هوشنگ پوررباب
اگر در عرصۀ ادبیات داستانی ژانری برای نوجوانان و جوانان تا سن هجده سالگی و حوالی آن داشته باشیم بیتردید تنها نویسندۀ این ژانر که بسیار هم موفق عمل کرده است زنده یاد رجبعلی اعتمادی است که با نام «ر- اعتمادی» سالها نویسندۀ محبوب نسل نوجوان و جوان در سنین ابتدای جوانی بود تقسیمبندی ادبیات داستانی به دو ژانر ادبیات کودک و نوجوان و ادبیات به طور کلی و عام درواقع تقسیمبندی برگرفته از مرزبندیهای ادبی در کشورهای دیگر است و در پی این تقسیمبندی که در ایران هم رایج شد. هیچکس به نمایندگی از گروه سنی سیزده تا هجده سال و جوانانی که در سن بلوغ و دورۀ هیجان جوانی هستند در پی مطالبۀ جایگاه این گروه سنی در عرصۀ ادبیات برنیامد جوانانی که احتمالا با ادبیات کودک و نوجوان که معمولا آثاری کودکانه هستند و کمحجم و بیشتر آموزشی مأنوس بودند بعد از گذر از سن دوازده، سیزده سالگی با عرصهای خالی از آثاری که کودکانه نباشد و با نیازهای احساسی، عاطفی و سنی آن ها در گروه سنی سیزده سال به بالا همخوانی کند روبهرو بودند و هستند و لاجرم اگر کتابی برای مطالعه میخواستند باید به سراغ آثاری میرفتند و بروند که درواقع مختص بزرگسالان است و طبیعی است که بسیاری از آنها نتوانند با این آثار به درستی رابطه برقرار کنند و قید مطالعه را دست کم تا سالهای بعد بزنند و ر – اعتمادی تنها نویسندهای بود که توانست پل رابطهای بین دورۀ کودکی و جوانی در عرصۀ ادبیات تعبیه کند و کتابهایی مورد پسند این گروه سنی بنویسد.
نوشتههای مرتبط
ر- اعتمادی، با نام اصلی رجبعلی اعتمادی برای نخستین بار در ایران با نوشتن کتابهایی که بن مایۀ اصلی آنها عشقهای خام و در عین حال پراحساس نوجوانان در دورۀ سنی بود. توجه این گروه سنی را به سوی آثار خود جلب کرد تا حدی که برای بسیاری از نوجوانان و جوانان نسل گذشته و نسل قبلتر از آن نام «ر – اعتمادی» اسم رمزی بود که مخاطبان آثار او با اشتیاق بسیار میخواستند او را بشناسند و او را از نزدیک ببینند. از نظر آنها «ر-اعتمادی» نویسندهای بود که دنیای آنها و احساساتشان را میشناخت. با دغدغهها و غصهها و گریههای عاشقانۀ شبانۀ آنها مأنوس بود و به همین دلیل از نظر آنها تنها کسی بود که سوز و گداز عشق را میشناخت و دردها و رنجهای جوانان عاشق را میدانست. ر- اعتمادی درواقع تنها نویسندهای بود که توانسته بود به دنیای نوجوانی و عشقهای این دوره از زندگی نقب و با جوانانی در این نسل در کوچههای عاشقی پرسه بزند. همان کوچههایی که زمانی فریدون مشیری با شعر معروف کوچه، سایه به سایه عاشقان جوان در آنها قدم زد و بعد در دورهای از خاطرۀ آن عشقها گفت و روزگارهای رفته و این که: «بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم… همه تن چشم شدم. خیره به دنبال تو گشتم. شعری که با یادآوری خاطرات گذشته بسیاری از پا به سن گذاشتههای امروز هم. آنها را به رویاهای جوانی و روزهای عاشقی میبرد و به همین دلیل یکی از معروفترین شعرهای مشیری شد هرچند که بسیاری از اهل ادبیات!! آن را از آثار ضعیف شعری مشیری به حساب آوردند. واقعیت این است که فریدون مشیری در این شعر از رویاها و حسرتهای عاشقانه همان طور که بودند حرف زده بود و رجبعلی اعتمادی هم از عشقهای دورۀ نوجوانی و اوایل جوانی همان گونه گفت و نوشت که در واقعیت بود و به همین دلیل کتابهای او که بیش از ۵۰ عنوان میشود به شدت مورد توجه و استقبال مخاطبان قرار گرفت و بسیاری از آنها به چاپهای متعدد رسید و هنوز هم تجدید چاپ آنها (البته به صورت زیرزمینی) ادامه دارد.
