انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سیاحت و ماجراهای من در ایران(۱۱)

سیاست و ماجراهای من در ایران

آرمین آمبری

برگردان خسرو سینایی

دوباره به راه افتادیم و آن ارمنی‌های بیچاره نمی دانستند چگونه از من تشکر کنند، چون به نظرشان اگر من با آن‌ها نبودم اشیاء فراوان قیمتی که از لندن آورده بودند، حتما توسط کردها به غارت می رفت به خصوص چند تاجر فارس که روز قبل به جمع ما پیوسته بودند و در صحنه حضور داشتند، شدیدا رنگشان پریده بود، و وقتی که دوباره برای استراحت توقف کردیم ، برای تشکر مقداری شیرینی برایم آوردند.

در این ماجرا البته متوجه شدم که عنوان افندی من نزد کردها کارساز است. ولی باید اعتراف کنم که این اولین برخورد من، مانندسربازی که برای اولین بار گرفتار گلوله‌باران می‌شود، همه دل و جراتم را محک زد. در لحظه اولی که خطر را در مقابلم دیدم، همه بدنم به لرزه در آمد، اما وقتی که در مقابل دشمن قرار گرفتم آن ترس اولیه به صورت خشمی در من شعله‌ور شد که به من جرات هر اقدامی را می‌داد و حاضر بودم جسورانه‌ترین کارها را انجام دهم . در سفرهای دور ودراز من ، چندین بار موقعیت های این چنینی پیش آمده است، اما به ندرت حضور ذهنم را از دست داده‌ام.

تمرین و ضرورت آدمیزاد را برای هرکاری آماده می‌کند. حتما آدم‌های خانه‌نشین اگر چند هفته‌ای سوار بر اسب در کشورهای آسیایی سفر کنند، از تغییراتی که در خودشان به وجود می‌آید تعجب خواهند کرد.

وقتی شب به روستای ملا سلیمان، که ساکنان ارمنی فراوان دارد، رسیدیم و صاحبخانه‌مان همراهان کُرد ما را دید، به آرامی گفت «افندی، باید ممنون بخت بلندت باشی که امروز بلایی به سرت نیامد. راهنماهای شما خودشان راهزنان با سابقه ای هستند و تاکنون نشده که راهنمای گروهی شده باشند و آن گروه بی مسئله از کوه داگار گذشته باشد» تازه فهمیدم که کل ماجرا چگونه بوده است . هم آن صاحبخانه‌ی کُردی که شب گذشته لاف اشراف زادگی می‌زد و هم دو راهنمایی که به ما معرفی کرد در نقشه حمله ای که راهزنان به ما کردند شرکت داشتند و اگر هفت تیر دوست من و کلاه ترکی و عنوان افندی من کارساز نمی‌شد ، احتمالا بیش از یک نفر از ما روز را به شب نمی رساندیم.

البته این موضوع در این حوالی تازگی ندارد. هم مسئولان حکومتی و هم مردم عادی در جریان برنامه‌های راهزنان هستند و اگر مسافری عُرضه دفاع از خودش را نداشته باشد؛ نامه های سفارشی و غیره دردی را دوا نمی کنند. میهماندار ارمنی ما که با هم کشیانش و به خصوص با من رفتاری بسیار مودب و مهربان داشت شام بسیار با شکوهی برایمان تهیه دید. کشیش ده و کدخدای آن به ملاقاتمان آمدند و توصیف‌های آنها از ماجراهای راهزنان کُرد تمام‌شدنی نبود و کاروانی شامل چهل چارپا و حدود پانزده مسافر که یکی از آن‌ها انگلیسی بود، پاییز گذشته در نزدیکی همین ده مورد تهاجم یکی از راهزنان معروف و دوازه نفر از دزدان همدستش قرار گرفته بود.
به محض آنکه کُردها با فریاد «لو لو لو» هجوم آورده بودند، فارس‌ها و ترک‌ها کنار کشیدند و گذاشتند که راهزنان بار چارپایان را جستجو کنند و هر چه می خواهند بردارند.
راهزنان می خواستند چند تا از چارپایان را هم بردارند و با خودشان ببرند که مرد انگلیسی که با خونسردی شاهد صحنه بود، بدون آنکه کسی متوجهش شود، هفت تیرش را کشید و با یک نشانه گیری دقیق رییس راهزنان را نقش زمین کرد.راهزنان دیگر از این کار به شدت وحشت‌زده شدند و به طرف مرد انگلیسی هجوم بردند، ولی او بدون آنکه خونسردی اش را از دست بدهد دومی و سومی را هم بر زمین انداخت و گفت: «نزدیک میاین، وگرنه همه تون کشته می‌شین» ، و به این ترتیب آن انگلیسی متهوّر توانسته بود آن کُردهای قلدر و لاف زن را به وحشت انداخته، وادار به فرار کند.
بعدا اقوام رییس راهزنان از آن مرد انگلیسی شکایت کردند و پول خونش را خواستند و ادعا می کردند که آن رییس قصد راهزنی نداشته، بلکه برای شکار رفته بوده است. این موضوع به خودی خود جالب توجه است ، امّا جالب‌تر آنکه ترک‌ها آن شکایت را با جدّیت پیگیری کردند و اگر دخالت کنسول انگلیس نبود، که آنها را به شدت متهم کرد، معلوم نبود چه بر سر آن مسافر شجاع اروپایی می‌آید.

۲ ژوئن

با وجود باران شدید بایستی صبح روز بعد راهمان را ادامه می دادیم، برای صرف صبحانه می‌خواستیم به «توپرا قلعه» برسیم تا احتمالا با محمد بیگ که رییس کُردها و ساکن آنجا بود ملاقاتی داشته باشیم. محمد بیگ که رییس همه کُردهای «حیدرانلو» ی این منطقه است در اینجا از احترامی بیشتر از خود سلطان برخوردار است . حرف های اعجاب‌آوری درباره ثروت و شجاعت او زده می‌شود. همه کورکورانه از او تبعیت می‌کنند و گرچه به اندازه سر مویی از کُردهای دیگر شریف‌تر نیست، امّا به دلیل نفوذ و قدرتی که دارد از طرف دربار به او عنوان قائم مقام افتخاری داده شده که حقوق معادل ۵۰۰۰ پیاستر(۱) هم به آن تعلق می‌گیرد . البنه این گونه دیگران را با باج دادن به تبعیت خود درآوردن به تازگی رسم شده است، چون در دوران آخرین جنگ با روس‌ها محمد بیگ با بیش از پانزده هزار کُرد زیر پرچم روسیه می جنگید که البته این طرف‌ها موضوع نادری نیست، هر کسی پول بدهد، ارباب اوست، مسائلی مثل تعصّب مذهبی و پیوند ملّی در این ماجرا در مرتبه سوم و چهارم قرار دارند. از آنجا که با مقام و موقعیتی که او به دست آورده بود انتظار استقبالی شایان را از طرف او داشتیم طبعا در آتش اشتیاق می سوختیم که در «توپراقلعه» ملاقش کنم. متاسفانه خود او نبود، فقط پسرش عبدالله بیگ که پسر بچه‌ای ۱۲ ساله بود و دو سال پیش ازدواج کرده بود، در منزل بود.

Piaster واحد مسکوکات ترکیه عثمانی از قرن هفدهم میلادی تا زمان نگارش این کتاب . م.