انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یک گفتگوی ادبی

ناصر تقوایی

متنی که در ادامه می‌خوانید از گفتگوی هوشنگ گلمکانی با صفدر تقی‌زاده و ناصر تقوایی در شهریور ۱۳۸۲ برداشته شده است. این گفتگو در شمارۀ ۳۰۴ ماهنامۀ فیلم به‌چاپ رسیده است.

من آقای تقی‌زاده را به واسطه دوست و همکلاسی‌ام آقای بهرام شهباززاده خواهرزادۀ آقای تقی‌زاده، می‌شناختم و ترجمه‌های ایشان را هم خوانده بودم. من از کودکی علاقۀ زیادی به ادبیات داشتم. دو برادر بزرگ‌تر داشتم که یکی‌شان طرفدار شعر نوی نیمایی بود و دیگری علاقه‌مند به شعر کهن. اغلب، شب‌ها در خانه شعر می‌خواندند و گاهی با هم دعوایشان می‌شد، اما کتک‌هایش را من می‌خوردم.
از هر دورۀ تاریخی که صحبت می‌کنیم، فضای آن دوره را نباید فراموش کنیم. نوجوانی ما در دوره‌ای اتفاق افتاد که جَو سیاسی و اجتماعی غریبی در ایران حاکم بود. مثل همۀ نوجوان‌ها، در آن سن و سال، من هم یک ایده‌آلیست بودم. الگوهای ادبی ما در آن دوران، نویسندگان فرانسوی مثل ویکتور هوگو بودند و یا خیلی که می‌خواستیم روشنفکر باشیم، صادق هدایت بود در ادبیات خودمان، یادم هست که بعد از انشاهای دوره مدرسه، اولین چیزهای جدی که می‌خواستم بنویسم، کوشش می‌کردم مثل نوشته‌های هدایت باشد، به جایی رسیدم که احساس می‌کردم نیاز به این دارم که پس از آن انشاها و نوشته‌های سانتی مانتال، خودم را به طور جدی‌تری آزمایش کنم. هشت‌تا قصه نوشتم (که چندتایش همان‌هایی بود که آقای تقی‌زاده خواندند) اما چون امکان چاپ آن‌ها نبود، دلم می‌خواست بازتاب و تاثیر آن‌ها را ببینم. در چنین موقعیتی بود که من بزرگ‌ترین شانس زندگی‌ام را آوردم و آشنایی با صفدر تقی‌زاده، راه مرا هموار و دریافت آن بازتاب‌ها و تاثیرها را تسریع کرد. آقای تقی‌زاده نگفتند، اما او هم دوران نوجوانی و جوانی‌اش را در اوج دوران ملتهب سیاسی دو دهه (اشغال ایران در زمان جنگ جهانی دوم، مبارزات برای ملی کردن صنعت نفت، کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و سرکوب و خفقان سال‌های بعد از آن) سپری کرده بود و از سال ۳۴ تا ۳۶ در زندان بود. یادم هست که اولین ملاقات ما در یک خانه کوچک شرکت نفتی بود در ایستگاه یازده یا دوازده، نه، ایستگاه نه… آقای تقی‌زاده تازه از زندان آمده بود و هنوز دوباره کار در شرکت نفت را شروع نکرده بود. خانه‌ای موقتا در اختیارشان گذاشته بودند تا تکلیف بازگشت‌شان به کار مشخص بشود. گروهی از روشنفکران آبادان مثل سایر شهرها در آن سال‌ها چنین سرنوشتی پیدا کرده بودند. شاید هم سال‌های تنهایی زندان و انزوای پس از آن باعث شده بود این زمینۀ روحی و روانی در ایشان به وجود بیاید که بیش‌تر به یک نوجوان علاقه‌مند به ادبیات توجه کند. چون احساس می‌کردم علاقه و توجه ایشان به کار من، حتی از جنبۀ آموزشی فراتر بود و حالت دوستانه و عمیقی پیدا کرد که تا امروز ادامه دارد. با اظهار نظرهای ایشان، من پی بردم که حتی در مسیر سلیقه‌ای خودم هم دارم به بیراهه می‌روم. قصه‌هایی که نوشته بودم، حاصل خاطره‌ها و تجربه‌های کودکی خودم در جنوب بود. اکثر قصه‌ها زمینۀ دریایی داشت و داستان‌ها روی دریا و در قایق‌های ماهیگیری رخ می‌داد. هنوز دست‌نویس این قصه‌ها را دارم که یادداشت‌های آقای تقی‌زاده هم پای آن‌هاست، همان‌طور که ایشان اشاره کردند، آن سال‌ها دوره ورود و رواج ادبیات آمریکا به ایران بود که جنبه سیاسی هم نداشت. شانسی که نویسندگان آمریکایی در ایران آوردند این بود که مترجمان مسلط و باسواد ما آثار آن‌ها را به فارسی برگرداندند. شاید داستان‌های آمریکایی اولین ترجمه‌ها به فارسی بودند که با همان ساختار اصلی و وفاداری به فرم آن‌ها ترجمه می‌شدند، درحالی‌که در برگردان فارسی ادبیات فرانسوی، پیش از آن، این اتفاق کم‌تر افتاده بود و بیش‌تر، مفهوم و مضمون داستان ترجمه می‌شد. آقایان ابراهیم گلستان، پرویز داریوش، نجف دریابندری، صفدر تقی‌زاده و محمدعلی صفریان از جملۀ این مترجمان آثار ادبی آمریکا بودند.
آشنایی من با آقای تقی‌زاده، جدا از آموزش مستقیم از ایشان، باعث باز شدن پای من به فضای تازه‌ای از یک زندگی فرهنگی شد و در آشنایی با نویسندگان و شاعران سرشناس، تاثیر بسیاری بر من گذاشت. آقای تقی‌زاده با این‌که در آبادان فعالیت داشت، در تهران هم شناخته شده بود و اغلب هنرمندان و نویسندگان و شاعرانی که گذرشان به آبادان می‌افتاد، به دیدار او هم می‌آمدند و من با خیلی از آن‌ها این جوری آشنا شدم. مثلا با بهرام بیضایی که با گروه عباس جوانمرد، نمایش «غروب در دیار غریب» را به آبادان آورده بودند. یا آشنایی با غلامحسین ساعدی و سیروس طاهباز و…
آموختن مستقیم من در شیوه نگارش از آقای تقی‌زاده، دوسه سال بیش‌تر نبود، اما سال‌ها معاشرت و دوستی با ایشان، منجر به ساخته شدن سلیقۀ من و آموختن غیرمستقیم چیزهای بیش‌تری شد که ناگفتنی‌ست. بعضی از این آموخته‌ها آن قدر عمیق است که پس از سال‌ها در کلاس‌های فیلمنامه‌نویسی‌ام وقتی به بحث ادبیات می‌رسم، با دانشجویان به همان شیوه‌ای کار می‌کنم که از ایشان آموختم.

 

این متن پیشتر در مجله ادبی نوپا منتشر شده است و در چهارچوب همکاری انسان‌شناسی و فرهنگ و این مجله بازنشر می‌شود.