عکاس مسعود خلج زاده / بازار بزرگ تهران در ضلع جنوبی خیابان ۱۵ خرداد و میان خیابان های مولوی، خیام و ۱۷ شهریور قرار گرفته است. این بازار از گذشته تا امروز مهم ترین مرکز تجاری در پایتخت بوده است و با وجود تحول و تغییر در چهره ی ظاهری هم چنان نشانه های تاریخی در آن به چشم می خورد. بازار تهران را می توان گره ای شهری نیز دانست. مرکزی که بسیاری از راه ها بدان ختم می شود و محل عبور و مرور شهروندان بسیاری است. این خصوصیت به بالا بودن تراکم انسانی در آن انجامیده و موقعیت تعامل بالایی را میان شهروندان با یکدیگر و با فضا ایجاد کرده است. عکس های زیر موقعیت این تعامل با فضا را ترسیم کرده و موجودات انسانی را در حال انجام امور روزمره تصویر کرده اند:
استراحت، خرید و فروش، راه رفتن، نگاه کردن و… . نکته ی بارز در این عکس ها ناآگاهی کنشگران از دیده شدن توسط دوربین و این مسئله است که آنان خود واقعی شان را ارائه می کنند. آن ها در فضایی متراکم بسیار صمیمی رفتار می کنند. گویی فشرده شدن بدن ها در محیط بازار امکان دیده نشدن به آنان داده است. این تصور به وجود می آید که خوابیدن بر نیمکت، خلوت کردن با همکاری بر روی چرخ دستی، نگاه کردن به دیگران و دیگر اعمالی که در تصاویر دیده می شود؛ شاید تنها در میانه ی ازدحام ممکن باشد. در یکی از عکس ها پیرمردی کلاه به سربر ستونی تکیه داده و عابران را می نگرد. او مدتی طولانی به کارش ادامه می دهد. هیچ یک از عابران شاید متوجه این عمل یعنی نگاه شدن از سوی دیگری نمی شوند. حال اگر موقعیت پیرمرد را تغییر دهیم و او در فضایی بسیار کم جمعیت نگاه کردن را ادامه دهد؛ حسی ناخوشایند درعابران پدید می آید. توجه به فرایند ذهن انسان در انبوه جمعیت قابل تامل است. آیا پیرمرد و عملش به شی ای چون اشیا دیگر ( نیمکت ها، درختان و…) تقلیل یافته است؟ آیا بالا بودن محرک های محیطی ذهن را بر حذف این محرک ها برای حفظ آسایش فرد واداشته؟ و یا در گذر بودن و موقتی بودن حضور در یک مکان که هر فرد را در مکان دیگر به فردی دیگر بدل می کند؛ او را نسبت به هر آن چه رخ می دهد؛ بی تفاوت کرده است؟ شاید انسان ها در مکان هایی با ویژگی هایی خاص به دیگرانی جز خود بدل می شوند.
نوشتههای مرتبط