انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گردآوریِ درازدامن و پُرکاستی

چهره‌های موسیقی ایران معاصر. هوشنگ اتحاد. ج ۲. تهران: فرهنگ نشر نو، ۱۳۹۷. ۸۳۸ ص، مصوّر. ۸۶۰۰۰۰ ریال.

سخن نخست

هوشنگ اتحاد که پیش‌تر ۱۴ جلد کتاب با نام پژوهشگران معاصر ایران را با همکاری نشر فرهنگ معاصر به چاپ رسانده بود، امسال و پارسال دو جلدِ پُربرگ از کتابی با نام چهره‌های موسیقی ایران معاصر را توسط فرهنگ نشر نو به چاپ رسانده است. نقد پیش رو بر جلد دوم کتاب نوشته شده است؛ اما کمابیش همه داوری‌های ما درباره جلد نخست آن نیز راست می‌آید. نخستین نکته آن است که این کتاب، برخلاف مدعا، گردآورده هوشنگ اتحاد است، نه نوشته او. این گردآوری که برگرفته از منابع گوناگون است و با درآمیختن چند جمله از گردآورنده در میان سخنان بسیارِ دیگران در جامه کتابی تألیفی به چاپ رسیده است، دارای کاستی‌ها و نادرستی‌های بسیار است.

در دو جلد کتابِ گردآورده اتحاد درباره ۶۳ تن (ج ۱: ۳۲ تن، ج ۲: ۳۱ تن) از هنرمندان موسیقی معاصر سخنانی پراکنده از نویسندگان گوناگون همراه با شمار چشمگیری عکس گردآوری شده است. در جلد نخست از علی‌اکبر فراهانی، آقا غلام‌حسین، لومر، شیدا، میرزاعبدالله، علی‌خان نایب‌السلطنه، نایب اسدالله، سرورالملک، سماع حضور، سید احمدخان سارنگی، میرزاحسین‌قلی، فرصت شیرازی، سید رحیم اصفهانی، سالارمعزز، مهدی‌قلی هدایت، ظهیرالدوله، اقبال آذر، اسماعیل‌زاده، هنگ‌آفرین، درویش‌خان، منتظم‌الحکما، محمد ایرانی‌مجرد، حسین ساعت‌ساز، ابراهیم آژنگ، سید محمدصادق شهاب اصفهانی، باقرخان، اُوانس آبکاریان، مهدی نوایی، اسماعیل قهرمانی، تقی دانشور، وحید دستگردی و حسام‌السلطنه سخن رفته است و در جلد دوم از این هنرمندان: عارف قزوینی، حسین‌علی نکیسا، نصرالله مین‌باشیان، طاهرزاده، حبیب شاطرحاجی، سلیمان امیرقاسمی، بهار، علی‌اکبر شاهی، مشیرهمایون شهردار، سورن آراکلیان، علی‌نقی وزیری، مختاری، موسی معروفی، دوامی، فروتن، برازنده، گل‌گلاب، حسین استوار، امیرجاهد، صدر اصفهانی، علی‌محمد صفایی، حسین سنجری، علی‌اکبر شهنازی، هرمزی، زرپنجه، رضا محجوبی، ابراهیم منصوری، پژمان بختیاری، مرتضی محجوبی، رجبعلی امیری‌فلاح و حبیب سماعی.

