انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آیین و ایمان در خیابان: طرحی برای صورتبندی مساله رویدادهای مذهبی بزرگ در خیابان‌های اصلی شهر

رویدادهای آیینی، نقشی کلیدی در برساخت فرهنگ مذهبی جامعه دارند. این رویداد ‌را نمی‌توان صرفا بازنمایی آنچه که هست دانست،‌ بلکه آن‌ها نقشی کلیدی در برساخت الگوها و مولفه‌های نو،‌ و ایجاد مسیر و جریان‌های جدید در سنت‌های آیینی جامعه دارند. به همین سبب نظام آیینی هر جامعه‌ای را باید به‌مثابۀ نمایش نمادین وضعیت جامعه،‌ روندها، تداوم‌ها و تغییرهای آن دانست، البته این روندها و جریان‌هایی که از خلال آیین‌ها ابداع و بازتولید می‌شوند ، لزوما معنای مثبتی ندارند و لزوما هم به سمت و سوی خیر یا آنچه که جامعه و نخبگانش خیر می‌دانند،‌ نیست، نیرو و انرژی‌ای که آیین‌ها تولید می‌کنند، در نسبت با سایر مولفه‌های جامعه می‌توانند سازنده یا مخرب محسوب شوند. به همین دلیل همه جوامع، مجموعه‌ای متنوع و وسیع از سیاست‌های آیینی برای کنترل، دستکاری و ابداع آیین‌های مذهبی و مدنی را دارند تا این نیروی خلاقه را در راستای اهداف و منافع خودشان به خدمت بگیرند، هرچند لزوما همیشه موفقیت صد در صدی در این کار امکان پذیر نیست. زیرا آیین‌ها همانگونه که قدرت را ایجاد می‌کنند،‌ بطور همزمان در دل خودشان فرصت‌هایی برای مقاومت یا خرده قدرت‌های ناهمسو را هم دارند. در نتیجه آیین‌ها را می‌توان میدان‌هایی سرشار از جریان‌ها و روال‌ها و روندهای قدرت و مقاومت در نظر گرفت و آن‌ها را روندهای پویا و غیرثابتی باید دید. از این منظر می‌توان سیاست‌های آیینی و تداوم‌ها و تغییراتی که در نظام آیینی یک جامعه هست را بهتر فهمید.

در جامعۀ ایران،‌ طی دهۀ اخیر سیاست‌گذاری‌های متعددی برای برپایی رویداهای آیینی بزرگ در خیابان‌ها شکل گرفت. هرچند در چند دهۀ اخیر، ‌خیابان بیش از همه از سوی حاکمیت به‌مثابۀ نمایش قدرت سیاسی و عرصۀ ایدئولوژی بوده، در حاشیۀ این میل به سیاسی‌کردن و ایدئولوژیک خیابان، فرصت‌هایی برای حضور جامعه در خیابان در قالب جشن‌ها و آیین‌های مذهبی وجود داشته است، این حضور گاه همسو با خواسته‌ها و منویات اصحاب حاکمیت بوده و گاه عرصه‌ای برای هماوردی و مقاومت در برابر این قدرت نهادی سیاست رسمی و حاکمیت بوده است. به همین سبب خیابان همیشه در نزاع میان دو موقعیت دوگانه خادمان قدرت و منتقدان قدرت قرار داشته که حسب روال‌های موجود، ‌بیشترین امکان‌ها و فرصت‌های خیابان در خدمت خادمان و معتقدان به نظم سیاسی موجود قرار داشته است.

اما خیابان همیشه ملک طلق سیاست نبوده و جامع و بخش‌های مختلف آن نیز به نوبه خود سهمی از خیابان به‌مثابۀ سهمی از قدرت کلان جامعه را در زمانه‌ها و زمینه‌های مختلف داشته‌اند. از گذشته‌های دور، ‌در سنت شیعی، آیین‌های دسته روی،‌ از مسیرهای خیابان‌ها در میان محله‌ها و بعدها در دوره مدرن، ‌از دل خیابان‌های کلیدی شهر، رواج داشته‌اند. این آیین‌های خیابانی،‌ در گذشته فرصتی و مکانیسمی برای برساخت هویت شهری و تقسیم اجتماعی فضاهای شهری (از تمایزها تا پیوندهای میان گروه‌های مختلف) ‌فراهم می‌کرده‌اند. این موضوع را رضا معسودی‌نژاد در کتاب خودش به خوبی نشان داده است که آیین‌ها و خیابان چگونه در تحول مدرن صورت‌بندی شهر نقش داشته‌اند،‌ به همین سبب از مفهوم آیین‌گذار شهری برای توصیف این تحول تاریخی در ایران مدرن استفاده می‌کند.[۱] اما در کنار کاربست‌های مردمی از خیابان، ‌همیشه کاربست‌های سیاسی به معنای قدرت حکومتی هم وجود داشته و به دلیل نقش خیابان‌ها در انقلاب ۱۳۵۷ و تظاهراتی که در آن شکل گرفته،‌ خیابان به عرصۀ کلیدی ظهور، حضور و نمایش قدرت سیاسی بدل شد و عرصۀ اصلی نزاع‌های گفتمانی و گاه نزاع‌های عملی بین گروه‌های سیاسی را تشکیل می‌داد.

