انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشتی در مورد تقسیم جنسی کار

جودیث کی. براون ترجمه: هما مداح

توضیح: در مورد نویسنده و مقاله: جودیث براون استاد انسان شناسی دانشگاه اوکلند است. برای اطلاعات بیشتر در مورد تحصیلات و تالیفات او می توانید به صفحه وب او مراجعه کنید (۲). مقاله ای که ترجمه آن را می خوانید یکی از مهم ترین مقالات تاریخ انسان شناسی فیمینیستی و جنسیت است. این مقاله که در ۱۹۷۰ نوشته شده یکی از اولین تلاشها برای پرداختن به موضوع و مسئله جنسیت در انسان شناسی است که در قالب پرداختن به نقش اقتصادی زنان در جوامع مختلف عملی می شود. براون معتقد است که نه بیولوژی، بلکه نقشهای اجتماعی واگذار شده به زنان که مهم ترین آنها مراقبت از کودکان است، منجر به تقسیم جنسی کار در جوامع مختلف شده است. او برای اثبات نظریه خود از مردم نگاری های فراوان از گوشه و کنار دنیا سود می برد. این مقاله در دو بخش روی وب سایت قرار خواهد گرفت.

با وجود توجهات اخیر به فعالیتهای اقتصادی جوامع قبیله ای و روستایی، همچنان کمترین توجه ممکن به تقسیم جنسی کار مبذول می شود. این مقاله قصد دارد نوشته های نظری اندکی را که به تقسیم کار پرداخته اند، مورد ارزیابی مجدد قرار دهد و پیشنهادکننده تفسیری مجدد بر اساس بعضی از شواهد مردم نگارانه موجود باشد.
با دورکیم آغاز می کنم. بر اساس نظریه او در {جوامع} ابتدایی ( هم در گذشتۀ دور و هم امروزه) زنان و مردان به به لحاظ قدرت و هوش مشابه بوده اند. در چنین شرایطی هر دو جنس به لحاظ اقتصادی مستقل هستند و بنابراین ” روابط جنسی عمدتاً زودگذر و بیدوام ]هستند[” (۱۸۹۳:۶۱). با “گسترش اخلاقیات” زنان ضعیف شدند و مغزهای آنان کوچک شد. وابستیگی آنان به مردان افزایش یافت و تقسیم جنسی کار باعث استحکام پیوند زناشویی شد. در واقع، دورکیم عقیده دارد که زن پاریسی در روزگار خود او، صاحب کوچک ترین مغز در طول تاریخ بشری است. او (زن پاریسی) احتمالاً می توانسته خود را با ثبات ازدواجش دلداری دهد که نتیجه مستقیم بیاستعدادی و در نتیجه وابستگی او بوده است.

مورداک برخلاف دورکیم در جهت بازسازی تاریخ تلاش نمی‌کند، اما تبیین او نیز به شکل ساده‌لوحانه‌ای فیزیولوژیکی است. او می نویسد:

یک مرد و یک زن، به واسطه تفاوت های اولیه جنسی، به شیوه‌ای استثنایی یک واحد همکاری کارآمد را تشکیل می دهند. مرد، با قدرت برتر بدنی خود، بهتر از پس انجام کارهای سخت برمی آید… او چون برخلاف زن به واسطه محدودیت های فیزیولوژیکی بارداری و شیردهی ناتوان نیست، می تواند در دشت ها شکار کند، ماهی بگیرد، گله را جمع کند و داد و ستد انجام دهد. اما زنان نیز در انجام کارهای سبک‌تر که در درون خانه یا نزدیک آن صورت می گیرد، نقطه ضعفی ندارند… همه جوامع بشری شناخته شده، تخصصی شدن و همکاری میان دو جنس را حول این خطر تقسیم تعیین شده به وسیله بیولوژی، بسط داده اند.