برای آن‌که سخن به درازا نکشد تنها با بررسی بخش عارف قزوینی، که پس از بخش وزیری گسترده‌ترین بخش از جلد دوم و نیز دو جلد کتاب است، نشان خواهیم داد که چرا این کتاب را نه «نوشته» که «گردآورده»ی اتحاد می‌دانیم و چه کاستی‌هایی در این گردآوری راه یافته است. اتحاد در این کتاب که ادعای نگارش آن را دارد، مانند گویندگان اخبار رفتار کرده است؛ بدین‌سان که جمله‌ای درباره پژوهشگری گفته و سپس عین گفته‌های او را نقل کرده است؛ برای نمونه این جمله را نوشته است: «سعید نفیسی نیز که با عارف حشرونشر داشته است، گذشته‌ها و خاطراتش را با عارف به یاد می‌آورد» (ص ۲۱). آن‌گاه ۲۵ صفحه (از ص ۲۱ تا ۴۵) سخنان نفیسی نقل شده است! از آغاز جلد دوم تا صفحه ۱۱۳ سخن درباره عارف است و بی‌گزاف اگر نقل‌قول‌ها (مستقیم یا به مضمون) را کنار بگذاریم، می‌بینیم سخنانی که اتحاد از خود گفته و آن‌ها را از جایی برنگرفته است، از یک برگ بیشتر نمی‌شود.

روش گردآوری داده‌ها و گزینش

اتحاد برای گردآوری داده‌ها کار را بر خود سخت آسان گرفته و چندان به جست‌وجو نپرداخته است. سنجه ارزیابی بهره‌گیری از آبشخورها را نباید تنها در شمار منابع نام‌برده در پایان کتاب جست. باید دید آبشخورهای یادشده تا چه اندازه اعتبار دارند، و گردآورنده تا چه اندازه توانسته از آن‌ها بهره دانشورانه ببرد. او برای گردآوری داده‌ها در بخش عارف، که پس از بخش وزیری، پرمنبع‌ترین بخش کتاب است، از ۶۹ منبع سود جسته است که شمار اندکی نیست؛ اما اگر نیک بنگریم درمی‌یابیم گردآورنده از بسیاری منابع ارزشمند ناآگاه بوده و هیچ بهره‌ای از آن‌ها نبرده است؛ آشکارترین نکته را در بی‌بهره ماندنِ او از واپسین چاپ معتبر دیوان عارف قزوینی (نشر سخن) می‌بینیم. چاپی که با همه کاستی‌ها و نادرستی‌هایی که دارد و نگارنده در جایی به گستردگی از آن‌ها یاد کرده («نقدی بر دیوان عارف»، صص ۸۵-۹۶)، دربردارنده بیشترین سروده‌ها از عارف است. گردآورنده همچنین از کتاب‌هایی بسیار مهم چون خاطرات عارف قزوینی (نشر سخن) و نامه‌های عارف قزوینی (نشر نگاه) هر دو به کوشش مهدی نورمحمدی، و نامه‌های عارف قزوینی (نشر هرمس) به کوشش مهدی به‌خیال بهره‌ای نبرده است. کتاب‌هایی چون بررسی ساختار تصنیف‌های عارف قزوینی (نشر خنیاگر) از مرجان راغب، چرخ بی‌آیین (نشر فنجان) از فرهود صفرزاده، خنیاگر میهن (نشر سخن) به اهتمام هما میوانی، شهر شعر عارف (نشر علم) از محمدعلی سپانلو و… در این زمینه درخور یادکرد است. اتحاد همچنین می‌توانست از کتابشناسی‌ای که هما میوانی فراهم آورده (خنیاگر میهن، صص ۶۴۹-۶۶۶) برای شناخت منابع بیشتر بهره ببرد. نتیجه این کوتاهی آن است که او حتی نتوانسته سال درست زادنِ عارف (دراین‌باره نک: دیوان عارف قزوینی، ص ۳۴۴) را بیابد و آن را با نشانه پرسش، «۱۲۶۱» (ص ۱) ذکر کرده است. گذشته از کمّیت کمِ بهره‌برداری گردآورنده از منابع گوناگون، کیفیتِ بهره‌گیری او از آبشخورهای یادشده در فهرست منابع کتابش هم ضعیف است؛ برای نمونه گویی او حتی یک بار دیوان عارف را برای اطمینان‌یافتن از درستیِ شعرهای منقول در مقالات پراکنده نگشوده است. در دنباله نوشته ما با خواندنِ بخش «سروده‌ها» درستیِ این داوری را به‌روشنی درخواهید یافت.