قدرت سیاسی همیشه یکی از نیروهای اصلی نوآوری‌های آیینی و خلق آیین‌های جدید یا بازسازی آیین‌های سنتی در راستای اهداف سیاسی و ایدیولوژیک خودش بوده است. هرگونه قدرت سیاسی،‌ نیازمند آیین‌هایی است که از یکسو قدرت خودش را به نمایش بگذارد و از سوی دیگر از خلال نیروی خلاقه این آیین‌ها در لحظه غلیان‌های اجتماعی حول امور کلیدی و مقدس جامعه، ‌برای خودش مشروعیت و پشتوانه سیاسی درست کند. به همین سبب،‌ آیین‌ها هم برای جامعه و هم برای حاکمیت، از یکسو مدلی از وضع موجود را تشکیل می‌دادند و از سوی دیگر در دل خودشان به گونه ضمنی و گاه آشکار،‌ مدلی برای جامعه را طرح می‌کردند. آیین‌ها و آنچه از خلال آن‌ها در جامعه (حتی در یک گروه محدود) رخ می‌دهد،‌ همزمان فرصتی برای خوانش وضع موجود و نظم و سلسله مراتب گروها و ارزش‌ها و … هستند و از سوی دیگر در رویکری رو به جلو،‌ در دل خود، ‌الگوهای مطلوب و پیش روی جامعه را نشان می‌دهند (در این زمینه ر.ک. گیرتز ۱۹۷۳).

بر این اساس بهتر می‌توان اهمیت ابداع‌ها و نوآوری‌های آیینی در نظام‌های سیاسی و نقش این آیین‌ها در فهم جامعه و مسیرهای پیش روی آن داشت. آیین‌های خیابانی وسیع که در جامعه ایران شکل گرفته‌اند،‌ از این منظر قابل تحلیل و نقد هستند. در دهۀ اخیر، آنچه که در جامعه ایران از خلال برگزاری این آیین‌ها وجود دارد،‌ نوعی مناقشه بر سر نحوۀ تفسیر آن‌هاست. از یکسو منتقدان آن‌ها را موقعیت‌های ابزاری و نوعی سو استفاده از سنت‌های دینی به نفع حاکمیت می‌دانند و از سوی دیگر موافقان آن را به گونه‌ای مثبت تفسیر می‌کنند که گویی از جمله عرصه‌هایی است که حکومت وظیفه‌اش را به‌درستی انجام داده است.

