انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت‌های پایان قرن (قسمت ۴۶)

فصل پنجم: روانکاوی فروید

  1. زندگی با اشتباهات لپی (ادامه از قبل)، سخنرانی‌های پنجم و ششم:  اساساً نظریه فروید درباره رویاها، مبنی بر معنادار بودن آن‌هاست. البته نه همگی‌شان بلکه برخی از آن‌ها. بر اساس چنین فرضی، رویاها پدیده‌هایی روانی محسوب می‌شوند که نمی‌توان به‌عنوان چیزهای سرسری و بی‌اهمیت از کنارشان گذشت. «از تجربه شخصی‌مان دریافته‌ایم که خُلقی که شخص در اثر رویا با آن برمی‌خیزد، می‌تواند تمام روز دوام یابد» (همان: ۹۷).

فروید وجود محرک‌های بیرونی، جسمانی و یا حتی وضعیت پسماندگیِ فعالیت روانی رویاها را در نظر دارد (همان: ۱۰۵، ۱۰۸، ۱۱۰)، اما با این همه معتقد به وجود معنا در رویاهاست:

«تاریخ و عقیده عموم به ما می‌گوید که رویاها واجد معنی و مفهوم‌اند، اینکه به آینده می‌نگرند و اینکه پذیرش آن دشوار است و مسلماً برای اثبات آن ناتوانیم…» (همان:۱۱۱).

اما فروید همانند مُعَبران باستان در صدد کشف وقایع آینده نیست. او معنادار بودن رویاها را مشروط به‌قاعده رابطه بین رویا و آینده نمی‌داند. ممکن است همانند اشتباهات لپی، برخی از رویاها به گونه‌ای مبهم و رازدارانه خبر از نتیجه روندی دهند که اکنون بدون ذره‌ای توجه در زندگی روزمره با آن درگیریم، لیکن اساساً معنا داشتن رویاهای مورد نظر فروند، فراتر از ارتباط آن‌ها با آینده است. معنا و مفهومی که رویابین فقط خود از آن خبر دارد، حتی اگر مصراً بگوید چیزی از آن نمی‌داند…؛ با توجه به روش کار فروید، روان‌کاوی تکنیکی است که به‌وسیله آن، افراد خودشان معنایی را که فقط در وهله نخست گمان می‌رفته نمی‌دانند، از دل رویایشان بیرون می‌کشند … (همان: ۱۱۴).

فروید برای اثبات وجود معنا در رویاها، به رغم تفاوت‌هایی که بین رویا و اشتباهات لپی برقرار می‌سازد، مشابهت‌هایی بین آن دو می‌بیند (همان: ۱۱۷، ۱۱۸). در هر دو مورد با اینکه یکی در دنیای بیداری و دیگری در عالم خواب صورت می‌گیرد، نیاتی معنادار می‌یابد که برای ابراز خود تغییر چهره می‌دهند. به‌عبارتی، شاید بتوان این‌گونه بیان کرد که برای هر دو وجه، منظور داشتن و هدف‌مندانه بودن را قائل است که فقط از راه تأویل می‌توان بدان پی برد. تأویل و تعبیر که تنها به یاری خودِ فرد رویابین می‌توان بدان دست یافت.

از این منظر روان‌کاوی فروید، هم‌کلام با موضعِ تأویل‌گراییِ شلایرماخر نسبت به متن است. هر دو برآن‌اند که برای آنکه بتوان به‌معنا و مقصود اصلی راه برد، نیازمند ذهنی هستیم که مؤلف اثر است. به عبارتی هر دو تأویل نهایی را بر عهده تأویل‌گر می‌گذارند. فقط به‌نظر می‌رسد، اقبال روان‌کاوی به‌مراتب بیشتر است؛ زیرا مؤلف اثر یعنی رویابین، را حیّ ‌و حاضر در مقابل خود می‌تواند داشته باشد، تا از راه تداعیِ آزاد بتواند این ادعا را مطرح کند که به تأویل نهاییِ ناشی از دست یافتن به نیت اصلی راه برده است. فروید می‌گوید:

«اگر من از کسی بخواهم که به من بگوید چه چیزی در پاسخ به عنصر خاصی از رویا به ذهن او خطور کرده است، از او خواسته‌ام که خودش را به تداعی آزاد تسلیم کند و این در حالی است که او یک ایده را در ذهن به‌عنوان نقطه شروع نگاه داشته است. این امر نگرش خاصی از توجه که کاملا متفاوت با تفکر است را می‌طلبد و تفکر را حذف می‌کند» (همان: ۱۲۰).

