امیرحسین سیادت
۱- در صحنهای از «غرامتِ مضاعفِ» بیلی وایلدر، بارتون کیز طی یک تکگوییِ نسبتاً طولانی میکوشد رئیس خود را در شرکت بیمه مُجاب کند که ایدهی خودکشی کردن آقای دیتریکستون مشکوک است و بهتر است آنها پیش از پرداختنبیمهی عمر به همسر او -فیلیس- همهی جوانب را به دقت بسنجند. بهترین سندی که کارمند سِمج و تحلیلگرِ بیمه برای راضی کردن مافوقاش در اختیار دارد آمار و ارقامِ مربوط به خودکشیست. ظاهراً در مستنداتِ آماریای که کیز آنها را تورق کرده انواع خودکشیردهبندی و منعکس شدهاما حتی یک مورد گزارش مبنی بر اینکه کسی از طریق پریدن از انتهای قطار خودش را کشته باشد وجود ندارد. اگر بسیاری از داستانهای کارآگاهی از استدلالها و پیشفرضهای مشابه آکندهاند به این خاطر است که هم بوروکراسی مدرن و هم این گونهی داستانی عمیقاً به علم آمار وابستهاند. رجوع موشکافانهی کیز به آمار، که مستقیم در ارتباط با بیمه و معضلاتش مطرح میشود و در نهایت به کشفِ قتل و رسواییِ عاملانِ آن میانجامد، قابی تازه برای نگریستن به مناسباتِ بوروکراتیکِ جامعهی مدرن پیش میکشد؛ به اینکه علاقهبه اعداد و احتمالات همواره بخشی از تمایلِ دولتهای مدرن به تامینِ امنیت اجتماعیِ مردمانشان بوده. نتیجهی این تمایل, شکلگیریِ دستگاهیست که بنایش بر جلبِ رضایتِ شهروندان و جبرانِ خساراتیست که میبینند و البته استفاده از دستهبندی افراد و وقایع (مثلاً هر نوع بلا و تصادف) و برآوردِ فاکتورِ ریسک برای دستیابی به سودی کلان. جوان کوپژک در مقالهی «فضای خصوصی در فیلم نوآر»۱ میکوشد با به پرسش کشیدن همین امر طی تفسیری فوکویی ریشههای آماریِ رمان کارآگاهی را یادآوری کند. مسالهی او این است که رویکرد آماری به محاسبهی خطر و فاکتورِ ریسک ختم نمیشود، بل «شمارشِ» افراد و «طبقهبندیِ» آنها ذیلِ عناوین را نیز در بر میگیرد. گرایش به ثبت و نموداری کردن در حسابداریِ بوروکراسیْ سوابقِ بیمه، برگههای جریمه، قبوضِ ماهانه و مستنداتی از این دست را همچو لقمهای دندانگیر در اختیارِ کارآگاهان میگذارد تا بتوانند افراد مظنون را شناسایی کنند و ردشان را بگیرند. در «سامورایی» (۱۹۶۷) نیز بازرس مدرکِ محکمی در دست ندارد و صرفاً بر اساس حدس و گمان به جف کاستلو ظنین شده؛ بر اساس «احتمالات». جف از نظر او مرموز است، همینطور از نظر ما. ما نیز مانند پلیسها مایلیم به دروناین آدمکش خونسرد و کمحرف راه یابیم. وضعیتِ او کم و بیش یادآور شرایط بغرنج پرسوناژ اصلی «امِ» فریتس لانگ است؛ هم پلیسها به دنبالشاند و هم گنگسترها. پس آن قطببندیِ معمولِ درامِ کارآگاهی اینجا نیز به هم ریخته و جای خود را به ساختمانی پیچیدهتر داده. تفاوتی موثر البته وجود دارد؛ اگر پرسوناژِ فیلمِ لانگ مردی رنگپریدهرا به یادمان میآورد که دستش از ابتدا رو شده و خودش را باخته و تشویش را میشود در واکنشهای غلوشدهو بیرونیِ بازیگرش دید، جفِ «سامورایی» شخصیتیست درونگرا با حریمی شخصی و چهرهو اندامی که غالباً زیرِ کلاه و پالتو پنهان شده و راهِ هر گونه نقب زدن به درونِ او را بر ما سد کرده است. به نظر میرسد از طرحهای آشنا فاصله گرفتهایم و بیش از آنکه منتظر افشای حقیقتِ قتل نزد پلیس باشیم تقابل نفوذناپذیری قاتل با تلاشِ همه جانبهی کمیسر برای نفوذ به خلوتِ او نظرمان را جلب کرده. از آنجا که دست بازرس برای اثبات آنچه نزدِ خودش مسجل است خالیست ابزار و آلات پیشرفتهای چون دستگاههای ردیاب و شنود را بسیج کرده، بلکه بتواند به کمکِ آنها جف را ردگیری کند و بالاخره جایی مچاش را بگیرد. ظاهراً تا لحظات پایانی همه چیز طبق «محاسبات» و «احتمالات» او پیش میرود و جف به همان مکانی آمده که وی انتظار داشته. وقتی پلیس جف را به رگبارِ گلوله میبندد، بازرس میتواند از اینکه جانِ دختر سیاهپوست را با حضوری به موقعنجات داده به خود ببالد. یک چیز اما معادلات را یکسره زیر و رو میکند: اسلحهی جف خالیست. چرایش نه به بازرس مربوط است، نه به ما. این جزو اسرارِ جف و غایتِ آیینِ فردیِ اوست. چیزیست در حیطهی راز و حریم که با هیچ ابزار پیشرفتهای نمیتوان رصدش کرد. در پایان علاوه بر محاسباتِ بازرس، قواعدِ ژانر نیز به هم ریخته است. به جای قطعیت به ابهام رسیدهایم و آنچه در پایان تحسین میکنیم نه هوش و درایتِ بازرس، که فردیتِ رخنهناپذیرِ جف کاستلو و رخدادیست که از «انتخابِ» غیرمنتظرهی او حاصل شده. میشود دوباره پای «غرامت مضاعف» را به میان آورد و پرسید چگونه میتوان با منطقِ بارتون کیز مرگِ جف را تشریح کرد؟ اگر قرار است همه چیز به نفعِ آمار تمام شود گزارهای پذیرفته نخواهد بود مگر اینکه پیشاپیش عمومی شده باشد. سینمای ملویل اما روایتگرِ قلمروهای پنهان و خصوصیست. مطمئناً هرگز در آمارِ خودکشیها ثبت نشده که آدمکشی حرفهای برای کشتنِ خود در حضورِ نیروهای پلیس با اسلحهی خالی کسی را نشانه گرفته باشد! از این منظر جف کاستلو یکه و تنهاست و در برابرِ هر گونه طبقهبندیِ آماری مقاومت میکند. او شبیه هیچ کس نیست. شخصیتیست ملویلی.
ادامه مطلب در؛
نوشتههای مرتبط
نگاهی به سینمای ژان-پییر ملویلSIYADAT.2