یکی دیگر از نکته‌های مهم در گردآوری داده‌ها، مراجعه به منابع دست‌اول است که گردآورنده در نمونه‌های بسیاری از آن غافل شده است؛ برای نمونه نوشته علی‌اصغر رحیم‌زاده صفوی را از مقاله‌ای نوشته فرید خردمند می‌آورد (نک: ص ۷۲) و نامه عارف به محمدرضا هزار را از نوشته غلام‌حسین یوسفی درباره شعر عارف نقل می‌کند (نک: ص ۱۶). جالب آن‌که هرچند عارف‌نامه هزار گردآورده محمدرضا هزار در منابعِ کار اتحاد نیست، نام کتاب از اسرار سیاسی در راه سلطنت رضاشاه از رحیم‌زاده صفوی در فهرست منابع او دیده می‌شود؛ بااین‌همه در متن، نقل‌قول نه از این کتاب، که از منبعی دست‌دوم آمده است. این نکته خود گواه دیگری است بر درستی داوری ما که بهره‌گیری گردآورنده از همان منابع یادشده در فهرست را نیز ناقص دانستیم.
پراکندگی و آشفتگی موضوعیِ گردآورده‌ها از ویژگی‌های آشکارِ کار گردآورنده است؛ هیچ دسته‌بندیِ موضوعی یا دست‌کم ظاهری در بخش‌های کتاب دیده نمی‌شود. نوشته‌های پراکنده‌ای درباره هر یک از چهره‌های موسیقی ایران به ‌شیوه کشکولی در کنار هم آمده‌اند. هر نقل‌قول قابل‌تقسیم به چندین بخش مجزاست که گردآورنده که قصدِ چاپ کردن جداگانه مقالات نویسندگان را نداشته است، می‌توانست از این ساختار ترکیبی بهره بگیرد و سخنانِ در پیوند با هم را از میان گفته‌های گوناگون برگزیند و در کنار هم بنشاند تا خواننده همسانی و ناهمسانی نگاه‌ها را بهتر دریابد؛ اما دریغ که کمتر نشانی از سامان‌یافتگی موضوعی در کتاب دیده می‌شود. جز این حتی نظم تاریخی در پرداختن به رویدادهای زندگی هنرمندان نیز در کار نیست؛ برای نمونه اتحاد پس‌ازآن‌که ۵۷ صفحه نخست کتاب را ویژه پرداختن به زندگی عارف کرده است، در صفحه ۵۸ به یاد تاریخ زادن عارف می‌افتد و با آوردن نقل‌قولی از آرین‌پور اختلاف‌نظر تاریخ‌نگاران را دراین‌باره نشان می‌دهد. جای این نکته، در صورتِ پاسداشت سامان تاریخی، آغازِ کتاب بود نه این‌جا.

درازی نقل‌قول‌های مستقیم هم از دیگر ویژگی‌های کتاب است که آن را بیهوده فربه و سنگین کرده است. بر پایه برآورد نگارنده، اگر گردآورنده به جای نقل هر آن‌چه دیگران گفته‌اند به سنجش و ارزیابی می‌پرداخت و بعد گفته‌ای را نقل می‌کرد، می‌توانست با نقل به مضمون همه داده‌های بخش عارف را بی‌آن‌که هیچ سخن سودمندی سِتُرده شود، در یک‌ششم حجم کنونی بگنجاند.