این تبیین بیش از حد ساده با تعداد بیشماری از روایات مردم نگارانه در مورد انجام کارهای سنگین بدنی توسط زنان در تضاد است. ممکن است برخلاف نظر مرداک، فضای بیشتر فعالیتهای زیستی مردان مبتنی بر فیزیولوژی نباشد. اخیراً مونرو و مونرو (۱۹۶۷) تفاوتهای جنسی در زمینه اکتشاف محیطی در میان کودکان لوگولی(۳) را گزارش کرده اند. بر طبق نظر آنان گسترده وسیع تر جغرافیایی فعالیت پسران در این جامعه ممکن است نتیجه یادگیری باشد. تبیین جایگزین دیگر، {وجود} عوامل ذاتی مرتبط با جنس است.
لوی اشتراوس نیز وابستگی اقتصادی دو جنس را اساس خانواده ازدواجی (یا هسته ای) می داند. این وابستگی متقابل بیشتر از آنکه نتیجه تفاوتهای واقعی میان دو جنس باشد، پیامد ممنوعیت های تحمیل شده به لحاظ فرهنگی است که انجام کارهای محول شده به یک جنس، توسط جنس دیگر را غیرممکن می سازد. او تقسیم جنسی کار را ” وسیله ای برای وابستگی دوطرفۀ دو جنس در عرصه اجتماعی و اقتصادی که به وضوح تصدیق می کند که ازدواج بهتر از تجرد است” می داند(۱۹۵۶:۲۷۷).

نویسندگان دیگر با الگوبرداری از توصیفات مردم‌نگارانه‌ای که می گفت زنان اغلب فعالیتهای زیستی یکنواخت و خسته کننده را برعهده دارند، به ارائه نظریه‌های “روانشناسانه”(۴) در مورد تقسیم جنسی کار پرداختند. مالینفسکی معتقد است زنان به خاطر سربه راه بودن مجبور به انجام چنین کارهایی می شوند:” تقسیم کار ریشه در وحشیگری جنس قویتری نسبت به جنس ضعیف‌تر دارد.”(۱۹۱۳:۲۸۷). دیگرام معتقدند که زنان به لحاظ روانشناختی برای انجام کارهای یکنواخت مناسب‌ترند. مید این دیدگاه را بدین گونه خلاصه می کند” زنان ظرفیتی برای انجام کارهای دائمی خسته‌کننده دارند، اما مردها اینطور نیستند، مردها ظرفیتی برای بروز یک انرژی ناگهانی و به دنبال آن نیاز به استراحت و تجدید منابع دارند.”(۱۹۴۹:۱۶۴).
این نظریات در پی تبیین چه حقایقی هستند؟ اول اینکه تقسیم جنسی کار {پدیده ای} جهانی است. جوامع برنامه‌ریزی‌شده همچون اسرائیل و چین کمونیستی تلاش کرده اند ایدئولوژی را اجرا کنند که مردان و زنان را در درون اقتصاد قابل تعوض با یکدیگر می داند، اما در اجرای این امر تنها با توفیق نسبی مواجه بوده‌اند (Spiro 1956; Huang 1961, 1963). دوم اینکه با وجود پایداری‌های روانشناختی و آن دسته از پایداری‌های روانشناختی پایدار اما کمتر مستند، امکان دارد زنان هیچ مشارکتی در زندگی نداشته باشند- مانند راجپوت ها (۵) (minturn and Hitchcock 1963)؛ یا ممکن است به شکلی تمام و کمال از جامعه حمایت کنند- مانند نساوها(۶) (Kaberry 1952). این تنوع که مید به اختصار به آن اشاره کرده، هرگز به طور کامل تبیین نشده است.
من معتقدم که میزان مشارکت زنان در زندگی در یک جامعه معین را می توان با دانستن فعالیت زیستی اصلی آن جامعه، با دقتی قابل‌توجه پیش بینی نمود. میزان مشارکت به وسیله میزان سازگاری حرفه با مقتضیات نگهداری از کودکان تعیین می شود. (فیزیولوژی و روانشناسی نسبت به این تبیین حالت حاشیه ای دارند.) مردم نگاران مکرراً به این واقعیت اشاره کرده‌اند، اما {این واقعیت} هرگز در قالب ادبیات نظری مربوط به تقسیم جنسی کار، فرمول‌بندی نشده است.
در هیچ کجای دنیا تربیت کودکان وظیفه اصلی مردان نیست و تنها در تعداد اندکی از جوامع زنان از مشارکت در فعالیتهای زیستی معاف شده اند. اگر قرار باشد نقش اقتصادی زنان بیشینه شود، باید مسئولیتهای آنان در مورد تربیت کودکان کاهش یابد یا اینکه فعالیت اقتصادی باید به گونه ای باشد که بتوان آن را همراه با مراقبت از کودک انجام داد.

