معرفی کتاب
پیمان متین
نوشتههای مرتبط
مقدمه
قرنهای متمادی، جهانِ غرب با این باور که پیشرفتِ مواد پایانناپذیر است، آرام گرفته بود. ماشینها، تلفنها و سیستمهای حرارت مرکزی همه و همه دلیلی است بر اینکه امروز، زندگی بسیار آسانتر از آن چیزی است که اجداد ما تجربه کردند. و با وجود اینکه آگاهیم جریانِ پیشرفت ممکن است یک جریان کند و ناهموار، با موانعی موقت باشد، اما حس میکنیم به همین ترتیب، در آینده نیز زندگی بسیار آسانتر از زمان فعلی است.
نظریههای علمی، این باور را تقویت کردهاند. از دیدگاه دانشمندان ویکتوریایی، تکاملِ فرهنگ، مثلِ ایستادن بر فراز یک کوه است که تنها از آن بالاست که مردم متمدن میتوانند بر سطوح مختلف وحشیگری و بربریتی بنگرند که هنوز فرهنگهای پایینتر در حالِ گذار از آن هستند. ویکتوریاییها در توصیف فقرِ مادی که به اصطلاح بربریت خوانده میشود، اغراق ورزیده و به همان اندازه، مزایای «تمدنِ» صنعتی را بزرگ نشان دادند. آنها عصر پارینه سنگی را به عنوان عصرِ وحشت و بی امنیتی تصویر کردند؛ عصری که در آن مردم روزها پیوسته در حال یافتن خوراک بودند و شبها، دورِ آتش در غارهایی نه چندان راحت، محصور با ببرهای تیز دندان، گرد هم میآمدند. تنها زمانی که رازِ کشتِ محصولات کشف شد، اجدادِ «وحشیِ» ما، اوقات فراغتی برای سکونت در روستاها و ساختن مسکنهایی راحت، یافتند. و تنها در این زمان بود که آنها توانستند خوراک مازادِ خود را ذخیره کنند و زمانی برای تفکر و تجربه ایدههای جدید بیابند. ظاهرا این مسائل به نوبه خود منجر به اختراع خط، شکلگیری شهرها، سازمان یافتن دولتها و شکوفایی هنر و دانش، شد. سپس ماشینهای بخار تولید شدند، مرحله جدید و سریعتری از پیشرفت سر بر آورد و انقلاب صنعتی با ظرفیتِ معجزهآسایش در تولید انبوهِ ماشینهای تقلیلدهنده نیروی کار و تکنولوژی بهبود سطح زندگی، اتفاق افتاد.
فائق آمدن بر چنین تلقینی آسان نیست. با این وجود، رشد جمعیت کمکی به این موضوع که جامعه صنعتی یک هسته تو خالی دارد، نمیکند و بر خلاف تصاویر رسانهها که شامل اوقات فراغت سرشار از سرگرمی میباشد، در آینده فرزندان ما مجبورند هر چه سختتر تلاش کنند تا حداقل این سرگرمیها را برای لذت، در اختیار داشته باشند. این ظرفیتِ تمامنشدنیِ صنعتی، نه تنها زمین را با زبالهها و سموم، آلوده کرده، بلکه به طور فزایندهای محصولات و خدماتِ بیکیفیت، گران و معیوب را نیز به جامعه عرضه کرده است.
هدف من در این کتاب، جایگزین کردن دیدگاه قدیمیِ رو به ترقیِ ویکتوریایی از مفهوم پیشرفت، با یک گزارش واقعیتر از تکامل فرهنگی است. واقعیت اینست که هر آنچه امروزه برای ارتقای استانداردهای زندگی رخ میدهد، در گذشته نیز رخ داده است. فرهنگ ما نخستین تکنولوژی نیست که شکست خورده است. همانطور که اولین فرهنگی نیست که به محدودیتهای رشدی خویش رسیده است. فنون فرهنگهای نخستین نیز بارها و بارها با شکست مواجه شده تا جایی که با فنون جدیدتری جایگزین شدند. و محدودیتهای پیشرفت نیز پیش رفتند و به جایی رسیدند که دوباره با محدودیتهای جدیدی روبرو شدند. پیشرفت معاصر، بیشتر از آنچه که ما فکرش را میکنیم، اکتسابِ مجددِ استانداردهایی است که در زمانهای ما قبل تاریخ، بسیار مورد بهرهوری قرار میگرفتند.
