انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت‌های پایان قرن (قسمت ۴۴)

فصل پنجم: روانکاوی فروید

  1. زندگی با اشتباهات لپی (ادامه از قبل): سعی فروید معطوف به جدّی تلقی‌کردن اشتباهات لپی به‌منزله پدیده‌ای علمی ـ روانی، ضمن تفکیک آن از اختلالات مرضی است، بنا بر تقسیمات وی، اشتباهات لپی شامل لغزش زبانی، کژنوشتاری، کژخوانی، و کژنهیدگی است که با ذکر مثال‌هایی موردی برای مخاطبان قابل فهم می‌گردند. نمونه‌هایی که وی می‌آورد ساده و برگرفته از زندگی روزمره هستند. که وجه اشتراک همگی‌ آن‌ها در جایگزین‌شدن عمل غافلگیرکننده‌ای است که از سوی فرد مرتکب اشتباه لپی شده به جای عمل قصدی‌اش سرزده می‌شود و از قضا همین عملِ ناغافلی در خفا کمین گرفته است که برای فروید دارای اهمیت است. زیرا در آن مفهوم و معنایی می‌بیند که ضمن استقلال برای خود، هدف‌مندانه می‌نماید: «تا کنون همواره سخن از اشتباهات لپی (اعمال خطای سهوی) بود و لیکن حال به نظر می‌رسد که گویی برخی اوقات اعمال خطای سهوی به خودی خود کاملاً عمل بهنجار (یا بسامان)ی است که صرفاً جایگزین عمل دیگری شده که شخص انتظار داشته یا قصد داشته است (فروید، اشتباهات لپی؛ ۱۳۸۳: ۴۵).

اگر بخواهیم این «انتظارات» رفتاری را در چارچوب جامعه‌شناسی تبیین کنیم، احتمالا می‌توان گفت روش‌شناسی مردم‌نگر که فی‌المثل اساس کار خود را به نوعی بر «تبانی‌های ناگفته» گذاشته است، در کنش‌های متقابل در طرفین ایجاد انتظار رفتار و گفتار خاصی می‌کند، که اگر انجام نگیرد، جریان ارتباطی را مخدوش می‌سازد. و موضوع زمانی جالب می‌شود که در جامعه‌شناسی ساختارشکنانه بوردیو این انتظارات به «عادت‌واره‌ها» تقلیل پیدا می‌کنند؛ به بیانی انتظاراتی که ذاتی برای خود ندارند و صرفاً توسط ساختارهای اجتماعی و تاریخی و فرهنگی برساخته شده‌اند.

اما در اشتباهات لپی فروید برای مانُورهای ساختارشکنانه بوردیو جایی وجود ندارد. در آن‌جا با مسائلی روان‌نژند مواجه‌ایم. آسیب‌ها و رنج‌هایی که از سرکوب و یا هر امر تهدیدکننده روانی دیگر شکل گرفته است. و اشتباهات لپی انجام‌ گرفته، می‌تواند به‌منزله عدم واکنش مورد انتظار در روش‌شناسیِ مردم‌نگر باشد.  برای درک وضعیت، آزمایشات گارفینکل می‌تواند به کارمان آید. زیرا به نظر می‌رسد ساختِ اجتماعی، واقعیتی پیوسته در جریان است که در طی آن هر یک از ما بی‌آنکه وقوفی به شکنندگی و بی‌ثباتی آن داشته باشیم، نقش اجتماعی خود را به اجرا در می‌آوریم. بنابراین از طریق همین به اجرا درآوردن‌های تبانی‌وار در کنش‌های متقابل است که ساخت اجتماعی هر بار از نو آفریده می‌شود.

