جامعه مدرن ایرانی در روند تاریخی و پر نشیب و فراز شکل گیری اش، هر چند ریشه های عشایری نیز داشته و همچون بسیاری از جوامع منطقه آسیای میانه و بین النهرین حاصل امواج مهاجرتی گوناگون بوده است، اما نزدیک به سه هزار است که بر اساس یک نظام مرکزی کشاورزی که به وسیله یک نطام تکمیل کننده عشایر شبان ( گله دار) همراهی می شده است، رشد و توسعه یافته و ساختارهای فکری، اسطوره ای و نظام های کنش خود را ساخته است. چنین جامعه ای در طول تاریخ بارها و بارها هدف خشونت های بیرونی قرار گرفته است و حاشیه های غیر کشاورز به آن یورش برده اند تا ثروت های ولو نسبی و تمدنی آن را غارت کنند. همچنان که این جامعه تقریبا همواره با اقلیمی سخت در گیر بوده است و جز در نقاطی خاص از خود ، در اکثریت قریب به اتفاق پهنه هایش باید با بی آبی، بزرگی سرزمین و دشواری ارتباط میان آبادی ها، و در کنار آنها بلایای طبیعی به ویژه زلزله، دست و پنجه نرم کند. حاصل کار جامعه ای بوده است که به سرعت می توانسته است در موقعیت های انفعالی دراز مدت قرار بگیرد اما در اکثر موارد ولو به قیمت پرداخت هزینه های بالای انسانی و تخزیب بسیاری از دستاوردهای تمدنی اش، از حرکت به سوی واکنش های خشونت آمیز چه نسبت به بیرون از خود و چه نسبت به درون خود، خودداری کرده است. این خشونت البته وجود داشته است، اما بیشتر از آنکه خشونتی از پایین به بالا(شورش ها و انقلاب ها) یا از پایین به پایین (تنش های محلی و قومی شدید) باشد، خشونتی از بالا به پایین ( حاکمیت های زورگو و خشن و بی رحم یا یورش های اقوام غیر کشاورز و سپس استعمار) بوده است.
از این رو، خشونت در جامعه ما، بیشتر به مثابه پدیده ای «بیرونی» شناخته شده و می شود و ساز وکارهای جامعه ما، بر اساس پرهیز از خشونت شکل گرفته اند و همین امر گاه برخی از سازوکارها را که حتی به نظر ممکن است قابل دفاع نباشد را نیز در ادبیات و اخلاق ما وارد کرده است: مطرح شدن پدیده ها و فرایندهایی چون «تعارف» ، «مبالغه»، « دروغ مصلحتی آمیز»، و اشکال گوناگونی که ما در ترجیح دادن «ابهام» به دقت، «شعر» نسبت به روایت دقیق نوشتاری، «ضرب المثلها» ولو ضرب المثل هایی کاملا متناقض که در موقعیت های متفاوت به کار برده می شوند، «مهمان پرستی» معروف ما که گاه به «بیگانه دوستی» شباهت می یابد و با سازوکار متناقض «غیبت کردن» همراهی می شود؛ پرهیز از اصرار بر یک موضع گیری و تمایل به نوعی انعطاف پذیری که ممکن است به اپورتونیسم در دیدگاه ها، تلقی شود و بسیاری دیگر از ساختارها و رفتارهای اجتماعی دیگر، برخی از این موارد هستند که به نظر ما صرف نظر از جنبه های منفی و غیر قابل دفاع و آسیب شناسانه آنها باید درباره شان نگاهی تفسیر پذیرانه و انعطاف آمیزتر نیز داشت و آنها را سازوکارهایی مصونیت ساز برای تداوم یافتن یک پهنه تمدنی و فرهنگی دید.