اما فارغ از این دوگانه‌های متنازع، به نظر می‌رسد باید این مساله را در صورت‌بندی دیگری قابل فهم کرد. این موضع که بسیاری از نزاع‌های مختلف بر سر اموری دینی چه از سوی منتقدان و چه از سوی موافقان،‌ در دوگانه دولتی/مردمی فهمیده می‌شود، ‌توسط برخی منتقدان از جمله میثم مهدیار[۲] در نشست‌های مختلف بیان شده و منتشر شده است. آنچه که در اینگونه صورت‌بندی وجود دارد، ‌نوعی تقلیل‌گرایی موضوع به دو جناح متقابل و گاهی خوب / بد است. در نتیجه گویی هرآنچه مردمی است خوب است و هرآنچه دولتی است‌، بد است و مهم‌تر از همه آنکه این دو گروه،‌ مجزا و منفک از هم طبقه‌بندی می‌شوند . از منظر مهدیار این دوگانه‌سازی منجر به ایجاد و تحمیل یک تفکیک و تمایز میان بخش‌های مختلف شده که نه تنها در واقعیت جاری نیست، بلکه سبب تحریف واقعیت هم می‌شود. از این منظر بخش‌هایی از همین مردم مذهبی که در نهادهای حاکمیتی ایفای نقش می‌کنند،‌ این فرصت و این دغدغه را دارند که برای اجرا و برگزاری آیین‌های مذهبی فعالیت کنند. و گاه در محدود اختیارات و امکان‌های قانونی ، از خدمات دولتی هم بهره می‌برند. اما نکته کلیدی در شیوه‌ها و پیامدهای این بحث و حتی صورتبندی‌های آن از سوی این گروه از تحلی لگران،‌ آن است که آن‌ها در حالیکه از نقد دوگانه دولت/ملت صحبت می‌کنند ‌نه برای افق‌گشایی،‌که برای نوعی انسداد ساختاری در نقد سیاسی و نقد اقتصاد سیاسی این پدیده‌هاست. این گروه از تحلیل‌گران که منکر ناکارآمدی دوگانه دلوت/ملت هستند،‌ این دوگانه را نه به هدف خلق و خاداع الگوی دیگری از نقد سیاسی و نقد قدرت، بلکه برای آن مطرح می‌کنند که نسبت ابزاری که در رابطه میان قدرت سیاسی و این آیین‌ها هست را به یک نسبت درونی و گاه ذاتی یا شهودی بین قدرت و وظیفه‌اش در قبال دین بدل کنند و اصولا هرگونه نقد را ناممکن کنند. به همین سبب این نوع تحلیل‌های به ظاهر انتقادی برای نفی این دوگانه نه،‌ هرچند در ظاهر یک رویکرد انتقادی دارد، ‌اما در نهایت نه برای ایجاد آگاهی عمیقتر انتقادی،‌ بلکه برای نفی هرگونه نقد قدرت مطرح می‌شوند . مهدیار و همفکرانش، مساله اصلی‌شان آن است که آنچه که حکومت (بالاخص هسته سخت حاکمت و بخش‌های پایدار آن ) انجام می‌دهند، نیازی به نقد ندارد، به عبارت دیگر همه تلاش آن‌ها برای نقدناپذیر کردن هسته سخت نظام سیاسی در ایران است. لذا این نوع گفتمان‌های آن‌ها نه با هدف راهگشایی برای نقد عمیق‌تر و جدی‌تر، بلکه برای انسداد مسیر نقد و تاکید بر مسیر ستایس قدرت موردباورشان است. از سوی دیگر سویه‌های انتقادی بحث را هم به سویه‌های سیاسی خود پیوند زده و نقد را صرفا نقد مخالفان سیاسی خودشان تعریف می‌کنند و امکان هرگونه بازاندیشی صادقانه در نسبت میان خود و قدرتی که بدان باور دارند را نفی می‌کنند. این کار را بیش از همه می‌توان تلاش آن‌ها برای دفاع از باورهایشان دآن است نه اینکه تلاشی برای رهایی بخشی باشد. آن‌ها نقش سربازان مدافع را بازی می‌کنند تا اینکه محققان حرفه‌ای باشند.

نکته مهم در این منظر انتقادی به مباحث موجود آن است که دولت در ایران به معنای دقیق کلمه، هم به دلیل سویه‌های مذهبی خودش و هم به دلیل تعهدی که به جامعه مذهبی دارد، این وظیفه و حق را دارد که در برگزاری باشکوه آیین‌های مذهبی و در راستای افزایش قدرت و مشروعیت،‌ فعالیت‌هایی را انجام بدهد. به نظر می‌رسد این نقد مهدیار دو نکتۀ کلیدی را در بطن خودش دارد، ‌یکی آنکه دولت و ملت لزوما دوگانه‌ای منفک و متمایز نیستند و درهم آمیختگی‌ها و اشتراکات خاص خودشان را دارند و از سوی دیگر دولت در ایران،‌ به‌طور ضمنی و درونی، میلی به برگزاری آیین‌های خاص دارد و اینها به دلیل همسویی این آیین‌ها با نیازها و ضرورت‌های جامعه، خیر متقابلی برای دولت و جامعه دارند.

همانطور که گفته شد این نگاه هرچند در رویکردی تقلیل‌گرایانه می‌تواند توجیه معقولی برای این مساله فراهم کند، ‌اما اصولا نسبت به نقدهای استفاده ابزاری از این آیین‌ها در بستر ناکارآمدی‌های کلان نظام سیاسی و همچنین بهره‌برداری‌های مقطعی و محدود برای منافع نهادهای حاکمیتی، پاسخ خاصی ندارد. این موضوع بیانگر نابرابری و تبعیض بسیار زیادی که برای فرصت‌های آیینی گروه‌های مختلف و بخش‌های مختلف جامعه هست، پاسخی ندارد. این موضوع همچنان بی‌پاسخ مانده و همۀ این گفتارها و نقدها را هاله‌ای تبیین‌های موضعی و در خدمت قدرت سیاسی حاکم قرار داده است.

