حال که خود فرارونده و خود تجربی جدا شدهاند، اتصال مجدد آنها به یکدیگر تحت عنوان مفهومی یگانه از ذات انسان، کار راحتی نیست. حتی اگر در حقیقت این راه صحیح باشد، این که این کار چگونه میتواند انجام شود، شفاف نیست. این که مانند برخی فیلسوفان صرفاً بگوییم که انسان هم دارای خصوصیات فیزیکی و هم خصوصیات روانی است، به ما کمکی نمیکند مگر این که به ما گفته شود که آنها خصوصیات چه هستند و این که آنها چگونه به یکدیگر مرتبط هستند. مارتین هایدگر صرفاً با تأیید این دیدگاه متعارف که ما هستیهایی بدون هیچ گونه انشقاقی به بخشهای تجربی و فرارونده و در حضور دیگر هستیهای جهان هستیم، این گرهی گوردی را باز کرد. کاری که او انجام داد ایجاد یک زبان فلسفی نو بود که در آن میشد این ادراکات پیشافلسفی را بیان کرد. این اصطلاح جدید جایگزین دستگاه فکری کهنهی ذهن و آگاهی و ایدههای مربوطه، شد. در این تفسیر، انسانها، هستیهایی هستند که در جهان قرار دارند در حالی که روح کارتزینی در جهان حضور نداشت ، اما آنها به شکلی در جهاناند که به سوی دیگر هستیهای موجود در این جهان از جمله انسانهای دیگر، فرامیروند.
هایدگر همچنین بر این حقیقت تأکید بسیاری داشت که این هستیها فعال هستند و شیوهای که با آن چیزها در جهان را آشکار میکنند، عملی است، به این مفهوم که آنها در زمینههایی از استفاده یا اجتناب قرار میگیرند. این نوع مشخص هستی در جهان، آزادی این هستیهای یگانه را نیز توضیح میدهد. هایدگر به شدت مخالف هر نوع فلسفهای بود که آزادی را به عنوان آزادی اراده توضیح میداد. در عوض این شیوه هستی ما در جهان است که ما را آزاد میسازد. برای بیان این امر میتوان گفت که “فضایی” که در آن چیزها با آشکار شدن یا ”فاش شدن”، پدیدار میشوند، فضایی با ابعاد صوری و وابسته به زمان است. انسانها نه تنها به سوی یکدیگر بلکه به سوی امکانهایی که شاید تلاش کنند با اعمالشان به حقیقت بدل سازند، فرامیروند در این مفهوم آن چه که با گشودگی هستی انسان به عنوان چیزی حقیقی آشکار میشود، همواره در مقابل آن چه که حقیقی نیست ولی ممکن است حقیقت یابد و همچنین در مقابل آنچه که این طور بوده است ولی دیگر نیست ،نمودار میشود. گشودگی مشابهی جدایی بین حال، گذشته و آینده را به یکدیگر میپیوندد به طوری که حوادث گذشته میتوانند زمان حال در غیاب ذکر شوند و حوادث آینده، حال اند (در غیاب) به شکل امکان.