نوشتههای مرتبط
همه موارد یاد شده، گویای آن است که خشونت به مثابه یک روند و رفتار و «راه حل» رادیکال و تند روانه، جایگاهی چندان در فرهنگ ما نداشته است و هر اندازه ارزش هایی چون دفاع از افراد ضعیف در نظام نمادین و نشانه شناختی ایرانی مهم هستند، بی رحمی و ظلم و زورگویی، ضد ارزش تلقی می شده اند. نظام های سلسله مراتبی، به شدت در سنت و حافظه تاریخی ما مذموم بوده اند و سبب می شده اند، که واکنش اجتماعی ایجاد شود و هم از این رو با ورود مدرنیته از ابتدای قرن بیستم به ایران، که به نوعی نیاز به تغییری اساسی در همه این زمینه ها در جامعه ای کشاورز دارد، ضربه ای سخت به آن می خورد. شهرنشینی اگزیر ایران که با درآمد نفتی، از دهه ۱۳۳۰ به شدت و بدون توقق تا امروز ادامه پیدا می کند، در عین حال تخریب نظام های ارزشی و مصونیت ساز جامعه ما نیز بوده است که در جندین حوزه خود را نشان می دهد: گسترش نظام های سلسله مراتبی و سازوکارهای آنها به ویژه «خودنمایی ها» ی اجتماعی، گسترش نظام های خشونت در سطح جامعه و اهمیت یافتن برخورداری از «ثروت» و نقدرت» به مثابه ارزش اجتماعی، تلاش برای دست یابی به امتیازات مادی هر چه بیشتر و بیشتر و دور شدن از هر گونه معنویتی که در خود با امتیازات مادی و سودمندی های کوتاه مدت همراه نباشند و غیره.
و از این آسیبها، خشونت که میان بالا و پایین، در منطقی چرخه ای، در حال گسترش و فراگیر شدن، درونی و متعارف شدن، و از همه بدتر، کالایی و نمایشی شدن است، پایه های اساسی جامعه ایرانی را درتداوم فرهنگی اش مورد تهدید قرار می دهد. پرخاش جویی های اجتماعی در سال های اخیر که حاصل مستقیم فشارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و غیره بوده است، امروز جامعه ما را در معرض خطری اساسی قرار داده است که باید نسبت به آ آگاه بود تا بتوان در حد امکان از پیشرفت آن جلوگیری کرد. این خطر، اصمحلال یا یکسان سازی شدن، سازوکارهای فرهنگی این جامعه که در سازش و تسامح و تحمل دیگری تعریف می شده است در رادیکالیسمی حشونت آمیز است که در نهایت آن را به باد خواهد داد.
فراموش نباید کرد که اگر جامعه ما توانسته است تقریبا در تداومی شگفت انگیز از لحاظ تمدنی به ویژه در حوزه های زبان شناختی و فرهنگی به حیاتی چند هزار ساله ادامه دهد، یکی از دلایل اسای، پرهیز نظام مند از ساختارهای خشونت وامنشی بوده است که می توانسته ایت در جرخه های غیر قابل کنترل جامعه را به نابودی کامل بکشاند. عدم خشونت در نظام تمدنی ایرانی بیش از هز چیز نقش نوعی سازوکار مصونیت ساز را داشته است و هر جند نمی توان از وجود چنین پرهیزی از خشونت در تمدن ایرانی برای مثال در الگویی نظیر هند، دفاع کرد، اما می توان بر اسا نوع و کیفیت و کمیت خشونت های مشاهده شده، به صورت نسبی این فرضیه را پیش نهاد که عدم واکنش های خشونت آمیز در موقعیت های شدید آنومیک، بوده است که برغم تمام زیان های ناشی از انفعال، به تداوم و پیوستگی تمدنی – فرهنگی یاری رسانده است. هم از این رو، امروز بیش از هر زمان دیگری باید با دغدغه ای بسیار بالا به اختمال خروج این جامعه از منطق تاریخی عمل گرایانه و مصلحت جویانه اش بیاندایشیم و خطرات چنین فرایندی را جدی بگیریم.
ستون مشترک انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه اعتماد ۲۴ اسفند ۱۳۹۱
لینک در روزنامه
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2698896&ref=Author