این شهامت را که در آثارش به دغدغههای احساسی نوجوانان و جوانانی بپردازد که دنیایی پراحساس و عشقهای رمانتیک سالهای نوجوانی و جوانی داشتند دنیایی که از قضا! همۀ روشنفکران عصاقورتداده هم آن را تجربه کرده بودند و در پشت و پسلۀ ذهنشان در پیرانه سری هم با یادآوری خاطرات آن روزهایشان زندگی میکردند و میکنند.
به هر روی، رجبعلی اعتمادی که من بهرغم هم حرفهای بودن با او جز یک بار و آن هم در همین دو سه سال اخیر او را ندیدم، کار خودش را کرد. به هر حال «من هم عصاقورتدادهای بودم از جنس بهرنگیها و امثال او که بهرغم تجربۀ عشقهای پرسوز و گداز دورۀ جوانی خودم را در پشت نقابی از فهم و شعور بزرگسالانه!! پنهان میکردم و ادای جوانان فهیم و مبارز را درمیآوردم و نمیدانم کدام احمقی گفته بود یک جوان فهمیده و مبارز!! عاشق نمیشود». دو سال پیش در مجلس ختمی «ر-اعتمادی» را دیدم.
واقعا خوشحال شدم از دیدنش مردی که به سراغ دغدغههای نوجوانانی رفت که جامعۀ روشفکری کمتر توجهی به آنها نشان میداد و از نظر آنها اصولا وجود چنین گروه سنی نادیده گرفته شده بود و نوجوانان بعد از دورۀ کودکی و عبور از سن ده دوازده سالگی و دورۀ خواندن کتابهای تن تن و آثار مشابه آن و احتمالا خواندن «خروس زری – پیراهن پری» باید به سراغ کتابهای بزرگسالان میرفتند و یا کتابهای صمد بهرنگی! و به مسلسل پشت شیشه فکر میکردند درواقع از نظر بسیاری از نویسندگان و اهل فرهنگ مخاطبان آثار فرهنگی یا کودک بودند که باید اتل متل توتوله و آثار ترجمهای از همین قبیل میخواندند و یا نوجوانانی که باید راه و رسم مبارزه با طاغوت و طاغوتیان را یاد میگرفتند!! با صمد بهرنگی و بهروز دهقان و یا میرفتند به سراغ آثار دیگر ادبی که برای بزرگسالان ترجمه و گاهی هم نوشته میشد و رجبعلی اعتمادی که روزنامهنگار بود و زمانی هم سردبیر مجلۀ اطلاعات جوانان یکسر رفت به سراغ کوچه پس کوچهها و قرار و مدارها و عشقهای نوجوانانه و جوانانه و آه و نالههای از نظر اجله روشنفکران! لوس و بیارزش نسل جوان و بهرغم سرزنشهای خیلی از همکارانش و اهل فرهنگ دریچههای ژانری را در عرصۀ ادبیات ایران گشود که پیش از او کسی جرأتش را نداشت و توئیست داغم کن را نوشت و بیش از پنجاه رمان دیگر و همۀ حکایت عشقها و عاطفهها و شکستهای عاطفی دورۀ نوجوانی و جوانی و همۀ کتابها هم پرفروش و هرچند که مدرنیستهای اهل ادبیات او و آثارش را تخطئه کردند و خواستند که دیده نشود. او دیده شد. هم خودش و هم آثارش و من حالا اگرچه شاید دیر او را تحسین میکنم و میدانم که اثری ندارد تحسین من! چرا که ر – اعتمادی تحسین شده است از سوی همۀ کسانی که نوشتههای او را خواندهاند و با آثار او روزها و شبهای بسیاری گریستهاند و خندیدهاند و هنوز کتابهایش را در پی گذشت سالها در میان کتابهای احتمالا خیلی جدیِ! کتابخانهشان حفظ کردهاند.