موسیقی همچنان که هنری متعالی است ،یک کیفیت ذهنی ناب نیز هست .کیفیتی که منجر به توارد ذهنی با مجموعه ای از تجربیات فردی می شود و خاطرات و تصورات و تجربیات را تداعی می کند .موسیقی در عین حال به عنوان یک عنصر بیرونی قابل فهم که در کنار عناصر شکل دهنده فرهنگ انسانی قابل شناسایی و تحلیل است نیز اهمیت ویژه ای دارد. موسیقی رابطه ای چندگانه میان علوم مختلف برقرار می کند؛ رابطه ای که یک سوی آن علوم پایه ریاضی و فیزیک وجود دارد و سوی دیگر آن فلسفه و زیبایی شناسی و هنر قرار گرفته است.همچنین تماس مداوم موسیقی با لایه های مختلف اجتماعی و فرهنگی،ویژگی یگانه ای به موسیقی داده است تا از پس محتوای موسیقی ، شناخت عمیق تری از محیط پیرامون موسیقی میسر باشد. یعنی موسیقی بازتاب شرایط فرهنگی،اجتماعی،سیاسی و حتی اقتصادی محیط پیرامون خویش است.
هیچ هنری به اندازه موسیقی در حوزه عمومی فرهنگ حضور مداوم و موثر ندارد.این تدوام و پیوستگی با حوزه های عمومی به گسترش و در نتیجه ساخت انواع موسیقی در لایه ها و طبقات اجتماعی متفاوت منجر شده است.به همین میزان در هیچ هنری تعدد انواع و گوناگونی ژانرهای مختلف به وجود نیامده است ؛به موسیقی های آیینی که زاده بینش های اسطوره ای و مذهبی است گوش دهید؛موسیقی های کار که محصول شرایط و ویژگی های معیشتی جوامع انسانی است را جستجو کنید؛ ویا موسیقی های اقوام را در نظر بگیرید که هویت فرهنگی وآمال و آرزوهای قومی جوامع را باز نمایی می کند؛یا بشنوید موسیقی های کلاسیک را، اعم از کلاسیک غربی یا موسیقی های کلاسیک شرقی مثل نوبات اندلسی،مُکام ترکی،مقام عربی،دستگاهی ایرانی،راگای هندی و … که ابزار قدرتمند ساخت هویت ملی نزد حکومت های مرکزی بوده اند و از عناصرمهم فرهنگ این ملت ها هستند …
نوشتههای مرتبط
این مجموعه ،همه و همه ،وسعت و تنوع موسیقی را به نمایش می گذارد. از این گذشته نگاه کنید به ژانرهای دیگر موسیقی که ملهم از این گنجینه وسیع فرهنگ انسانی به وجود آمدند؛ مثل موسیقی جز و یا موسیقی هایی که محصول مناسبات جدید زندگی اجتماعی انسان در بعد از انقلاب های صنعتی و توسعه شهرنشینی و تجربه های مشترک زندگی فردی همه انسانها بوده اند، آن هم فارغ از ریشه های نژادی و فرهنگی؛مثل موسیقی پاپ و تمامی زیرمجموعه هایش و حتی موسیقی های صرفا کاربردی در فضاهای جدید زندگی انسان؛از موسیقی آسانسور تا موسیقی انتظار پشت همه خط های تلفن!
در کنار این مجموعه وسیع،«صدا» و لحن را نیز نباید از یاد برد که مستقل از آنچه «موسیقی» قلمداد می شود، با همه عناوین و تنوع اسامی اش همچون phoneme،به معنای آوا یا واج، tone به معنای لحن ،noise به معنای سر و صدا یا آنچه از عالم اصوات گوش آزار است و یا واژها ی voice و sound و … بدل به نشانه های مهم جامعه شناختی و فرهنگ شناختی شده است. به همین دلیل است که فرهنگ شناسی موسیقی ، بدون ارزش گذاری های هنری، صدا و موسیقی را به مثابه عناصر پویای فرهنگ می بیند و قواعد رایج در نقد و ارزیابی اثر هنری را نادیده می گیرد.اینجا صدا و موسیقی عناصر پویایی از فرهنگ هستند که می توانند به عنوان ابزارهای قدرتمند شناخت انسان و اجتماع، به کار پژوهندگان علوم انسانی و علوم اجتماعی بیاییند.
اما آیا این بیکرانگی درتعدد و انواع موسیقی است که حضور این هنر را در حوزه های عمومی فرهنگ تثبیت می کند و موقعیت یگانه ای به آن می دهد و یا فرهنگ عمومی بدون حضور موسیقی چیزی کم دارد؟آیا «صدا و موسیقی» عناصر پیوسته با حیات فرهنگ عمومی هستند و لاجرم با ظهور هر کنش فرهنگی ، ظاهر می شوند و یا فرهنگ عمومی برای تظاهر، به ابزار قدرتمندی مثل موسیقی نیاز دارد؟
به هر روی مجموعه این مناسبات میان فرهنگ و موسیقی است که مساله مطالعات فرهنگی ،جامعه شناختی و در نگاهی کلان تر انسان شناختی را بدون در نظر گرفتن موسیقی به عنوان یک عنصر پویای حیات فردی،اجتماعی و فرهنگی انسان به امری محال بدل می کند. به همین سبب است که در گرایش های انسان شناسی معاصر،انسان شناسی موسیقی در یک حوزه میان رشته ای قدرتمند اعلام موجودیت کرده و نقش مهمی در تبیین مناسبات و محتوای فرهنگ جوامع انسانی بر عهده گرفته است.