در امتداد این نقدها از سوی باورمان خدمتگذار حاکمیت، باید نوعی نگاهی مجدد به مساله آیین‌ها و نسبت آن‌ها با قدرت داشت. آیین‌های خیابانی در چندسال اخیر، بخشی کلیدی از نوآوری‌های نظام سیاسی بود،‌ در جامعۀ ایرانی در این چهار دهۀ اخیر همه سنت‌های آیینی موجود، مورد استفاده و بهره‌برداری نظام سیاسی قرار گرفته است. همزمان با این جریان بهره‌برداری انقلابی و سیاسی از آیین‌های موجود، سنت‌ها و رویه‌ها و نهادهای آیینی بسیار متکثری هم ایجاد شدند که بخشی از جریان پویایی‌های آیینی جامعه ایرانی از سوی قدرت بودند. ابداع‌های آیینی بزرگ و وسیع مانند دعای کمیل و ندبه و …، تشییع پیکر شهدا،‌ تشییع ضریح‌های ساخته شده عتبات در شهرهای ایران،‌ اعتکاف، پیاده‌روی‌ها (پیاده‌روی به مشهد و آیین‌های جاماندگان و…) و در سال‌های اخیر هم جشن‌های خیابانی. همۀ این‌ها بخشی از سیاست‌های آیینی نظام سیاسی هستند که هرچند در مواردی ریشه در سنت داشته‌اند، اما با شاخ و برگ متفاوت و گستره‌ای بسیار وسیع بازسازی و اجرا شدند و برخی هم کاملا بدیع بودند. این ابداع‌ها، مهم‌ترین خسیسه‌شان آن بود که از سوی نهادهای حاکمیتی مدیریت و اجرا می‌شدند.

این موضعات مستلزم بازاندیشی نسبت به مفهوم و مقوله حاکمیت است. در ایران ساختار قدرت برخلاف تصور رایج، ساختار یکدستی نیست. از یکسو نهادهای اصلی ناشی از تفکیک قوا، قوه قضاییه و قوه مجریه و قوه مقننه هست که قوای مجریه و مقننه تاحدی تحت‌تاثیر انتخاب مردم و متغیر هستند، از سوی دیگر قوه قضاییه زیر نظر رهبری و ذیل گفتمان‌های نسبتا مشخص و همسو با آن انتخاب و مدیریت می‌شوند . همچنین بخشی از قدرت سیاسی در ایران ذیل نهادهای زیر نظر رهبری را داریم که شبکه وسیع از نهادها و سازمان‌ها (از سازمان تبلیغات گرفته تا بنیادها و ستاد اجرایی و شبکه وسیعی از نهادهای فرهنگی در دستگاه‌های نظامی، اوقاف و…) را شامل می‌شود. این نهادها معمولا گفتمان‌های فرهنگی حاکمیت را شکل می‌دهند و گفتمان‌های فرهنگی دولت‌های منتخب (ذیل نهادها و وزارتخانه‌ها و…) هم گاه همسو با این گفتمان حاکمیتی و گاه در برخی حیطه‌ها در دوره‌های اصلاح طلبان سیاسی،‌ متفاوت و متمایز است. از این منظر،‌ نهادهای قدرت در ایران متکثرتر از دوگانه دولت/ملت هستند. در کنار این‌ها در حیطه‌های فرهنگی نهادهای سنتی حوزوی و نهادهای دینی دیگری را هم داریم که در میانه این منابع مختلف قدرت، موقعیت و امکان‌های خاص خودشان را دارند. در نتیجه در ساحت فرهنگ (و شاید در سایر ساحت‌ها) ما با منابع و مراکز موثر متعددی مواجه هستیم. از یکسو در ساختار سیاسی دوگانه‌های حاکمیت (هسته پایدار قدرت سیاسی در ایران) و دولت (بخش متغیر و انختابی قدرت ذیل دولت و قوه مجریه)‌ را داریم و از سوی دیگر در بدنۀ جامعه هم منابع متکثری از بازار،‌ حوزه، تشکل‌های دینی سنتی مانند هیت‌های سنتی، ‌اقلیت‌های مذهبی و… را داریم. نکته مهم آن است که این مراکز قدرت هم لزوما در یک صورتبندی و یک مدل از سیاست فرهنگی و آیینی قابل تقلیل و تثبیت نیستند، به عبارت دیگر آن‌ها در رابطه‌ای ثابت و پایدار نسبت به هم قرار ندارند بلکه در عمل بسته به مسایل مختلف (در چه شرایطی،‌ چه مساله‌ای با چه میزان اهمیت و حساسیت داخلی و خارجی و … مطرح شود)، ما شاهد آرایش‌های گوناگونی میان بخش‌های مختلف نهادها و مراکز قدرت و ذی‌نفوذان مختلف هستیم. به همین سبب در عمل بردارهای مختلف موثر بر شکل‌گیری و تجربه یک آیین را داریم، ‌از یکسو بردارهای ناشی از مراکز ذی‌نفوذ کلیدی از نهادهای رسمی و غیر رسمی ،‌از نهادهای حاکمیتی و دولتی گرفته تا نهادهای مردمی و …، از سوی دیگر، بردارهای ذی‌نفعان مختلف را داریم،‌ همه آن‌هایی که در یک آیین شرکت می‌کنند و هرکدام سعی می‌کنند تفسیر و برداشت خودشان را از آیین داشته باشند و گاه به‌واسطه قدرت‌های رسانه‌ای که دارند تلاش می‌کنند تفسیر و برداشت‌شان را به عنوان برداشت مرجع و مسلط بر آن رویداد تحمیل و تثبیت کنند.