نقل‌قول‌ها
چنان‌که گفته شد روش گردآورنده آن است که سخنان نویسندگان گوناگون درباره یک هنرمند را به هم می‌چسباند و گاهی پیش از نقل‌قول‌ها جمله‌ای در اندازه این‌که «فلانی چنین می‌گوید» می‌افزاید؛ اما گاهی جمله نخست گزارش‌گونه پیش از نقل‌قول نیز برخلافِ آن‌چه نشانه‌گذاریِ نگارشی کتاب نشان می‌دهد، از اتحاد نیست؛ برای نمونه آن‌گاه که در کتاب گردآورده او می‌خوانیم: «عارف در نامه‌ای به تاریخ آذرماه ۱۳۱۰ شمسی خطاب به دوست خود محمدرضا هزار نوشته است: “طبیعت چهار پنج چیز…”» (ص ۱۶)، چنین می‌نماید که جمله پیش از دونقطه (نشانه نقل‌قول) از اتحاد است؛ ولی حتی این جمله نیز مانند بخشِ پس از دونقطه (که نقلِ نامه عارف به هزار است) نوشته گردآورنده نیست. او از «نقل‌قول در نقل‌قول» بهره برده است و جمله نخست را هم از غلام‌حسین یوسفی (چشمه روشن، ص ۳۹۵) نقل کرده است.
نقل‌قول بی‌مأخذ هم نمونه‌هایی در کتاب دارد؛ ازجمله در همان چند سطر نخست بخش عارف (ص ۳) از داوود پیرنیا سخنی بی‌منبع نقل شده است.
اتحاد گاه از نوشتن جمله‌های گزارش‌گونه پیش از نقل‌قول‌ها خسته می‌شود و به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی «نقل به مضمون» می‌کند. یعنی هیچ نشانه‌ای که نقل‌قول مستقیم را آشکار کند (نهادنِ سخن در گیومه یا آوردنِ آن با تورفتگی یا قلم ناهمسان) در کتاب نیست؛ اما اگر به متنِ مأخذ بنگریم درمی‌یابیم که نقل به مضمونی در کار نیست و گفته‌ها عیناً از مأخذ رونویسی شده است. در این زمینه در برخی نمونه‌ها او واژه‌ای از خود در آغاز بخش منقول می‌آورد که گاه نابهنجار از کار درمی‌آید؛ برای نمونه درباره یوسفی و نگاه وی به آثار عارف می‌نویسد:
«از منظر او علاوه بر ترانه‌های وطنی، عارف اشعاری دیگر به‌خصوص غزل هم می‌سرود» (ص ۵۲). «از منظر او» را اتحاد گفته و دنباله جمله نوشته یوسفی (چشمه روشن، ص ۳۹۸) است (پس با نقل‌قولی مستقیم روبه‌روییم که به علت نبودِ نشانه‌های نگارشیِ شناخته‌شده، خود را نقل به مضمون نشان می‌دهد). گردآورنده با خود نیندیشیده که پس از عبارتی چون «از منظر او» باید داوری یا گزارشی بیاید که بر پایه «دیدگاه ویژه گوینده» است، نه حقیقتی روشن و آشکار. آوردنِ «از منظر او» در آغاز چنان جمله‌ای، یعنی «غزل‌سراییِ عارف» دیدگاهِ یوسفی است و اگر از منظر دیگری نگاه کنیم عارف غزل نمی‌سروده است یا غزل‌های او غزل نیستند؟ (!).