مردمی که در عصر سنگ میزیستند، زندگیِ بسیار سالمتری نسبت به کسانی داشتند که بلافاصله پس از آنها آمدند: بیماریهایی که در عصرِ رومیان در جهان وجود داشت، بیشتر از هر عصر دیگری بود و حتی این احتمال وجود دارد که در اوایل قرن نوزدهم در انگلستان نرخ امید به زندگی برای بچهها چندان متفاوت از بیست هزار سال قبل از آن نبود. اگرچه شکارچیان عصر سنگ، در مقایسه با دهقانان چینی و مصری، تعداد ساعات کمتری برای گذران معاش خویش کار میکردند، یا کارگران کارخانههای مدرنِ امروزی در مقایسه با صاحبان کارخانهها. مثلا از نظر امکانات رفاهی، همانند غذای خوب، سرگرمی و لذتهای زیباییشناختی، شکارچیان نخستین و گردآورندگانِ گیاه، از لذتهایی بهره میبردند که امروزه تنها ثروتمندترین افراد آمریکا قدرت تامین آن را دارند. یک مدیر امروزی، برای دو روز بهره بردن از جنگل، دریاچه و هوای پاک، باید ۵ روز کار کند. این روزها خانوادهها سی سال زحمت میکشند و ثروت میاندوزند تا این مزیت را به دست آورند که چند فوتِ مربع فضای سبز، آن طرفِ پنجره خانههایشان داشته باشند. و اینها افراد خوشبختی هستند. آمریکاییها معتقدند «این گوشت است که وعده غذایی را غنی میکند» و برنامه غذاییِ غنی و سرشار (به گفته برخی بسیار غنی) از پروتئین حیوانی دارند. این در حالی است که در حال حاضر دو سوم از مردم، محتوم به گیاهخواری هستند. در عصر سنگ برنامه غذایی هر فرد، سرشار از پروتئین بود و کمتر نشاسته داشت. به علاوه گوشتِ مصرفی آنها یخ زده یا سرشار از آنتی بیوتیکهای تزریقشده و رنگهای مصنوعی نبود.
البته که من این کتاب را برای صحبت از استانداردهای زندگی آمریکایی و اروپایی ننوشتهام. کسی نمیتواند انکار کند که ما امروزه زندگی بهتری نسبت به اجدادمان در قرون گذشته داریم. این را نیز نمیتوان انکار کرد که دانش و تکنولوژی به ارتقای خوراک، سلامتی، طول عمر و رفاه صدها میلیون نفر کمک کرده است. در مواردی مانند پیشگیری از بارداری، ایجاد امنیت در برابر بلایای طبیعی و تسهیل حمل و نقل و ارتباطات، بدیهی است که ما حتی از ثروتمندترین جوامع اولیه نیز پیشی گرفتهایم. سوالی که بیشتر از هر چیزی ذهن مرا به خود مشغول کرده، این نیست که آیا منافع ۱۵۰ سالِ گذشته واقعی هستند یا نه. بلکه مساله اصلی اینست که آیا آنها پایدار میمانند؟ آیا ظرفیتهای صنعتی اخیر میتواند به عنوان شروع یک منحنی مادی و معنوی رو به صعود باشد؟ یا یک حباب متورم است که روی منحنیای که به دفعاتِ بالا رفتن، پایین میآید، نشسته است؟ تصور من بر اینست که دیدگاهِ دوم در توافق بیشتری با دستورالعملهای توضیحیِ انسانشناسیِ مدرن قرار دارد.