لذا در مرحلۀ سیاست‌گذاری و اجرا ما با شبکه‌ای از ذی‌نفوذان مواجه هستیم که دسترسی آن‌ها به منابع ‌و امکانات‌شان بسیاری نامتوازن و نابرابر است و از سوی دیگر در مرحله تجربه و مشارکت در آیین،‌ ما شبکه بسیار متنوعی از ذی‌نفعان را داریم که در برخی مواقع با همان ذی‌نفوذان مشترک هستند و برخی موارد هم مستقل از آن‌ها هستند.

این نگاه برای فهم رویدادهای آیینی بزرگ در ایران بسیار مهم است. اینکه وقتی یک رویداد برگزار می‌شود، ‌لزوما و از قبل قابل پیش‌بینی نیست که شاهد چه الگویی از آرایش نیروهای ذی‌نفع و ذی‌نفوذ در آن باشیم. به همین سبب، ما بسته به موضوع،‌ زمینه و شرایط شاهد آرایش‌های مختلفی از نیروهای ذی‌نفع و ذی‌نفوذ خواهیم بود. این رویکرد، ‌لزوما به معنای پیچیده‌کردن بیهوده موضوعات نیست بلکه به معنای درک فرآیندی و پویا از موقعیتها و پدیده‌ها و نظم اجتماعی و سیاسی حول هرکدام از آن‌هاست. به عنوان مثال جشن غدیر وضعیتی داشت که نیروهای قوای سه گانه،‌ از روسای آن‌ها تا بدنۀ اجرایی آن‌ها، نیروهای حاکمیتی و همه ذی‌نفوذان آشکار و پنهان آن و مراکز و نهادهای سنتی دینی و مردمی همه همسو بودند و برای برگزاری این آیین همراهی کردند. به همین دلیل ما شاهد تلاقی حجم زیادی از منابع از سوی این نهادها و حتی مشارکت چندصدهزار نفر از مردم تهران در مبالغ مختلف؛ در این جشن بودیم. ‌از سوی دیگر در پدیدۀ دیگری مانند حجاب و گشت ارشاد که خبر به راه افتادن دوبارۀ آن‌ها در آخر تیرماه پخش شد، ‌عملا هیچ نهادی از سوی قوای سه‌گانه مسئولیت این خبر را برعهده نمی‌گیرد، همین نهادهای همسوی حاکمیتی، نه تنها برای پذیرش مسئولیت راه‌اندازی مجدد گشت ارشاد از هم سبقت نمی‌گیرند، بلکه به طرز بسیار عجیبی، ‌همه از زیر بار این مسئولیت طفره می‌روند. به همین سبب نمی‌توان از نوعی تصویر یکدست، ‌همسو و همساز میان مراکز قدرت فرهنگی (وجود یک الگوی نسبت پایدار آرایش نیروهای قدرت سیاسی مذهبی در بدنه حاکمیت) در ایران صحبت کرد. هرچند می‌توان از یک هسته سخت در این نهادهای حاکمیتی صحبت کرد که الگوهای نسبتا پایداری در مواجهه با مسایل فرهنگی در آن‌ها وجود دارد و تاحدی بسته به موضوع پیش رو، چینش‌های احتمالی نیروها و مراکز قدرت را حدس زد. در مجموع سخن گفتن از یک هسته سخت فراگیر قدرت در ایران بسیار دشوار است و عملا نوعی مجمع‌الجزایر نهادها و ارگان‌ها و افراد ذی‌نفوذ را داریم که آرایش‌های مختلفی در شرایط مختلف می‌گیرند. در مساله جشن غدیر این آرایش نهادها و نیروها با بیشترین همسویی و هماهنگی و با همراهی بخش وسیعی از قشر مذهبی جامعه همراه شد و در مساله حجاب این آرایش، صرفا یک امر آمرانه حکومتی پلیسی است و کمترین میزان همراهی مردم و نهادهای مختلف فرهنگی را با خودش دارد.