همگان می‌دانند که نقل‌قول می‌باید به‌گونه‌ای از نوشته‌های نویسنده اصلی جدا شود. در این کتاب که بنیاد آن بر نقل‌قول‌های پراکنده است گاه گفته‌ها در گیومه قرار گرفته‌اند و گاه نه. البته در جایی که ۲۵ صفحه نقل‌قول پیوسته می‌آید آمدن و نیامدن گیومه در آغاز و انجام نقل‌قول شاید چندان به چشم نیاید (در چنین نمونه‌هایی جدا کردن مقاله‌ها از یکدیگر و آوردن نام نویسنده بر تارک هر مقاله شایسته است و اگر نخواهیم چنین کنیم دست‌کم تورفتگی متن منقول بایسته می‌نماید)؛ ولی به‌هرروی در نقل‌قول‌ها اگر گیومه یا تورفتگی نیاید سخنان کسان گوناگون به هم درمی‌آمیزند یا این‌که خواننده گمان می‌بَرَد سخن از نویسنده کتاب است؛ برای نمونه در بررسی تصنیف‌های عارف در بخشی جداشده با نام «مضامین اجتماعی و سیاسی در تصنیف‌های عارف» با توضیحاتی درباره تصنیف‌های عارف روبه‌رو می‌شویم و ازجمله می‌خوانیم: «به‌هرحال از چند سال قبل موافقت و همّت سرپرست برنامه گل‌های رادیو ایران موجب شد که ما دوباره این آثار زیبا را انتشار دهیم» (ص ۱۱۰). خواننده‌ای که در جست‌وجوی نقد ترانه‌های عارف، خواندن کتاب را از همین بخشِ یادشده آغاز کرده است با خود می‌پندارد اتحاد خود از دست‌اندرکاران برنامه گل‌های رادیو بوده است. در دنباله می‌خوانیم: «هرچند نوای برخی از آن‌ها را خود به خاطر داشتم ولی به کسان دیگر هم که با آن‌ها آشنایی داشتم مراجعه کردم» (همان‌جا). این‌جا دیگر سخن شخصی شده است و چنین می‌نماید که اتحاد خود گردآورنده آثار عارف نیز بوده است؛ اما چون خواندن را پی می‌گیریم و به صفحه بعد می‌رسیم با دیدن نام خالقی در کمان، درمی‌یابیم با نقل‌قولی بی‌نشانه روبه‌رو بوده‌ایم. در این‌جا روشن می‌شود که نه‌تنها این بخشِ جداگانه که دو بخش جداشده پیشین با عنوان‌های «کیفیت نغمه‌ها» و «ارتباط آهنگ و شعر» نیز سخنان خالقی‌اند. پیش‌ازاین سه بخش، در بخشی جدا، گردآورنده نوشته است: «روح‌الله خالقی درباره عارف و نگاهی به ترانه‌های او خطابه‌ای ایراد کرد» (صص ۱۰۵-۱۰۶). سپس دونقطه آمده و ازآن‌پس تا پایان بخش سوم (ص ۱۱۱) گفته‌های خالقی رونویسی شده است. اگر به شیوه درست گردآوری مقالات، سخنان خالقی به شکل یک مقاله با سرصفحه و عنوان جدا چاپ می‌شد خواننده دچار این سرگردانی نمی‌شد.
گردآورنده در نقل‌قول‌ها خود را از هرگونه تلاش برای تلخیص یا کنار نهادن گفته‌های نادربایست، بی‌نیاز دیده است؛ نمونه را برای خواننده شگفت‌آور است که پس از خواندنِ چند جمله در توصیف یکی از تصنیف‌های عارف ناگهان با چنین جمله‌ای روبه‌رو می‌شود: «حالا این آهنگ را با صدای دلپذیر بنان می‌شنوید» (ص ۱۰۸). گویی این سخنان بی‌کم‌وکاست از گفته‌های یک گوینده به روی کاغذ آمده و در آن لحظه قرار بوده رادیو یا تلویزیون تصنیف را پخش کند. آن‌چه خواندید بخشی از سخنان خالقی در آن «خطابه» بود. چنین جمله‌ای، اگر بپذیریم که در نقل کامل خطابه او برای امانت‌داری قابل‌ذکر است، در نقل‌قولی که اتحاد می‌خواهد در کتابِ خود آن را بیاورد چه جایی دارد؟
اما در نمونه‌هایی دیگر اتحاد به‌گونه‌ای ناروا در متن نقل‌قول مستقیم دست برده است؛ برای نمونه در این جمله یوسفی «استاد مرتضی عبدالرسولی که خود موسیقی‌دان‌اند و آواز عارف را در کنسرت شنیده‌اند» (چشمه روشن، ص ۳۹۴) اتحاد تشخیص داده است که احترامِ یوسفی به عبدالرسولی بی‌جاست و نباید با صیغه جمع از او یاد کرد؛ بنابراین در میانه نقل‌قول مستقیم و سطرهایی که موبه‌مو سخنان یوسفی‌اند جمله را بدین‌سان دیگرگون کرده است: «استاد مرتضی عبدالرسولی که خود موسیقی‌دان است و آواز عارف را در کنسرت شنیده است» (ص ۱۷). یا «که در غم» را در بخش زیر به «خاصه وقتی که در غم» (ص ۵۲) بدل کرده است: «این درونمایه که از صمیم جان‌ودل او می‌جوشید به شعرهای وی حالتی سوزناک و مؤثر بخشیده است و وقتی با ترانه‌های او همراه می‌شده که در غم وطن و هموطنان می‌سروده، براثر تجانس و هماهنگی، تأثیرشان دوچندان بوده است.» (چشمه روشن، ص ۳۹۸).

