آرمین وامبری، ترجمه خسرو سینایی
به سوی تهران
نوشتههای مرتبط
غُرش توپها، صدای موسیقی و غریو شادی از بندر ترابوزان به گوش میرسید. اینها همه در استقبال از کشتی ما بود که پرشکوه به ساحل نزدیک میشد. البته به خاطر کسی خطور نکرد که این استقبال با شکوه به خاطر من بود که قصد داشتم به زودی در لباس درویشان، با کشکول و عصای درویشی، قسمت وسیعی از آسیای باستانی کلاسیک را سیاحت کنم. البته که آن مراسم به خاطر من نبود. همه این تشریفات به دلیل ورود حاکم جدید ترابوزان – امین مخلص پاشا – بود که از استامبول با ما همسفر شده بود. ورود یک حاکم جدید به یک منطقه دورافتاده ترکیه همیشه برای اهالی آن منطقه مایه امیدهای خوشبینانه است. حاکم قبلی معمولا به دلیل خوشخدمتی به حکومت مرکزی و ظلم و زورگویی به مردم، مورد نفرت است و در جانشین او مردم امیدوارند که از عدالت، آرامش و نظم بیشتری برخوردار شوند. اما این فقط تنوعی زودگذر است، اگر معتقد باشیم که بنای لرزان حکومتی، حتی با محکمترین و قویترین ستونها سرپا نخواهد ایستاد، و وقتی که میدانیم حاکم جدید هم در پی زمانی کوتاه، رفتارهای حاکم قبلی را تکرار خواهد کرد، چارهای نمیماند جز آن که به امیدهای واهی دلخوش باشیم.
ترابوزان که در گذشته مرکز حکومتی، میتریدانس (۱) بوده است و از دریا که به آن نزدیک میشوی، به دلیل سقفهای سرخرنگ بناها که از میان سبزی تیرهرنگ ساحل پُردرخت، جلب نظر میکنند، منظرهای نسبتا زیبا دارد.
مخلص پاشا که در قسطنطنیه با او آشنا شده بودم، در ایام اقامتم مرا مشمول لطف و مهربانی و مهماننوازی خود کرد. من یکی از اسبهایی را که آماده نگه داشته شده بود، سوار شدم و با همراهان او که به من پیوستند در میان جشن و استقبالی با شکوه به طرف قصر حاکم که در جنوب شهر قرارداشت حرکت کردیم. هر دو طرف صف تازه واردان را جمعیتی خوشحال پرکرده بود و پاشا سکههای نقره کوچک را به اطراف پخش میکرد. مردم دعا میکردند و به او خوشامد میگفتند؛ و من اطرافم را نگاه میکردم، واقعا از بازی عجیب و غریب سرنوشتم خندهام میگرفت. در حالی که دوری از قسطنطنیه محبوبم، که چهار سال در آنجا آرامش خاطر و راحتی شرقی را تجربه کرده بودم، سخت دلم را میفشرد، از ترابوزان، که سیاحتم بایستی از آنجا شروع میشد، تصور خویشاوندی در ذهن نداشتم، و حالا اولین ورودم به آنجا با این مراسم با شکوه همراه بود. شرقیها چنین وقایعی را خوشیُمن میدانند، اما هر چند میکوشیدم این موضوع را باور کنم، برایم چندان خوشایند نبود که سه روز دیگر هم به خور و خواب و تنپروری که تصمیم به کنار گذاشتن آن گرفته بودم، به ناچار تن بدهم.
من از این زمان کوتاه استفاده کردم تا لوازم ضروری را برای سفرم خریداری کنم. یک اسب کرایه کنم و بالاخره خودم را برای سفر ماجراجویانهام در قسمت آسیایی ترکیه و ایران آماده کنم.
بدیهی است انجام این کارها برایم زحمت زیادی نداشت و خیلی زود هر چه میخواستم خریدم. تا رسیدن به تهران میخواستم در نقش «افندی» باقی بمانم، میخواستم فقط در نقش یک «کاتب» فقیر باشم که بتوانم از مهماننوازی ماموران حکومتی استفاده کنم. تمام وسایل سفرم عبارت بود از یک خورجین ، که در آن چند پیراهن و کتاب و خرده ریز گذاشته بودم، دو قالیچه که یکی را زیرم میانداختم و دیگری را رویم می کشیدم، و بالاخره یک قابلمه کوچک و یک قوری چای و یک کاسه. همه اینها را بار اسبی کردم که قرار بود سوارش شوم، و هر چه پاشا اصرار کرد که اگر به امنیت خودم توجه ندارم، لااقل به خاطر جنبههای تجملی، که آن طرفها بسیار مورد توجه است، یک یا دو محافظ با خود بردارم، از پذیرفتن تعارف دوستانهاش معذرت خواستم و در سحرگاه روز ۲۱ ماه مه ۱۸۶۲ همراه با سورچی شهر بندری ترکیه را به طرف سلسله جبالی که به سوی شرق امتداد داشت، ترک کردیم.
از آنجا که خورشید تقریبا بالا آمده بود، شروع کردم آهسته قدم زدن در جادهای که تازه ساخته شده بود و در حدود یکساعت پیادهروی ادامه داشت. میگویند خرج ساختن این جاده از ۲۰۰۰۰ پوند کمتر نبوده است.
این یکی از جادههایی بود که بارها ساختنشان در برنامه بود و بایستی از میان کوهستانهای سخت و صخرهای پونتین(۲) به طرف ارضالروم کشیده میشد. می گویم بارها برنامهریزی شده، چون تا جایی که به یاد میآورم، لااقل تاکنون شش بار قصد ساختن این جادهها را کردهاند و هر بار مخارج بالای چنین کاری آنها را نگران کرده و باعث انصرافشان شده است.
در بالاترین نقطه این ارتفاع که جاده تمام میشود، یک راه بسیار ابتدایی مشرق زمینی شروع میشود که درواقع راه مالروی پر پیچ و خمی است که در اثر رفت و آمد چارپایان درست شده است. از اینجا تا مرزهای دوردست امپراتوری آسمانی، جادهای به معنای آنچه که ما در اروپا میشناسیم، در همه آسیا یافت نمیشود.
ادامه دارد …
۱ Mithridate فرمانروای آسیای صغیر پیش از سلطه امپراتوری رم بر آن منطقه
۲ رشته کوه های پونتین در شنال شرقی آسیای شغیر ، در امتداد سواحل دریای سیاه قرار گرفته اند و در زبان ترکی کوههای قرهدنیز (کوهای دریای سیاه) نامیده میشوند.