعات بسیار گسترده کربین است اما از قسمی تعصب خالی نیست، که انگیزه نوشتن این مختصر گردید.

باید دانست بخشی (یعنی آخرین بخش این کتاب) توسط فریدون بهمنیاری حدود چهل سال پیش ترجمه و منتشر شد اما بازتاب نیافت چرا که مقدمات آن، یعنی مجلدات نخستینِ اسلام ایرانی هنوز ترجمه نشده بود و خواننده حتی باریک‌بین نمی‌فهمید کربین چه می‌خواهد بگوید…
این را هم عرض کنم بحث این‌جانب در این مسئله مطلقاً مذهبی – یعنی از نقطه مخالف و مقابل شیخیه – نیست و بنده خود از اولین کسانی بودم که بدون ستایش و بدون دشنام به بیان افکار فلسفی شیخ احمد احسایی و پیروان او نزدیک شدم و مقالاتم در مقایسه ملاصدرا و شیخ احمد احسایی دو سه دهه پیش‌ازاین در مجله معارف (مرکز نشر دانشگاهی) انتشار یافت و در دو سه فصل از کتاب سیر تاریخی نقد ملاصدرا تجدید چاپ گردید. اما فرق‌ها هست میان این‌که بگویید: «افکار فلسفی شیخ احمد احسایی را هم مورد بازاندیشی و مقایسه قرار دهیم» تا این‌که بگویید: «فلسفه ایرانی اسلامی یعنی افکار شیخ احمد احسایی».