سروده‌ها
نمونه‌هایی از شعر و ترانه در میان متن‌های منثور کتاب آمده که اتحاد آن‌ها را هم با کاستی‌ها و نادرستی‌های بسیار نقل کرده است. ما تنها از برخی سروده‌هایی که در همین بخش عارف آمده‌اند یاد می‌کنیم تا خوانندگان گرامی خود عیار دقتِ گردآورنده را در دیگر بخش‌ها دریابند:
«روی اندر موی منشور» (ص ۸) بی‌معنی است و «مستور» (دیوان عارف قزوینی، ص ۳۰۴) را باید به‌جای «منشور» بگذاریم. «رسد» در «صدای ناله عارف به گوش هر که رسد» (ص ۹) غلط و «رسید» (دیوان عارف قزوینی، ص ۳۷) درست است. «نکنم اگر چاره دل هرجایی را» (ص ۲۰) نادرست و «نکنم اگر چاره دلِ هرجایی را» (دیوان عارف قزوینی، ص ۲۵۸) درست است. هر کس در کتاب حاضر بیت زیر را بخواند گمان می‌بَرَد عارف در ستایش جنگ سخن گفته است:
«لباس جنگ بر اندام عالمی زیباست
چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست» (ص ۲۶)
اما شعر عارف چنین است: «لباس مرگ…» (دیوان عارف قزوینی، ص ۵۶).
در «صحیح است، مثال است و مضاعف» (ص ۶۰) باید پس از «صحیح است»، «و» بیاید تا وزن درست شود. «راه» در این مصرع جانشینِ «ره» (دیوان عارف قزوینی، ص ۱۰۰) شده است: «در این راه آنچه که بی‌قیمت است جان من است» (ص ۶۲). در مصرع بی‌معنی «صدبار گه آئیش به از منصب شاهی» (ص ۶۶) باید «گداییش» (دیوان عارف قزوینی، ص ۲۵۵) را جایگزین «گه آئیش» (!) کنیم. در «افتخار همه آفاقی و محبوب منی» (ص ۳۰ و ۶۷)، به‌جای «محبوب» باید «منظور» (دیوان عارف قزوینی، ص ۲۵۹) بیاید. «همه خو کرده چو عارف به پریشان تنی» (ص ۶۷) معنی و وزن ندارد. «پریشان‌وطنی» (دیوان عارف قزوینی، ص ۲۵۹) درست است. در اجرای موسیقایی «سیم‌اندام ولی سنگدلی» (همان‌جا) ناچاریم یک واکه کوتاه به هجاهای کشیده بیفزاییم و بخوانیم: «سیمُ‌اندامُ ولی سنگُ‌دلی» (تصنیف‌های عارف، ص ۴۰)؛ اتحاد گمان کرده این واکه پس از «اندام» حرف «و» است و با ثبت جمله بدین‌گونه آن را نارسا ساخته است: «سیم‌اندام و (!) ولی سنگدلی» (ص ۶۷).
