مارتین فورنیه برگردان آریا نوری
اولین برداشت ها و مفاهیم نسبتا متضاد از دوران نوجوانی در اوایل قرن چهارده میلادی شکل پذیرفت. در این زمان بود که نوجوانی را در عین حال دوران بحرانی و دورانی که همه چیز از فراز آن میسر می شود دانستند.
نوشتههای مرتبط
منطق بر آن حکم می کرد که دوران نوجوانی همیشه وجود داشته ولی با این وجود این دوران هیجان انگیز زندگی برای مدت های مدیدی زیر تیغ انکار قرار داشته است. تصور حاکم بر آن بود که افراد مستقیما از دوران کودکی وارد دوران بزرگسالی می شوند. فرض دیگری دال بر آن است که از قرن بیستم به نوجوانی نگاهی جدی انداخته شده و ویژگی های خاص و مشکلاتی که ممکن است در این دوره از زندگی بروز کند مد نظر قرار داده شد. نوجوانی به عنوان دوره ی خاصی از زندگی از اواخر قرن بیستم به رسمیت شناخته شد. آنیس تیرسه (Agnès Thiercé) در حوزه ی تاریخی و فرهنگی ،تبارشناسی مناسبی از نوجوانی ارائه داده و نشان می دهد به چه طریق برداشت های متفاوت از این دوره از زندگی _ در وهله ی اول برداشت منفی _ به طور چشمگیری دچار تحول شده و تصویر ذهنی امروزی ما نسبت به آن را تحت تاثیر قرار داده اند.
در قرن نوزدهم میلادی ، پزشکان و کارشناسان امور آموزشی دیدگاهی مطابق با افکار روسو را در خصوص دوره ی نوجوانی مطرح کردند. آن ها این دوره از زندگی را بسیار بحرانی می دانستند ، بحرانی که ریشه در رسیدن به سن بلوغ دارد. این دوره از زندگی از لحاظ ایشان مشکلات فیزیکی و روانی بی شماری دارد. فقدان روشن بینی ، تمایل بیش از حد به رویا پردازی و کم تجربگی علل اصلی میل و اشتیاق بی اندازه ی نوجوانان است : « یک نوجوان دوست دارد استدلال کند ولی خودش شخصی منطقی نیست.» به گفته ی تیرسه مفهوم ” بحران نوجوانی” در قرن نوزدهم مطرح شد. در آن دوره تصور می شد امیال نوجوانان ریشه در رفتارهایی بورژوآ دارد : شکوفایی جنسی ، ترس از دوستی های فراتر از رابطه ی معمولی با دختران (در نزد پسران) ، اضطراب زنانه نزد دختران و در نهایت رفتارهای ناسازگار و نافرمانی در محیط مدرسه.
در آن زمان در محیط های آموزشی جزوه هایی مخصوص آموزگاران و مسئولان مدرسه تهیه شد تا نحوه ی برخورد با نوجوانان و کنترل مناسب آن ها به ایشان آموزش داده شود. مسئولان مدرسه باید این توانایی را پیدا می کردند که با این افراد به اصطلاح ” آلوده کننده ” ی محیط مدرسه و تاثیرات منفی که بر سایرین می گذاشتند مقابله کنند. این دوران بحرانی و خطرناک البته تنها مختص فرزندان خانواده های بورژوآ نبوده. در آن زمان این دانش آموزان تنها کسانی بودند که حق تحصیل در مدارس مذهبی یا دبیرستان را دارا بودند. در مدارس مذهبی _ چه کاتولیک و چه پروتستان _ دائما این مساله را گوشزد می کردند که نوجوانان خانواده های طبقه ی کارگر جامعه افرادی منحرف هستند. این نوجوانان در فاصله ی اولین مراسم عشاء ربانی و ورود به خدمت سربازی به پانسیون هایی سپرده می شدند که محیط آن ها اغلب خطرناک بوده و بین دانش آموزان تنش و زد و خورد دائمی برقرار بود. امروزه این تصور وجود دارد که در این پانسیون ها مفاهیم صداقت، اعتدال و میانه روی به سخره گرفته می شده است.
در قرن نوزدهم میلادی پاره ای از قضات و روانشناسان صحبت از نرخ بالای اعمال مجرمانه در بین نوجوانان به میان آوردند ، مساله ای که نگرانی همگان را برانگیخته و مقالات بسیاری در خصوص نوجوانان متعلق به طبقه ی کارگر که به آن ها لقب آپاش ( دزد یا اوباش) را داده بودند به رشته ی تحریر درامد. در سال ۱۹۰۶ دادگاه مربوط به کودکان و نوجوانان راه اندازی شده و برای نوجوانان ۱۳ تا ۱۸ ساله مجازات هایی معتدل متناسب با جرمی که مرتکب می شدند در نظر گرفته می شد. با این وجود تعداد افراد بالای ۱۸ سالی که به اعدام محکوم می شدند هم کم نبوده است. ( در سال ۱۹۰۱ ، از مجموع ۱۸ نفری که به اعدام محکوم شده بودند ، ۱۱ نفرشان نابالغ بوده اند.)
