انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی به واژه همدلی

 

انسان‌ها در زندگی روزمره با واژه‌ها و مفاهیم چگونه برخورد می‌کنند؟ آن‌ها ممکن است مفهوم واژه‌ها را تحت لفظی درک کنند و باوری ذات‌گرایانه برای درک مفاهیم داشته باشند. باور ذات‌گرایانه باعث می‌شود افراد در زندگی روزمره با شنیدن واژه‌ها دچار احساسات بی‌شمار شوند که نتوانند آن‌ها را در کنترل خود داشته باشند. کنترل به این معنی که بتوانند به احساسات خود نظم دهند و ذهن‌شان موقعیت پیرامون واژه را نیز درک کند. هنگامی ما خواسته باشیم پیرامون یک واژه را ببینیم مطمئنا از رویکرد ذات‌گرایانه دور می‌شویم و می‌دانیم درک واژه‌ها فقط منوط به احساسی که در ما برمی‌انگیزانند، نیستند بلکه به ارادۀ انسان نیز مرتبط است که از چه فیلترهایی در ذهنش برای درک واژه حرکت می‌کند. دقیقا این فیلترهای ذهنی می‌توانند مرتبط به موقعیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و … هم باشند. اما از همه مهم‌تر این است که انسان برای درک یک واژه کمی تعمق داشته باشد و به موقعیت خود و دیگری آگاه باشد. این تعمق چگونه اتفاق می‌افتد بر اساس چه روش‌شناسی؟ ممکن است انسان برایش نگاه و موقعیت دیگری مهم باشد و ممکن است نه. دقیقا در این‌جاست که روش‌شناسی هر فردی در ارتباط میان فردی و جمعی شکل می‌گیرد.

مثلا همین واژۀ همدلی ممکن است در ظاهر وقتی فرد آن را ببیند مفهوم آن را به دلسوزی و هم‌دردی نه تنها تقلیل دهد بلکه برای درک آن باور داشته باشد که  انسان‌ها وقتی هم‌دل می‌شوند که  احساسات مشترکی داشته باشند. اما به راستی آیا صرفا داشتن احساسات مشترک منجر به هم‌دلی می‌شود؟ حالا مهم است ما چه هدفی در زندگی برای درک واژه‌ها داریم. آیا ما می‌خواهیم صرفا معنای خود واژۀ همدلی را درک کنیم یا نه می‌خواهیم برنامه‌ای برای همدل کردن آدم‌ها داشته باشیم.  چرا و بر چه اساس قصد داریم انسان‌ها را همدل کنیم؟ در این جا هدف مهم است. آیا ما می‌توانیم بگوییم حتما هنگامی انسان‌ها همدل شدند رفتارهای مثبت در جهت یک زندگی پویا خواهند داشت؟

اگر صرفا به دنبال درک واژۀ همدلی بر اساس ظاهر واژه باشیم می‌توانیم راحت نتیجه بگیرم که دو انسان هم‌دل قادرند با یکدیگر گریه کنند، بخندند و با یکدیگر متحد باشند. دقیقا تفاوت دارد انسان بخواهد واژه‌ها را در تنهایی بدون در نظر گرفتن دیگری درک کند یا نه در ارتباطات میان فردی و جمعی. حالا ممکن است ما در ارتباطات میان فردی و جمعی صرفا به دنبال تفسیرمان از معنای واژه‌ای همانند همدلی باشیم یا این که بخواهیم بدانیم چگونه می‌توانیم همدل شویم.   پس معنای این واژه می‌تواند بر اساس هدف ما تغییر کند که آن را صرفا یک احساس بدانیم یا نه یک روش‌شناسی برای آگاه شدن از احساسات خود و دیگری در زندگی روزمره یا در میدان تحقیق.

زندگی روزمره جایی است که هم رفتار روزمرۀ انسان  اتفاق می‌افتد و هم شناخت به لحاظ مفهومی پیدا می‌کند. انسان ممکن است به رفتارش آگاهی نداشته باشد. اما به محض این که بخواهد  به رفتارش آگاه شود، ناچار است یک روش‌شناسی داشته باشد که چگونه بر اساس چه رویکردی به رفتار خود  معنا دهد. در  زندگی روزمره انسان تنها نیست و رفتارش فقط در جهت خودش شکل نمی‌گیرد. روابط میان فردی در زندگی روزمره اهمیت زیادی دارند. در این جا فرد همان گونه که با خودش برخورد می‌کند با دیگری نیز برخوردی مشابه خواهد داشت. یعنی اگر به رفتار خود آگاه نباشد و بر اساس یک روش‌شناسی به آن معنا ندهد با دیگری هم همین برخورد را خواهد داشت.  در طول روز انسان دچار احساسات مختلفی می‌شود که بعضی‌ از آن‌ها برای فرد لذت‌بخش و بعضی دردآور خواهند بود. حالا مهم است ما بین بدن و ذهن یک تفاوت در نظر داشته باشیم. مثلا اگر در زندگی روزمره در جلوی ما کسی دستش را زخمی کند ما به صورت خودکار خودمان را جای فرد می‌گذاریم و یک درد در درون خود احساس می‌کنیم دردی که فیزیکی نیست و بیشتر ذهنی است. اما چرا در این موقعیت ما بدون اراده قادر می‌شویم موقعیت آن فرد را درک کنیم؟ به هر حال ما بدن‌مان را در زندگی روزمره بی‌واسطه حس می‌کنیم. اما اگر بخواهیم در رابطه با احساسات پیچیده که بیشتر ذهنی هستند، این برخورد را داشته باشیم که از زاویۀ فرد مذکور، موضوعی را درک کنیم کار به این سادگی نخواهد بود. در رابطه با احساسات پیچیده‌تر که ذهنی هستند ما ناچار هستیم ارادی خودمان را جای دیگری قرار دهیم و از زاویۀ او موضوعی را درک کنیم. دقیقا چه موقع ما قادر می‌شویم ارادی این کار را انجام دهیم؟