هدف من، نشان دادنِ ارتباط میان تندرستیِ مادی و معنوی با هزینه/فایده سیستمهای متنوعِ افزایش تولید و کنترل رشد جمعیت است. در گذشته، فشارهای ناشی از تولید مثل، غیر قابل مقاومت، ناشی از فقدان امنیت و فقدان راههای پیشگیری از بارداری بود که منجر به تکرارِ دوباره افزایش تولید میشد. این افزایش تولید همواره منجر به تحلیلِ ذخایر طبیعی میگردید که در حالتِ کلی نتایجی برای سیستمهای جدید تولید، هر کدام با شکل مشخصی از خشونت، کارِ بیوقفه، استثمار یا ظلمِ نهادینه، در بر داشت. بنابراین فشار ناشی از تولید مثل، افزایش تولید و تحلیل ذخایر طبیعی، سر بر میآوَرند تا کلید فهم تحول سازمان خانواده، روابط مالکیت، اقتصاد سیاسی و عقاید مذهبی از جمله اولویتها و ممنوعیتهای غذایی را فراهم کنند. راههای مدرنِ پیشگیری از بارداری و سقط جنین، به عنوان عناصر تعیینکننده بالقوه جدید، معرفی شدهاند، چرا که آنها مجازاتهای مشقتبار مرتبط با تمامِ تکنیکهای موجود از قبل، برای مقابله مستقیم با فشارهای ناشی از تولید مثل، از طریق کنترل باروری را حذف کردند. اما به نظر میرسد تکنیکهای جدیدِ پیشگیری از بارداری و سقط جنین خیلی دیر ظهور کردهاند. جوامع دولتی مدرن، متعهد به تشدید روشِ تولید صنعتی هستند. ما تازه شروع به پرداخت مجازات برای تحلیل ذخایر طبیعی مرتبط با این دورِ جدیدِ تشدید، کردهایم و هیچ کسی نمیتواند پیشبینی کند که چه محدودیتهای جدیدی مورد نیاز خواهد بود تا از محدوده رشد و توسعه نظام صنعتی پیشی بگیرد.
من به این نکته آگاهم که احتمالا نظریههای من در مورد جبرگرایی تاریخی، واکنشهای نامطلوبی را برمیانگیزد. برخی از خوانندهها از ارجاعاتی که گاه به گاه به آنها اشاره میکنم، از جمله آدمخواری، ادیان عشق و رحمت، گیاهخواری، کودککُشی و هزینه/فایده تولید، خواهند رنجید. در نتیجه ممکن است متهم به این شَوَم که به دنبال گرفتار کردن روح بشری در یک سیستمِ بسته روابط مکانیکی هستم. اما قصدِ من دقیقا خلافِ آن است. اینکه یک شکل کورکورانه از جبرگرایی بر گذشته سایه افکنده، به این معنا نیست که باید آینده را نیز در دستان خویش بگیرد.
قبل از پرداختن به هر موضوع دیگری، لازم است معنای واژه «جبرگرایی» را روشن کنم. در متون علمی قرن بیستم دیگر کسی از علت و معلولِ مفهومِ یک رابطه مکانیکیِ یک به یک، میانِ متغیرهای مستقل و وابسته، حرفی نمیزند. در «اصل عدم اطمینانِ» «هایزنبرگ» در فیزیک درون اتمی، جایگزینی علت و معلولهای احتمالی درباره ریز ذرات با علت و معلولهای قطعی، مدت زمانی طولانی در نوسان بود. از زمانی که پارادایمِ «یک استثناء، کلِ قانون را زیر سوال میبَرد»اعتبارش را در فیزیک از دست داد، من، به شخصه، قصد ندارم این قانون را در مورد پدیدههای فرهنگی به کار ببرم. از نقطه نظرِ یک رابطه قطعی میانِ پدیدههای فرهنگی، منظور من تنها این است که متغیرهای مشابه، تحت شرایط مشابه، تمایل دارند نتایج مشابهی ایجاد کنند.