بنابراین فروید در روش کاری خود، تفکر را که عملی آگاهانه است منحل می‌کند تا به زمینه‌ای رسد که مبتکر خلاقِ محصولات متعین شده در تداعی آزاد است (همان: ۱۲۱، ۱۲۰). فروید معتقد است پس‌زمینه یافت‌شده با وجود آنکه نگرش‌های مهم درونیِ ذهنی را تعیین می‌‌کنند، برای ما غیرقابل شناسایی‌اند. به بیانی این تشریک مساعی از سوی ناخودآگاه است که صورت می‌گیرد (همان: ۱۲۱، ۱۲۲).

پس می‌توان گفت رمزگشایی از رویاها، تنها از عهده جهان ناخودآگاه رویابین است که برمی‌آید. ناخودآگاهی که محل دفن سرکوب‌ها و عقده‌هایی است که ارواحشان به هنگام خواب در رویاها ظاهر می‌گردند. فروید می‌گوید:

«خیالبافی نیست اگر تصور کنیم تداعی‌های بعدی که با عناصر رویا پیوند دارند، توسط همان عقده‌ها، همان‌طور که در مورد خود عنصر هست، تعیین خواهند شد و به کشف آن منجر می‌گردد» (همان: ۱۲۴).

اگر اینگونه باشد که فروید می‌گوید، بی‌تردید لحظه شگفت‌انگیزی است، آن هنگامی که درمی‌یابیم عقده‌های ناشی از سرکوب‌ها و آرزوهای واخورده از قدرت بیان و بروز خود در رویاها برخوردارند. آن‌ها خود را تماماً به بیان درمی‌آورند اما پشت کرده به واژه‌های جهان بیداری و توطئه‌گرایانه تبانی‌ها، و روی کرده به تصاویری که سینماگرِ تأویل‌گرای سرزمین ناخودآگاهی همچون اثری هنری خلق‌شان می‌کند تا همانند تمامی آثار هنری از راه تأویل کشف‌رمز گردند.

در چنین لحظاتی است که قدرت جادوییِ واژه‌ها که در زمان‌های بیداری و غیرشاعرانگی خاموشی گرفته‌اند، به ترجمان استعارات تصویری شده برمی‌آیند. و همزمان این‌گمان در ما تقویت می‌شود که عمل تأویل‌گرایانه روان‌کاوی از رویاها، بیشتر از آنکه خویشاوندی با علم در مفهوم رایج داشته باشد، پیوند نزدیک‌تری با حیطه‌های زیباشناختی دارد. چرا که اساس کار خود را بر پایه استعارات می‌گذارد. به بیانی اعتراف به وضعیت غایب و غیرقابل رویت و شناخت‌گریزی می‌کند که به همان اندازه که می‌توان از راه استعارات آن ‌را همچون یک شاعر دریافت، می‌توان به یاری همان حیطه استعارات، معناهایی را که از جهان ناخودآگاه می‌گیرند، همانند شاعر به ساحت حضور و قابل رویت شدن درآورد.

آیا چنین تفسیری، از اعتبار، اهمیت و منزلت روان‌کاوی می‌کاهد؟ نه تنها این‌گونه نیست، بلکه برعکس آن‌را به منزله دانشی نمایان می‌کند که نشان از فرهیختگی انسان دارد. به گفته کانت: «شاعر صرفاً بازی سرگرم‌کننده‌ای از اندیشه‌ها را وعده می‌دهد، اما آن قدر چیزها از آن دستگیر فاهمه می‌شود که گویی مقصودش فقط انجام وظیفه برای فاهمه بوده است …» (کانت، نقد قوه حکم، ۱۳۷۷: ۲۶۳).

اصفهان ـ آذر ۱۳۹۹

منابع:

  1. فروید، زیگموند، اشتباهات لپی؛ ترجمه حسین آروندی، انتشارات بهجت ، ۱۳۸۳
  2. ریتزر، جورج، نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی، ۱۳۷۴
  3. کانت، ایمانوئل، نقد قوه حکم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، انتشارات نی، ۱۳۷۷
  4. هامن، یوهان گئورگ ، روشن‌نگری چیست؛ برگرفته از مجموعه مقالات و نظریه‌ها از کانت تا ….؛ گردآورنده ارهاردبار؛ ترجمه سیروس آرین‌پور، انتشارات آگه، ۱۳۷۶