انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مفاهیم و نظریه های انسان شناسی(۲): اشاعه گرایی

اشاعه گرایی (diffusionism) همچون تطور گرایی از نظریه های کلاسیک انسان شناسی به حساب می آید که به ویژه در قرن نوزده تا ابتدای قرن بیستم اهمیت داشت و سپس به تدریج به کنار گذاشته شد و میراث خود را به گروهی دیگر از نظریات در انسان شناسی و جغرافیای فرهنگی واگذاشت. اشاعه گرایی که رویکردی جغرافیایی به امر فرهنگی دارد، یعنی همواره در تلاش برای آن است که میان یک فرهنگ و یک «پهنه» سرزمینی، رابطه ای معنا دار را بیابد، عمدتا از این اصل اولیه حرکت می کند که فرایند رشد و تحول و گسترش جوامع انسانی و پدیده های فرهنگی در آنها ، بیش از آنکه اصل «ابداع» یعنی اختراع یک چیز جدید در کار بوده باشد، اصل «تقلید» یعنی تکرار پدیده به دلیل همجوار شدن و انتقال دانش و مهارت ها میان جوامع وجود داشته است. بنابراین در این نظریه هربار هدف بررسی و تحلیل یک پدیده اجتماعی یا فرهنگی وجود دارد، تلاش می شود آن پدیده را در رابطه با «محیط» بلافصل یا محیط بزرگتری که در در دو بعد جغرافیایی و تاریخی قرار گرفته، نشاند و سپس سعی کرد از طریق رابطه ای که میان این پدیده آن محیط ها می توان یافت، پدیده را توضیح داد.

اشاعه گرایی طبعا بیشترین تاکید خود را بر بعد جغرافیایی می گذارد و هدفش نشان دادن یا یافتن آن است که چگونه یک پدیده فرهنگی یا مجموعه ای از شدیده های فرهنگی به صورت گروهی از نقطه ای به نقطه دیگر روی محور های جغرافیایی و زمانی حرکت کرده و «سرایت» می یابند. مفهوم «دایره فرهنگی یا تمدنی» که در انسان شناسی و جغرافیایی آلمانی زبان ابداع شد، از مهم ترین مفاهیمی بوده است که در این مکتب مطرح شده است. بنابراین مفهوم در فرهنگ های مختلف می توان پهنه های کمابیش همگنی را یافت که در آنها همگنی بر اثر وجود عناصر مشابهی همچون زبان، نوع پوشش، نوع مسکن و معیشت، هنر و غیره، ایجاد نوعی انسجام فرهنگی می کند. این انسجام بر اثر حرکت جمعی و یا کمابیش جمعی این عناصر از یک مرکز اشاعه در مسیرهای اشاعه ای خاصی انجام شده و سرانجام به صورت طبیعی (برای مثال با موانع سرزمینی) یا به صورت فرهنگی (برای مثال نزدیک شدن به مرزهای یک فرهنگ دیگر) متوقف شده و مرزهای خود را یافته است.

نوعی از اشاعه گرایی که در آلمان و اتریش و بریتانیا در اواخر قرن نوزده رایج بود، مصرگرایی بود که در آن تاکید بر آن وجود داشت که منشاء تمام تمدن های انسانی مصر بوده است و بنابراین برای شناخت تمدن ها همواره باید به شاخت مصر بازگشت. این مکتب با عنوان شاعه گرایی افراطی (hyperdiffusionism)عمر چمدانی نداشت. اما مسئله منشاء و حساسیبت نسبت به آن به مثابه راهی برای شناخت پدیده اجتماعی هموراه در این مکتب وجود داشت. مکتب اشاغه ای در قرن بیستم تاثیر خود را از دست داد و برعکس جعرافیای فرهنگی هر چه بیشتر اهمیت پیدا کرد.