از آنجا که من باور دارم ارتباط میان فرآیندهای مادی و اولویتهای اخلاقی، یکی از احتمالات و شباهتهاست تا قطعیات و تمایزات، مشکلی با باور به هر دوی اینها ندارم که تاریخ، قطعی است و بشر تواناییِ به کار بردنِ انتخاب اخلاقی و اراده آزاد را دارد. در حقیقت من بر این احتمال اصرار دارم که رویدادهای تاریخیِ نامعلوم، شاملِ تغییرِ غیر قابل پیشبینیِ روابط علت و معلولی نرمال، میتواند میان فرآیندهای مادی و ارزشها، رخ دهد و در نتیجه ما همگی به خاطر سهمی که در تاریخ داریم، مسئولیم. و اما این بحث که ما انسانها، توانایی ایجاد فرهنگ و تاریخ، مطابق با استانداردهای انتخابِ آزادِ خود را داریم، به این منظور نیست که تاریخ در واقع تجلیِ آن توانایی است. جدای از آن، تا جایی که من میتوانم نشان دهم، فرهنگها، به صورت کلی، در طول مسیرهای موازی و همگرا، به منصه ظهور رسیدهاند که به شدت از روی دانش فرآیند تولید، تکثیر، افزایش تولید و تحلیل ذخایر طبیعی قابل پیشبینی هستند. من اینجا هر دو آئینها و باورهای منفور و محبوب در سرتاسر جهان را ارائه میدهم.
به اعتقاد من، اراده آزاد و انتخاب اخلاقی تقریبا هیچ تاثیر چشمگیری بر دستورالعملهایی که تا کنون به وسیله سیستمهای در حال رشد زندگی اجتماعی، اتخاذ شده، نداشته است. اگر باور من درست باشد، این مسأله آنهایی را که نگران حمایت از شأنِ بشر در مقابل تهدید جبرگراییِ مکانیکی هستند، وادار میکند برای تعمق در این پرسش، به من بپیوندند: چرا زندگی اجتماعی تا به حال به شدت از تنظیمات قابل پیشبینی تشکیل شده تا از تنظیمات غیر قابل پیشبینی؟ من متقاعد شدم که یکی از بزرگترین موانع، در به کارگیریِ انتخاب آزاد در راستای دستیابی به اهدافِ غیرمحتملِ صلح، برابری و فراوانی، عدمِ شناخت فرآیندهای تکامل مادی است که سببِ رواجِ جنگ، نابرابری و فقر است. در نتیجه غفلت تعمدی علم فرهنگشناسی، جهان پُر است از معلمان اخلاقی که اصرار دارند آنچه را که مجبور به پذیرش آن شدهاند، به اختیار خود پذیرفتهاند. این در حالی است که به علت عدم درک احتمالاتی که بر علیه انتخاب آزاد وجود دارند، میلیونها کسی که میتوانند آزاد باشند، خود را درونِ شکلهای جدیدی از اسارت، محصور کردهاند. در راستای بهبودِ زندگی اجتماعی، شخص باید با علم به این واقعیت شروع کند که چرا معمولا تغییرات زندگی اجتماعی در راستای بدتر شدن و پسرفت است. و دقیقا به همین دلیل است که من از عوامل گاه به گاه و اتفاقی در تکامل فرهنگی صرف نظر میکنم و احتمالاتِ خلاف نتیجه مورد نظر را نادیده میگیرم تا به اَشکالِ دوگانگی اخلاقی نرسم.
فهرست مطالب
مقدمه
فصلاول:فرهنگوطبیعت
فصلدوم: آدمکُشیدربهشت
فصلسوم:خاستگاهکشاورزی
فصلچهارم: خاستگاهجنگ
فصلپنجم: پروتئینهاومردماندرندهخوی
فصلششم: خاستگاهبرتریجنسمردوعقدهاودیپ
فصلهفتم: خاستگاهدولتهاینخستین
فصلهشتم: دولتهایپیشکلمبیاییآمریکایمیانه
فصلنهم: قلمرویآدمخواران
فصلِدهم: برهرحمت
فصلیازدهم: گوشتممنوعه
فصلدوازدهم: خاستگاهِگاومقدس
فصلسیزدهم: دامهیدرولیکی
فصلچهاردهم: خاستگاهسرمایهداری
فصلپانزدهم: حبابصنعتی
مشخصات کتاب:
آدمخواران و شهریاران
خاستگاه فرهنگ
ماروین هریس
ترجمه ساجده عقیلی گرکانی