«دلی که در خم آن زلف تابدار افتاد
چه صعوه‌ای است که اندر دهان مار افتاد
به صوفیان خرابات مژده ده امروز
که شیخ شهر حریفان ز اعتیاد افتاد» (ص ۷۰)
در بیت نخست، با نهادنِ «چه» به‌جای «چو» (دیوان عارف قزوینی، ص ۳۹) تشبیه به پرسشی نارسا دیگرگون گشته است. بیت دوم نیز بی‌قافیه شده است؛ زیرا گردآورنده «اعتیاد» را به‌خطا جایگزینِ «اعتبار» (همان‌جا) کرده است.
در «تاریخ زندگی همه با دردسر گذشت» (ص ۷۷)، «در» (دیوان عارف قزوینی، ص ۷۸) درست است، نه «با».
«یا خرابش بکن و یا آباد
رحمتِ حق به امتحان تو بادا» (ص ۷۸)
نشاندنِ «بادا» به‌جای «باد» افزون بر وزن، قافیه را برهم می‌زند.
«که ‌ای برون تو چو شیر و اندرون چون قیر» (ص ۷۶)، روشن است که باید «چو» را به «چون» دیگرگون کنیم. در مصرع «بهبود از آن دو نرگس بیدارم آرزوست» (ص ۷۹)، گذشته از این نکته کم‌اهمیت که «زان» را باید به‌جای «از آن» نهاد، «بیدارم» غلط و «بیمارم» درست است. «که» در «ز بس که به مکتب غم درس لاغری خواندم» (ص ۹۶) زاید است. گذشته از نمونه‌هایی که خواندید و شعر به‌خطا دیگرگون شده است، در نمونه‌هایی سروده با لغزش چاپی آشکار آمده است؛ مانندِ «که در او ماهی و فسنان است» (ص ۵۵) که جیم از «فسنجان» افتاده است.

سخن پایانی
کاستی‌ها و نادرستی‌هایی که با برگزیدن بخش عارف در کتاب نشان دادیم، مشتی نمونه خروار بود. هرجای کتاب را بگشایید با همین مشکلات روبه‌رو می‌شوید؛ برای نمونه از بخش‌های دیگرِ جلد دوم به یادکرد یک لغزش در نقل شعرها و یک نمونه کوتاهی گردآورنده در بررسی منابع بسنده می‌کنیم:
از پنجه ضخیم غضبناک
با گریه و عجز و لابه رستن (ص ۶۶۰)
مصرع نخست ناموزون و غریب است؛ زیرا گردآورنده «ضیغم» را «ضخیم» نوشته است.
در بخش زندگی گل‌گلاب سال زادن او ۱۲۷۴ (ص ۴۸۹) دانسته شده که البته با ثبت شناسنامه او برابر است؛ اما در زندگینامه خودنوشت گل‌گلاب چنین آمده است: «تولدم در ۱۷ ربیع‌الاول ۱۳۱۴ هجری قمری در تهران اتفاق افتاد؛ ولی در سجل احوالم که چند سال بعد گرفته شده ۱۲۷۴ هجری شمسی نوشته شده که مقارن ۱۳۱۲ می‌شود یعنی دو سال اضافه نوشته‌اند» (مرز پرگهر، ص ۱۷). بر همین بنیاد احسان خازنی، گاهِ زادن او را حدود ساعتِ ۱۱:۲۰ دقیقه ظهر روز ۲۷ مرداد ۱۲۷۶ دانسته است (همان، ص ۳۶).