ما در کشورهای صنعتی و صنعتی شده با روش اول { یعنی کاهش مسئولیتهای مادر در مورد تربیت کودکان} آشنا هستیم. در ایالات متحده یا در چین کمونیستی، مادر کارگر از کودکش جدا می شود، و مراقبت از کودک در زمان حضور مادر در محل کار، بر عهده متخصصان در مدرسه یا مهدکودک است. در جامعه ما مناقشه در مورد حضور مادران در نیروی کار به شکل اجتناب‌ناپذیری بر لزوم و کیفیت این مراقبت جایگزین متمرکز است(Maccoby 1960).
جوامع قبیله ای نیز برای فراهم آوردن امکان کار مادران، به مراقبت جایگزین متوسل می شوند. در میان گوسی ها (۷) مسئولیت زراعت مورد نیاز جامعه، بر عهده زنان است. و پرستاران جوان و کم سال ( معمولاً دختران) مسئول نگهداری از کودکان و نوزادان هستند. اما مادر در فواصل معینی بر کار او نظارت می کند. مینتورن و لامبرت می نویسند:

این به این معنا نیست که مادران نیاسونگو(۸) ]گوسی[ زمانی زیادی را با فرزندانشان می گذرانند. وظایف خانگی و کشاورزی، بیشتر وقت آنان را پر می کند… معمولاً کسی از کودکان بزرگتر مراقبت نمی کند اما آنها را نزدیک به خانه و در گوش رس مادر نگه می دارند… مسئولیت چنین مراقبتی، مثلا در د مورد نوزادان، آشکار است. کودکان بزرگتر عمدتا از نوزادان مراقبت می کنند اما مادران هم باید به نوبه خود بر کودکان بزرگتر نظارت داشته باشند.(۱۹۶۴:۲۴۴و۲۵۲)

در میان یوروباها (۹) سیستم پیچیده ای از اعمال متقابل، فعالیتهای تجاری زنان را ممکن می سازد. در سالهای اول پس از ازدواج که کودکان کوچک هستند، زن تنها به فعالیتهای تجاری محدودی می پردازد. در این زمان احتمال دارد او کودک بزرگتری را به عنوان کمک در خانه خود بپذیرد. زمانی که فرزندان او بزرگ شدند، آنها نیز به خانه زنانی که در مرحله پیشین قرار دارند می روند و گستره فعالیت های تجاری مادر افزایش می یابد.
من هر دو مثال را بیش از حد ساده کرده ام. آنها نشان دهنده دو نوع تضاد با الگوی جایگزین مراقبت در جامعه ما هستند. اول اینکه زنان به طور کامل برای انجام حرفه اقتصادی خود ازاد نمی شوند. دوم اینکه روایتهای مردم‌نگارانه به ما می گویند که چنین مراقبت جایگزینی نه تنها مطلوب، بلکه کاملا لازم است. و آخر اینکه این دو مورد مشابه مواردی هستند که تمرکز این مقاله بر آنهاست و در آنها کاری که زنان انجام می دهند با مراقبت از کودکان ناسازگار نیست، هر چند که امکان دارد نظارت بر کودکان تنها به شکل دوره‌ای صورت پذیرد.
تمرکز اصلی من در اینجا بر جوامعی است که بدون پادرمیانی مدارس، مراکز مراقبت از کودکان یا پرستاران، به فعالیتهای معیشتی مادران شاغل وابسته هستند. این جوامع می توانند از قدرت زنان کمک بگیرند چون فعالیتهای معیشتی آنان با مراقبت همزمان از کودک سازگاری دارد. چنین فعالیتهای دارای این خصوصیات هستند: نیاز به تمرکز تمام و کمال ندارند و نسبتا یکنواخت و تکراری هستند؛ به راحتی قطع شده و دوباره از سرگرفته می شوند، کودکان را در معرض خطر بالقوه ای قرار نمی دهند؛ و برای انجام آنان لازم نیست خیلی از خانه دور شد.
صفحه ژودیت براون در سایت دانشگاه اوکلند
http://www2.oakland.edu/socan/faculty.cfm?ID=4640
پایان بخش اول – ادامه دارد

۱)Judith K. Brown, “A Note on the Division of Labor by Sex” in Feminist Anthropology, A Reader, ed. Ellen Lewin (Oxford: Blackwell Publishing, 2006)
۲) http://www2.oakland.edu/socan/faculty.cfm?ID=4640
۳) Logoli
۴)psychologizing
۵)Rajputs
۶) Nsaw
۷)Gusii
۸) Nyasongo
۹)Yoruba