این وضعیت در ابداع ‌های آیینی می‌تواند سویه‌ها و رویه‌های متفاوت را ایجاد کند. در سنت‌های مذهبی، ‌معمولا هسته سخت قدرت سیاسی در ایران و ذیل نهادهای تحت امر رهبری،‌ سیاستگذاری اصلی را برعهده دارد و معمولا فراگیرترین و مهمترین رویدادهای مذهبی با آنجا هماهنگ و همسو می‌شود، ‌در حالی که در رویدادهای مذهبی با اهمیت کمتر و رویدادهای سنتی و ایرانی (جشن‌های باقیمانده از سنت ایران پیشا اسلامی مانند نوروز و یلدا و…) ، این حضور تعیین‌کننده نهادهای حاکمیتی جایش را به نهادهای مدنی یا لایه‌های مدنی‌تر قدرت‌ها و مراکز ذی‌نفوذ در ایران می‌دهد. این مساله سبب ابهام و آشفتگی در سیاست‌های فرهنگی نظام سیاسی در ایران شده است که در آیین‌های مذهبی بیشترین نمود را دارد. اما نکته کلیدی آن است که در نوآوری‌های آیینی مذهبی، این بخش از قدرت سیاسی حاکمیتی، بیشترین قدرت را در تاسیس، ‌اجرا و توسعه آیین‌های مورد نظر خودش دارد، هرچند خود این پشتوانه سیاسی، سبب می‌شود نهادهای مدنی همسو با این بخش از قدرت سیاسی، توان و جسارت و جرات اجرای هرگونه آیین و رویداد خاص خودشان را داشته باشند. در حالی که در سایر حیطه، نوآوری‌های آیینی،‌ یا همسو با خواست این بخش از قدرت است که مورد تشویق هم قرار می‌گیرد، یا در حاشیه آن و بدون تعارض صوری و محتوایی با آن است که به‌واسطه سکوت این بخش از قدرت امکان اجرا دارد،‌ و در صورتی که ناهمسو و ناهمخوان با این بخش از قدرت باشد، ‌عملا طرد و حذف می‌شود. در نتیجه باید درباب هر رویداد آیینی به شیوۀ خاص خودش سخن گفت.

نکتۀ دیگری که در این ذی‌نفوذان کلیدی قدرت و سیاست فرهنگی و آیینی هست، آن است که آن‌ها در تفسیرهای شان از سنت‌های آیینی ایرانی و اسلامی،‌ لزوما همسو و همراستا نیستند،‌ این تنوع تفسیرها ، تنوع سلیقه‌ها و رویه‌ها را ایجاد کرده است. گاه شاهد رویکردها و سیاست‌های متصلبانه بسیار سخت هستیم و گاه شاهد رویکردها و سیاست‌های متساهلانه هستیم،‌ ولی در هسته سخت همه این تفسیرها و رویه‌های متنوع، مشروعیت ایدیولوژی و قشر روحانی مسلط بر آن،‌ وب هب تعبیری مشروعیت اسلام سیاسی حاکم بر ایران، هسته سخت همه این تفسیرها و سیاستگذاری‌هاست.