روش‌شناسی مردم‌نگرانه برای اثبات ادعای خود، آزمایش‌هایی را تدارک می‌بیند تا در آن انتظارات و توقعاتِ زمینه‌ای در کنش متقابل را از طریق ناکام گذاشتن‌شان نشان دهد. برای مثال «گارفینکل از دانشجویانش خواست که حدود یک ساعت در خانه‌های‌شان چنان رفتار کنند که انگار در یک خانه غریبه به عنوان دانشجوی شبانه‌روزی زندگی می‌کنند» (ریتزر، ۱۳۷۴: ۳۷۸). به بیانی، اگر فروید در مقام روان‌کاو، شکارچی اعمال و گفته‌های غافلگیرکننده از سوی فردی بود که مرتکب آن‌ها شده است، تا بدان وسیله خود را به معنا و مقصود عمل دارای مفهوم و بسامانی برساند که خارج از انتظارات زمینه‌ای قرار گرفته است، روش‌شناسی مردم‌نگر با آزمایش‌های تظاهر به نقضِ انتظارات مراوده‌های اجتماعی، غافلگیرکنندگی را خود ایجاد می‌کند تا از این راه ضمنِ به مبارزه طلبیدنِ انتظاراتِ زمینه‌ای که به‌مثابه محور تنظیمیِ اعمال کنشگران عمل می‌کند، اتکا به تعبیر و معنادهی‌ای را که کنش متقابل همواره بر اساس آن عمل می‌کند، نشان دهد: گرایش ذاتی به تعبیر و معنادهی‌ای که در کنش متقابل همواره به دلیل وجود عادت، به الگوهای عرفیِ سازنده انتظارات زمینه‌ای، امری بدیهی و پیش‌پا افتاده تلقی شده است. حال آنکه تنظیم ‌کننده هر نوع کنش متقابل هستند.

شاید بتوان گفت از افق نگرشی این دیدگاه، اگر اشتباهات لپی با مقصود و معنایی سامان‌مند همراه باشد، دیگر نه تظاهر به نقض، همچون آزمایش‌هایی که خود ترتیب می‌دهد، بلکه نقض‌کننده‌های اصیلی هستند که به توسط پس‌کشیدن از اجرای مورد انتظار و به تعلیق درآوردن تبانی‌ها، ضمن آشکار کردن مدار قراردادیِ ساخت اجتماعی، قادر است گرایش به عمل تعبیرگری را به عنوان زیربنای کنش متقابل نشان دهد.

این امکان وجود دارد که اگر فروید در قید حیات می‌بود، برایش جالب و یا حتی مهم بود تا به ساخت اجتماعیِ مشارکت‌آمیز مبتنی بر تبانی کنش‌گران مورد ادعای روش‌شناسی مردم‌نگر پی ببرد. ولی احتمالا از آن جالب‌تر و مهم‌تر کشف نیّات پنهانی مغایر با تبانی‌هاست. نیاتی که تنها می‌توان از راه وقوع اشتباهات لپی بدان‌ها پی‌برد. در چنین خواستی روان‌کاو همچون احضار‌کننده ارواح می‌ماند که مایل است آن «منِ» جنی و در خفا را از اقامت‌گاه پنهانی‌اش وادار به بیرون آمدن کند. جن کوچکی که با مهارت تمام بی‌آنکه بویی از وجودش در درون خود بریم، قادر است شیئی را که از اهدا کننده‌اش دل خوشی نداریم اما به دلیل برخی مناسباتِ دست و پا گیر نمی‌توانیم آن‌را به سطل آشغال هم بیندازیم؛ چنان ماهرانه در جایی از خانه پنهان کند که هر قدر هم که سعی در یافتنش کنیم، قادر به پیدا کردنش نباشیم (فروید، اشتباهات لپی؛ ۱۳۸۳: ۶۶، ۶۷). و یا در زمانی که از سر اجبار با وجودی که تمایلی باطنی به رفتن و دیدن دوستی در شهری دیگر نداریم، چنان یاری‌گرمان باشد که ما را اشتباهاً سوار قطاری کند که مقصدش به جز شهر و دیاری باشد که از سر اجبار می‌بایست به آنجا رویم (همان: ۹۰).

فروید در مورد این‌ گونه اعمال غافلگیرکننده به دلیل آنکه موجب رهایی‌مان از قیود می‌شوند، معتقد است: «در اینجا قصد اخلالگر، خودش را به عنوان یک اتفاق خوش یمن تغییر هیئت می‌دهد» (همان جا). اما او گاهی در مقاصد و اهداف اخلال‌گرایانه این جن کوچک خانگی نیّت قربانی‌کردن چیزی برای قضا و قدر به منظور دفع فقدان ترسناک چیزی دیگر را می‌بیند. او می‌گوید: «آنالیز به ما می‌گوید که چیز کاملا شایعی در بین ماست که قضا و قدر را با دعا و سحر دفع نماییم و لذا گم‌کردن‌مان اغلب یک قربانی‌کردن ارادی است … و همچنین ممکن است قصد بی‌اعتنایی یا خود ـ تنبیهی را برآورده سازد» (همان: ۸۹، ۹۰).

(ادامه دارد … )