تغییر تصاویر ذهنی موجود
آیا نوجوانی دوران گرایش به کارهای خلاف است؟ آیا برخی از ویژگی های روانی و فیزیکی در این دوره ی سنی قابل محکومیت هستند؟ علم روانشناسی در ایتالیا و سردمدار آن دکتر سزار لومبروسو (Cesare Lombroso) در این مورد تحقیقات بسیاری صورت داده اند. در فرانسه ، در دهه ی ۱۸۹۰ ، روانشناسان حوزه ی اجتماعی مثل گابریل تارد (Gabriel Tarde) بیشتر شرایط محیطی نوجوان را در بروز پاره ای از رفتارها در وی مقصر دانستند. در همین زمان تحقیقات علمی مفصلی در مورد دوران نوجوانی آغاز شد. مدرسه ی تکامل گرای آمریکا (L’école évolutionniste américaine) به خصوص زیر نظر گرانویل استانلی هال (Granville Stanley Hall) نوجوانی را به صورت بازگشت به دوران اولیه ، یعنی زمانی که جوامع انسانی هنوز متمدن نبوده اند ، تعریف کرد. در فرانسه ، روانشناسانی مانند گابریل کمپیره (Gabriel Compayré) و پیر مندوس (Pierre Mendousse) سعی کردند تا با فعالیت های خود حساسیت موجود در خصوص دوران نوجوانی را کاهش دهند. فعالیت های ایشان سبب شد نوجوانی از دورانی بحرانی تبدیل شود به دوران تحول ضروری در چرخه ی زندگی. ادوارد کلاپارد (Edouard Claparède) نوجوانی را دوران علایق اخلاقی و اجتماعی می داند.
در فرانسه در جریان جمهوری سوم این کشور بود که نوجوانی به عنوان دورانی مستقل از زندگی شناخته شد. در سال ۱۸۸۱ با تصویب قوانین آموزشی و تحصیلی جدید تحصیل برای همه تا سن دوازده سالگی به صورت اجباری درامد ( در سال ۱۹۳۶ تحصیل در فرانسه تا سن ۱۴ سالگی اجباری شد). از سال ۱۹۸۰ بود که دولت وقت تدابیر بسیاری را در راستای آموزش قشر نوجوان و جوان جامعه به منصه ی اجرا دراورد. در این زمان در کنار مدارس ابتدایی و راهنمایی دوره های مخصوص پس از دوران تحصیل هم به ابتکار وزارت آموزش و پرورش برای آموزش بیش از پیش فرزندان قشر کارگر تعبیه شد. برای مثال آموزش مفاهیم لائیک و ارتباط آن با جمهوری فرانسه و جامعه ی آن ، آموزش اجباری فعالیت های حرفه ای به صورت کلاس های بعد از ظهر ، شکل دهی گروه های نوجوانان و جوانان ، برگزاری جشن ها و دوره های متنوع و . . . . در تمامی این برنامه های حمایتی می توان رد پای تمایل مسئولان وقت به انجام اصلاحات اجتماعی را مشاهده کرد. در آن زمان تلاش بر آن بود تا در جمهوری که هنوز هم شکننده بود وفاداری و تمدن به جوانان آموزش داده شود. مسئولان وقت مملکتی در این زمان نوجوانان و جوانان را هدف اصلی برنامه های خود قرار دادند چرا که ایشان را سرمایه های اصلی جمهوری فرانسه به حساب می آوردند. در این میان کلیسا و مذهبیون هم رویه ای مشابه رویه ی دولت وقت در پیش گرفته و برنامه ای مثل اردوهای متنوع ، فعالیت های گشت زنی و . . . را در پیش گرفتند.
از سال ۱۹۹۰ به بعد وزارت آموزش و پرورش هم برنامه های مخصوص به خود را با تکیه زدن بر دانش کارشناسان حوزه ی آموزش و روانشناسان در پیش گرفت. از همین زمان بود که حرکت از سوی نظامی خشک و مقرراتی به سمت آموزش از طریق فعالیت های ورزشی و تکیه بر خود دانش آموزان آغاز گشت.
دانلود متن اصلی در وبگاه مترجمان پیشرو : http://pishrotranslation.ir/post/372
پرونده ی آریا نوری در انسان شناسی و فرهنگ : http://www.anthropology.ir/node/24940