از این منظر آیین‌های خیابانی در ایران اهمیت خاصی دارند. پیشتر آیین‌های خاصه حاکمیتی، در مکان‌ها و فضاهای خاصی برگزار می‌شدند،‌ مثل حسینیه‌های خاص، مساجد خاص، و گاه فضاهای محصور خاص،‌ اما در سال‌های اخیر این میل به ابداع سنت‌های آیینی، به سمت تصرف خیابان‌ها و حضور انبوه آدم‌ها حرکت کرده است،‌ به عبارت دیگر علاوه بر برگزاری آیین‌های بزرگ توسط نهادهای قدرت، نمایش و جلوه‌گری این تجمعات آیینی هم فی نفسه اهمیتی خاص پیدا کرد و بخشی از آیین و اهمیت و عظمت آن شد. در نتیجه این وضع، آیین‌ها هرچه بزرگتر، با شکوه‌تر،‌ عظیم‌تر، نمایش بهتر و باشکوه‌تری از اقتدار دین سیاسی و سایت دینی و در نهایت اقتدار نظام سیاسی را به نمایش می‌گذارند. از این منظر مناسک و آیین‌های خیابان، مطلقا نو و بدیع نیستند،‌ آن‌ها در امتداد سیاست‌های آیینی این چند دهۀ اخیر هستند که بیانگر یک تمرکز مضاعف و بسیار زیاد بر آیین‌های قمری شیعی در نسبت به آیین‌های شمسی هستند. قاعدۀ کلیدی سیاست‌های آیینی در چهار دهۀ اخیر،‌ توسعه هرچه بیشتر آیین‌های مذهبی مبتنی بر تقویم قمری و در راستای منویات اسلام سیاسی حاکم بر ایران بوده است. آیین‌های شمسی یا به حاشیه رفته‌اند یا آنقدر کمرنگ و نحیف برگزار می‌شوند  که نقشی حیاتی و کلیدی در فرهنگ رسمی نداشته باشند. این در حالی است که میل جامعه به این دو گروه از آیین‌های قمری و شمسی، ‌بسته به قشربندی‌ها و خرده‌فرهنگ‌ها و سبک‌های زندگی،‌ متفاوت و متمایز و حتی متغیر است.

نکتۀ دیگری که در فهم این آیین‌ها باید لحاظ کرد،‌ نسبت آیین‌ها و جامعۀ ایرانی در قشربندی‌های مختلف حسب معیارهای سنی، ‌جنسیتی،‌ زبانی، ‌فرهنگی، مذهبی و… است. اصولا همه آنچه که در الگوهای سیاست‌گذاری آیینی در ایران گفته شد و حیت اینکه سیالیت شبکه‌های ذی‌نفوذ و موثر بر این سیاست‌ها قابل مشاهده و پیش‌بینی نسبی و … است، اما اینکه چگونه جامعه با آن مواجه شود،‌ در آن مشارکت کند یا حتی آن‌ها را از دور تفسیر کند، ‌نه تنها از دست این ذی‌نفوذان خارج است، ‌بلکه خود این تفسیر از سوی مردم مواجه با این آیین‌ها هم به شدت متکثر و متنوع است که معمولا بخشی همسو با تفسیر قدرت حاکمیتی هستند و بخش اصلی هم ناهمسو با گفتمان و روایت حاکمیت هستند. این موضوع در پژوهش‌های مختلف مطرح شده است که گفتمان‌های دینداری همسو با نظام،‌ بین بیست تا سی درصد از جامعه را در بهترین حالت در بر می‌گیرد. ما با وضعیتی مواجه هستیم که در بخش‌های متشرع جامعه هم نمی‌توان همسانی و همسویی کامل بین مردم مذهبی و حاکمیت دید. تنوع برداشت‌ها و تفسیرها از این مساله هم نه تنها در بدنۀ عام جامعه حتی در بدنۀ مذهبی جامعه (مذهبی به معنای مورد نظر حاکمیت) هم وجود دارد.

در نتیجه از این منظر ما با یک موقعیت پیچیده و چندلایه از سه سطح سیاستی مواجه هستیم:‌ سطح سیاستگذاری (سطح مدل مطلوب سیاست‌گذاری آیینی و فرهنگی مورد نظر ذی‌نفوذان)، سطح اجرای سیاست‌ها در عمل یا سیاست محقق شده (در واقعیت بر حسب شرایط و منابع،‌ آن سیاست مصوب، چگونه اجرا شود)، و سطح سیاست تجربه شده،‌ آنچه توسط مردم حاضر در صحنه یا گروه‌های بیرون از صحنه ولی در مواجهه با آن تجربه می‌شود. ما در همۀ این سطوح با اشکال پیچیده‌ای از آرایش و چینش نیروها،‌ تفسیر و برداشت رویداد و میزان و نحوۀ اثرگذاری آن بر بخش‌های مختلف جامعه مواجه هستیم. به همین سبب برای فهم وضعیت آیینی باید قبل از هرچیز منطق و نظم چینش و آرایش نیروهای ذی‌نفوذ و نحوۀ مواجهه و مشارکت مردم در آن‌ها را دید.