نوشتههای مرتبط
تصور هایدگر از آزادی باید در زمینه تجدید نظر رادیکال او بر مفهوم سوژه انسانی قرار گیرد. این سوژه ذهن یا روح نیست و بر ایدهها یا بازنمودها که میانجی رابطهاش با دنیا هستند، عمل نمیکند. این سوژه تنها گشودگی است که در آن چیزها در جهان بر آن آشکار میشوند_ آنچه هایدگر آشکار شدن، مینامد. این فاش شدن میتواند در توضیح حقیقت بیان گردد-“آن اتومبیل سیاه است” یا “گربهای در اتاق او بود”- و جهانی که این چیزها به آن متعلقاند، جهانی است از وضعیتهای امور یا حقیقتها و نه صرفاً انبوههای از چیزها. ما البته نمیتوانیم بفهمیم که چیزی بودن یک چیز چیست، بدون این که تلویحا این حقیقت را با این که چیزی، آن چیز نباشد، جفت کنیم. در این جا نکته این است که آزادی به هستی ما در جهان مقید است به شکلی که ممکن است آن چه به ما نمایانده میشود، نباشد. بنابراین ما با احتمالات مختلفی مواجه هستیم. البته این که ما بتوانیم وضعیت حاضر را تغییر دهیم، موضوع دیگری است. اما آزادی به داشتن توانایی یا مهارتهای واقعی مورد نیاز برای موفقیت در انجام برخی وظایف مربوط نیست. آزادی، بودن در موقعیتی است که حداقل بتوانیم سعی کنیم این یا آن را انجام دهیم، چه موفق به این کار بشویم، چه نه. برای هایدگر ، بودن در این موقعیت، شیوه بودن ما در جهان را معین میکند و این همان شیوهای است که از ما هستیهای آزادی میسازد.
وقتی به مسئولیت میرسیم، کمتر به نظر میرسد که هایدگر چیزی برای گفتن داشته باشد که به دریافت معمولی ما از آن مربوط باشد. خاصیت اصلی که او به عنوان کاراکتر مناسب اگزیستانسیال تشخیص میدهد، اعتبار است. اعتبار از این نظر به مسئولیت شبیه است که ما آن چه انجام میدهیم و آن چه کردهایم را تصدیق نماییم و توجیهی برای اعمالمان نداشته باشیم که خود ار از آن مسئولیت برهانیم. هایدگر هیچ گاه تصریح نکرد که آیا معتبر بودن در این مفهوم، با سعی در توجیه اعمال شخص برای کسانی که تحت تاثیر آن عمل هستند، سازگار است. به دلیل روشن نبودن این موضوع، به نظر میرسد که اعتبار، مفهومی فاقد معنای اجتماعی است چراکه هیچ التزامی را به شخصی دیگر به همراه ندارد. ولی اگر مساله این باشد، پیوستگیاش با مسئولیت در هر مفهوم آشنایی قطعاً محدود خواهد بود. به طریقی، با وجود برخی جوانب مهم، هیچ گاه به نظر نمیرسید که هایدگر بخواهد رابطهی یک انسان به دیگری را یک امر معنیدار و مهم فلسفی بشناسد. در بیشتر مواقع به نظر میرسد که ما در وضعیتی بدون اندیشیدن و در همنوایی بینشانی با انتظارات اطرافیانمان باشیم که به یک شکل زندگی میکنند. وقتی به فردیت معتبرتری نزدیک میشویم، در حقیقت آزادیم ولی هایدگر هیچ گاه توضیح نداد که روابط ما با دیگر هستیهای به این شکل، چطور خواهد بود.
درنوشتههای بعدی هایدگر، ویژگی عملی اصلیِ شیوهای که ما با آن به هستیهای این جهان نزدیک میشویم و همچنین هرچه که تا حدودی به آزادی انسان شباهت دارد، تا حد زیادی در سایه قرار گرفته است. چیز بیشتری در مورد اعتبار و یا هیچ چیزی که به مسئولیت شباهت بیشتری داشته باشد ارائه نشدهاست. علاقه اصلی هایدگر به زندگی فعال انسانها و روابطشان با یکدیگر، راه را برای تصوری از هستی به صورت شکل دادن به سرنوشتهای انسانها و جوامعشان باز کرد.
این مقاله ترجمهی متن زیر است:
FREDERICK A. OLAFSON . 2006. A Companion to Phenomenology and Existentialism. Ch 18, Freedom and Responsibility.
لینک بخش اول مقاله:
http://anthropologyandculture.com/fa/علوم-انسانی/۶۷۳-آزادی-و-مسئولیت.html
لینک بخش دوم مقاله:
http://www.anthropologyandculture.com/fa/%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C/921-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85.html