در «سخن نخست» گفتیم داوری‌های ما در نقد جلد دوم کتاب، درباره جلد نخست آن نیز راست می‌آید؛ در این‌جا برای روشن‌تر شدن درستی آن گفته، از جلد نخست کتاب هم یک نمونه می‌آوریم که آمیزه‌ای از چند کاستی و لغزش در آن دیده می‌شود. اتحاد ۱۰۰ بیت مثنوی از مهدی سهیلی را به‌جای آن‌که از دفتر شعر او (اولین غم و آخرین نگاه، صص ۱۴۴-۱۵۴) بردارد از کتاب شاعران تهران (منبعی دست‌دوم) نقل می‌کند و جز انداختنِ ۹ بیت از آن، لغزش‌های فراوانی هم در نقل شعر دارد (برای نمونه «بی‌نشان‌ها»، «کشیده» و «رُعونت» را «بسی نشان‌ها»، «کشید» و «رعوبت» ثبت کرده است). غلط دیگر آن‌که نام گردآورنده آن کتاب را، هم در ارجاع درون‌متنی و هم در فهرست منابع، به‌جای «شفق»، «مشفق» ثبت کرده است و در فهرست منابع به‌خطا یک «از» به آغاز نامِ کتاب افزوده است. جمله‌ای که پیش از نقل شعر آمده هم نمونه‌ای آشکار از پریشانی است: «مهدی سهیلی طی قصیده زیبایی، حال و هوای آن‌جا را به شعر کشیده که به عقیده بسیاری، به خاطر ساختار فضای تازه‌اش، از بهترین مثنوی‌های معاصر است» (ج ۱، ص ۲۹۴). گذشته از این‌که هیچ‌یک از شعرهای سهیلی در شمار بهترین شعرهای معاصر نیست («عقیده بسیاری»، نه باورِ شمارِ چشمگیری از پژوهشگران برجسته که در اصل عقیده گردآورنده کتاب شاعران تهران یعنی مجید شفق، خواهرزاده سهیلی، است)، نکته شگفت، سرودنِ «قصیده»ای است که از بهترین «مثنوی»های معاصر است (!).
کوتاه‌سخن این‌که هوشنگ اتحاد ادعای نگارش کتابی را دارد که گردآوری سخن دیگران شمرده می‌شود و یکسره از نقل‌قول‌های گوناگون ساخته شده است. او حتی در جایگاهِ گردآورنده هم به دلایلی چون کوتاهی فراوان در بررسی آبشخورها، ناآگاهی از دستاوردهای تازه پژوهشگران، دور ماندن از منابع دست‌اول، روش نادرست گردآوری، نابسامانی و آشفتگی در دسته‌بندی داده‌ها، بی‌دقتی بسیار، تصرّفات نابجا در متن نقل‌قول مستقیم، غلط‌های پُرشمار در نقل متون و به‌ویژه سروده‌ها و… در تألیف یک گردآوریِ معتبر به‌هیچ‌روی کامیاب نبوده است. کار او یک گردآوری درازدامن و پرکاستی است.

منابع
اولین غم و آخرین نگاه، مهدی سهیلی، تهران: سنایی، ۱۳۷۴.
تصنیف‌های عارف، ارشد تهماسبی، تهران: ماهور، ۱۳۷۵.
چشمه روشن، غلام‌حسین یوسفی، تهران: علمی، ۱۳۷۶.
چهره‌های موسیقی ایران معاصر، ج ۱ و ۲، هوشنگ اتحاد، تهران: فرهنگ نشر نو، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷.
خنیاگر میهن، به اهتمام هما میوانی، تهران: سخن، ۱۳۹۳.
دیوان عارف قزوینی، به کوشش صادق رضازاده شفق، برلین: بی‌نا، ۱۳۰۳.
دیوان عارف قزوینی، به کوشش مهدی نورمحمدی، تهران: سخن، ۱۳۸۹.
دیوان عارف قزوینی، به کوشش ولی‌الله درودیان، تهران: صدای معاصر، ۱۳۸۴.
مرز پرگهر، هومن ظریف، تهران: اندیشه عصر، ۱۳۹۵.
«نقدی بر دیوان عارف»، مهدی فیروزیان، آینه پژوهش، آذر-اسفند ۱۳۹۲، س ۲۴، ش ۵-۶ (پیاپی ۱۴۳-۱۴۴)، ص ۹۶-۸۵.