در ادامه نموداری پشنهادی برای صورتبندی یک مساله آیینی در ایران و نحوۀ فهم آن بر حسب نوع و نحوۀ حضور و اثرگذاری نیروهای اجتماعی مختلف را خواهیم داشت. این نمودار منطقا در بستری از شرایط ملی و بین‌المللی شکل گرفت و تحقق پیدا می‌کند و آنچه که در خیابان دیده می‌شود،‌ لزوما با آنچه که دستگا‌ه‌های رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی می‌سازند یکی نیستند، ولی با ملاحظه این بسترهای خرد و کلان محلی، ملی و بین‌المللی و نقش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی این الگوی پیشنهادی زیر را می‌توان مطرح کرد.

ما در واقعیت با پدیده‌ای پیچیده و چندوجهی و چندبعدی مواجه هستیم. در همین جشن غدیر اخیر،‌ دستگاه‌های حاکمیتی همۀ تلاش خود را کردند که این آیین را «مردمی» بنامند، هم از حیث تامین منابع مالی،‌ هم از حیث خواست برگزاری و هم از حیث میزان و نحوۀ مشارکت. این در حالی بود که تمام قوای ساز و برگ ایدئولوژیک نظام برای تشویق مردم به این آیین و مشارکت در آن بسیج شده بودند و در نهایت هم هیچ آمار دقیقی از میزان و نحوۀ مشارکت مردم در تامین منابع مالی این آیین منتشر نشد، ولی در مسیر برگزاری ما شاهد بیشترین حضور موکب‌های وابسته به نهادهای دولتی،‌ حاکمیتی و همسو با حاکمیت بودیم. خیابان‌های اصلی شهرها در تصرف این گفتمان دین سیاسی قرار داشت و این مساله نه فقط در یک شهر بلکه در شهرهای بسیاری همزمان جاری و ساری بود و در نهایت به مسابقه کیلومترها برای نمایش قدرت و تظاهر مشروعیت ختم شد. به همین سبب آن‌ها که معقتد به بیهوده و مغرضانه‌بودن تحلیل‌های انتقادی بودند و گاه از آن با عنوان کلیشه‌های مبتذل یاد کردند، و همه ساز و برگ رسانه‌ای همسو با آن‌ها، تلاش کرد ردپای حاکمیت را از این آیین کنار زده و ان را در نهایت به یک انجام وظیفه ساده حاکمیتی تقلیل دهند،‌ و این آیین‌های خیابانی را خواست دل مردم مومن تعبیر کنند. این تلاش برای تحلیل‌های کارکردگرایانه برای جلوگیری از نقدهایی بود که هسته سخت باورهایشان می‌شد. به همین دلیل برای این گروه از تحلیل گران همسو با این ساز و برگ‌های ایدیولوژیک، گفتارها و تحلیل‌هایشان بیش از هرچیز برای دفاع از عقیده‌شان و باورهای سیاسی‌شان بود نه برای تبیین علمی و نظری این کار. البته در انی میان فهم دقیق و چندلایه و چندبعدی از ماجرا،‌ و گاه حتی توصیفی جامع از این پدیده، ‌اولین قربانی است. هرچند برخی مقامات به اشکال مختلف تاکید کردند که این وظیفۀ محققان است که این رویدادهای بزرگ را تئوریزه کرده و عظمت آن را به محافل علمی نشان بدهند. البته این نوع مواجهه در نهایت نه به روشن‌تر شدن که به تیره و تار شدن هرچه بیشتر فهم ما از این رویداد خواهند انجامید. همه تذکری که منتقدان می‌دهند، در نسبت ابزاری قدرت با این آیین‌هاست که قشر حاکم و شبکه همسوها و همسودهای آن‌ها، منکر این وجه هستند. این شبکه‌های قدرتمند، این مجادله را بیش از آنکه در سطح علمی پیش ببرند، به مجادله‌ای عقیدتی و اخلاقی بین همسوها و ناهمسوها با قدرت سیاسی (هسته سخت آن) بدل کرده‌اند و آرایش نهایی این گفتمان‌ها، ‌آرایش در دو سوی میز مباحثه علمی نیست، بلکه در دو سوی مجادله کلامی و عقیدتی است.

[۱] Masoudi, Reza (2018) The Rite of Urban Passage; Oxford: Berghahn;

[۲] https://farhikhtegandaily.com/news/81766