 

هنگامی که ما می‌دانیم در زندگی روزمره به دنبال چه هستیم و همچنین انسان‌های دیگر به دنبال چه هستند. حالا ممکن است فردی که می‌داند دنبال چیست این هدف را دنبال کند که سایر انسان‌ها را با خودش همدل کند. یعنی به انسان‌های دیگر کمک کند از زاویۀ دید او یک موقعیت را ببینند.

در این موقعیت می‌توانیم به یک پژوهشگر اشاره کنیم که به دنبال شناخت دیگری در زندگی روزمره است. این پژوهشگر ممکن است روش‌شناسی همدلانه را انتخاب کند و بخواهد از زاویۀ دید  دیگری موضوعی را بررسی کند. حالا پژوهشگر که ارادی می‌خواهد این گونه به شناخت برسد ناچار است یک فاصلۀ شناختی بین خود و دیگری در نظر بگیرد در غیر این صورت ممکن است بیشتر نقطه نظر خود را در نظر بگیرد تا نگاه دیگری را. در این موقعیت پژوهشگر سعی و تلاش می‌کند احساساتش برانگیخته نشود و لذت و درد را تجربه نکند. پس تفاوت وجود دارد بین زمانی که ما بی‌اراده از زاویۀ دیگری موضوعی را درک می‌کنیم و دچار درد یا لذت می‌شویم با زمانی که ارادی خواهان شناخت هستیم. حالا پژوهشگر بعد از شناخت دیگری از خلال روش همدلانه می‌تواند تصمیم بگیرد فرد را درک کند یا نه. موقعیت او را آسیب‌زا بداند یا نه برعکس موقعیت فرد را معقولانه در نظر بگیرد. در زندگی روزمره هم یک فرد معمولی اگر خواسته باشد دیگری را از زاویه خودش بشناسد ناچار است این راه‌ها را حالا نه ساختاریافته در ذهنش دنبال کند.

پس تفاوت دارد شما یک موقعیت لذت‌بخش یا دردآور را در جامعه ببینید و سریع احساسات شما تحریک شود  و همانند فرد درد و لذت را تجربه کنید یا این که ارادی تصمیم بگیرید با کسی همدل شوید و از زاویۀ دید او موقعیت را بررسی کنید.  و هنگامی توانستید از دید او موقعیت را ببینید این شما هستید می‌توانید تصمیم بگیرید از فرد سواستفاده کنید چون خوب می‌شناسیدش یا برای یک هدف همراه شوید. تفاوت دارد شما واژۀ همدلی را صرفا یک احساس در نظر بگیرید یا یک روش‌شناسی. برای نتیجه‌گیری بحث می‌توان در حوزۀ زنان یک مثال آورد. فمینیستی که می‌خواهد در حوزۀ زنان کار کند ناچار است زنان را همدل کند. اما این همدلی چگونه اتفاق می‌افتد؟ یک جامعۀ سنتی که تغییرات مدرنیته را از بیرون تجربه می‌کند زنان فمینیست بر اساس چه اهداف و رویکردی خواهان همدل شدن زنان هستند؟ حالا چه دسته‌ای از زنان باید سعی و تلاش کنند با دسته‌ای دیگر از زنان همدل شوند؟ آیا زنانی که هنوز در نقش‌های سنتی جامعه جایگاهی دارند باید سعی و تلاش کنند که از دیدگاه زنان مدرن موقعیت جامعه را درک کنند؟ یا نه زنان مدرن سعی می‌کنند از زاویۀ دید زنان سنتی موقعیت جامعه را ببینند و بر اساس یک هدف مشترک، تغییرات را تجربه کنند؟ و آن هدف مشترک چگونه و توسط چه رویکردی ساخته می‌شود؟ در هر صورت ظاهر واژۀ همدلی ساده است و انسان‌ها می‌توانند هنگام گفتنش احساس لذت بخشی داشته باشند اما برای همدل شدن راه بسیار سخت و توان‌فرسا است.