بدیهی است که دومی حرف درست و دقیقی نیست، اما این را باید توجه داشت که از دیرباز- از همان اواخر زندگی شیخ احمد احسایی تا هم‌اکنون- در فهم گفته‌های او دچار سوءتفاهم سهوی یا عمدی بوده‌اند.
آخوند ملاعلی نوری، فیلسوف صدرایی معاصر شیخ احمد، به نقل صاحب روضات الجنات و قصص العلما وقتی کتاب فوائد شیخ احمد را دید از تازگی افکار او (در مسائل وجود) به وجد آمد؛ اما بعداً که شیخ احمد احسایی را به دلایل دیگری تکفیر کردند، ملاعلی نوری «پیرمرد حکیم می‌گفت من فواید را خواندم و دانستم غلط فهمیده بودم، شیخ احمد اصلاً اهل فلسفه نیست! نه اینست که “حکیمِ نوبر” خواب‌نما شده، بلکه به رسم روزگار حرفی زده است.»
دیگر از معاصران جوان‌تر شیخ احمد احسایی، ملا هادی سبزواری است که در بحثِ وجود و ماهیت منظومه بدون آن‌که نام ببرد نظریه اصیل بودن توأمان وجود و ماهیت را نادرست دانسته و با نظریه ثنوی زرتشتی ربط داده است. در حقیقت می‌خواهد بگوید این نظریه از توحیدی که صدراییان می‌گویند، دور است. باز خدا پدرش را بیامرزد فحش نداده.
کتاب اسلام ایرانی که در سال‌های اخیر توسط دکتر انشاءالله رحمتی به فارسی ترجمه شده، با لحن موافق و مدافعی که مترجم دارد می‌خواهد بگوید نهایت ماجرای فلسفه ایرانی اسلامی به شیخیه می‌کشد. مُسلّم است که این حرف مخالفان جدّی دارد؛ زیرا:
عرب‌ها و اهل سنّت معمولاً با دیدی اروپایی (و کهنه) فلسفه اسلامی را منتهی به ابن‌رشد می‌دانند. و آن‌ها که کم‌تعصب‌ترند بعضی مباحث «اصول» را در دلالت، به فلسفه منتقل کرده، خواسته‌اند قدری جلوتر بیایند.
حوزه‌های شیعی که از زمان ملاعلی نوری و حاج ملا هادی سبزو‌اری به بعد در کنار فلسفه بوعلی سینا، فلسفه ملاصدرا هم می‌خواندند، از علامه طباطبایی به بعد تقریباً فقط ملاصدرا می‌خوانند و فلسفه اسلامی را منتهی به ملاصدرا می‌دانند؛ البته با تقریر منظم مرحوم طباطبایی و مرحوم استاد مطهری که گوشه چشمی هم به فلسفه غرب (تا قرن هجدهم) دارند. باید دانست که این گرایش قدری هم در آغاز رنگ سیاسی و عنوان مبارزه با فلسفه مارکسیستی داشت.
این‌جانب که از نوجوانی ذی‌علاقه به مباحث فلسفی، خصوصاً از دید تاریخی بودم و مثلاً کتاب‌های مرحوم طباطبایی با حاشیه مرحوم مطهری را در اولین چاپش، فهمیده نفهمیده، درواقع می‌بلعیدم و می‌نوشیدم، خیلی زود با نقد احسایی بر ملاصدرا آشنا شدم و نخستین بار در نوشته‌هایم- در مقاله «انتقاد بر ملاصدرا در عصر ما» (کیهان فرهنگی، ش۷) – به این اختلاف‌نظر دو مکتب اشاره‌کرده‌ام و در مقالات دهه هفتاد (چاپ‌شده در مجله معارف) مشروح‌تر بدان پرداخته‌ام. تقابل این دو دیدگاه همواره مسئله من بود (معارف آذر – اسفند ۷۹).
در تاریخ ۱۹/۱۱/۸۴، بعد از آن‌که باب مکاتبه با مرحوم استاد جلال‌الدین آشتیانی- خصوصاً از طرف ایشان که کتاب حافظیات به نظرشان رسیده بود – باز شد و پیشتر کمابیش این‌جانب را به نام می‌شناخت، از ایشان پرسیدم قضاوتشان از نظر فلسفی نسبت به افکار شیخ احمد احسایی چیست. خصوصاً به ستایش هانری کوربین از شیخ احسایی اشاره کرده بودم؛ با تفاوت نظر صدراییان و شیخیه در چند مسئله مهم. مرحوم سیّد جلال آشتیانی که هانری کوربین وی را «ملاصدرای معاصر» می‌نامد در پاسخی ازجمله نوشت: «شیخ احمد بسیار باهوش بود ولی در درس حکمت حاضر نگردیده». باید دانست که بوعلی سینا هم در حکمت استاد قابلی ندیده است. در مورد هانری کربین نظر آشتیانی چنین است: «مرحوم کربین مردی دانشمند و محقق است ولی غلوّ شیخیه او را به خود جلب نموده… مُنغَمِر [غرق شده و فرورفته] در افکار شیخیه است و در آثار او اشتباه بزرگ کم نیست و کربین آن قسم که پنداشته‌اند در حکمت متعالیه متضلّع [عمیق و وارد] نیست.» مرحوم آشتیانی در آخر این نامه قول می‌دهد بعد از مراجعه مجدد به آثار شیخ احمد، «دلیل بر عدم ورود شیخ به مباحث حکمت خصوصاً مسائل عرفانیات به عرض می‌رسانم»، که البته در مکاتبات بعدی مسائل فلسفی دیگر مطرح شد.
عین این اظهارنظر سیّد جلال آشتیانی در نامه‌ای که به دکتر نصرالله پورجوادی نوشته‌اند تکرار شده و در مجله معارف چاپ شده و در دانشنامه علّامه آشتیانی تألیف محمد (جلال‌الدین) ملکی تجدید چاپ شده است (انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۹۳، ص ۳۲۵) که شیخ احمد را «هیولای شگفت‌آور» با آثاری «مملو از خرافات و اغلاط‌« می‌نامند.
مرحوم آشتیانی که حقاً مطلع‌ترین دانشمند معاصر در مسائل مربوط به حکمت متعالیه بود حرف گزاف نمی‌گوید. بااین‌حال این‌جانب طردِ مطلق شیخ احمد را از عرصه فلسفه نمی‌پسندد، اما نظریات او محکوم به توطئه سکوت و مظلوم واقع شده است.
ایراد بنده – اگر که ادعا داشته باشم – بر جناب دکتر انشاءالله رحمتی این است که چرا مریدانه و عاشقانه این کتاب را ترجمه کرده‌اند و به خواننده چنین می‌خواهند القا کنند که نظریات کربین مُو لای درزش نمی‌رود، که می‌دانیم در فلسفه چنین برداشتی برخلاف احتیاط و غیرعالمانه است. گذشته از این ایراد که بیشتر بر کربین (و مُرید و مبلّغ مشهورش دکتر سیّد حسین نصر) وارد است، به آقای دکتر رحمتی دست‌مریزاد می‌گویم که کاری بایسته و شایسته را به این پاکیزگی به سرانجام رسانده، خصوصاً تحقیقات و توضیحات عالمانه بر آن افزوده‌اند.
به پیوست، تصویر نامه‌ای از مرحوم آشتیانی به این‌جانب را که بعضی فقرات آن نقل شد تقدیم می‌دارد که خواننده هم از ملاحظه خط زیبای آن مرحوم محظوظ شود و هم مشروح آن نامه را بخواند. این نامه سال‌ها پیش در مجله آینه پژوهش و اخیراً در کتاب دانشنامه آشتیانی به طبع رسیده است و محتوی لُبّ برداشت این حکیم وسیع‌النظر و ژرف‌اندیش صدرایی درباره شیخ احمد احسایی است.
همدان، ۱۲ بهمن ‌

این مطلب در همکاری موسسه انسان شناسی و فرهنگ با جهان کتاب منتشر می گردد.