من خود را بهنوعی پروردهی کانون پرورش فکری میدانم؛ هم کودکی خود را لابهلای کتابها و تولیدهای متنوع فرهنگی کانون گذراندهام، هم فرزند یکی از مربیان این نهاد بودهام. دهههای پنجاه و شصت، در جنوب کرمان، در جیرفت، زمان آنقدر کش میآمد که میشد روزها و ماهها در کتابخانهی کانون وقت گذراند و این نعمتی بود. هنوز نمیتوانم معماری آجری کتابخانهی کانون جیرفت را فراموش کنم که در تقاطع خیابان لرها و هلیلرود با پسزمینهی شهری پیرامون خود تمایزی شیرین پدید میآورد. خیلی از متولدین دهههای پنجاه و شصت در شهرهای گوناگون، خاطرههایی مشابه از این کتابخانههای شلوغ پرکار و پرحاصل دارند؛ خاطرههایی که دیگر ادامه پیدا نکرد. امروز دیگر نمیبینیم بچهها کتابخانههای کانون را پاتوق بعد ازمدرسهشان بدانند یا تابستانهای خود را در این کتابخانهها پرسه بزنند. کانون هم البته دیگر آن کانون سابق نیست. این روزها کانون زیر سایهی آموزش و پرورش است و همان برنامهی پرورشی مدارس را ادامه میدهد. هر چقدر که مدارس در پرورش فکری کودکان و نوجوانان موفق شدهاند، کانون هم موفق میشود. آن نوع پرورشی را که ما در دههی پنجاه و حتی شصت در کانون سراغ داشتیم با آنچه معلمان پرورشی بدان مشهور و محشور بودند بسیار تفاوت داشت و اکنون نیز باید داشته باشد.
دوست خوبم، حسین شهرابی از دبیران آنگاه، از من خواست که مصاحبهای در مورد کارکرد کانون تهیه کنم. دیدم چرا راه دور بروم! از مادرم که هنوز بهرغم بازنشستگی، کتابخانهداری را در کتابفروشی خود در زاهدان دنبال میکند، خواستم بنشینیم و گپی بزنیم در مورد کارکرد، گذشته و حال کانون. آنچه از پی میآید گفتوگوی مادر و فرزندی است دربارهی خاطرهای مشترک به نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
نوشتههای مرتبط
راجعبه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بگویید؟
کانون با هدف فراهم ساختن زمینههای رشد فکری و پرورش تواناییهای فرهنگی و هنری کودکان و نوجوانان تقریباً نیم قرن پیش تأسیس شد و امروز میلیونها کودک صفحههای کتابهای کانون را ورق میزنند. کانون نهادی بود که اوقات فراغت بچهها رابهشیوهای مؤثر و مفید پرمیکرد.
منظور از پر کردن مؤثر اوقات فراغت چیست؟ یعنی ورزش، زبان و همهی آن برنامههایی که بهنظر والدین مفیدند و بیشتر اوقات فراغت بچههای امروز را پر میکنند؟
نه کانون جزو مراکز فرهنگی و هنریای است که از طریق حدود ۸۵۰ مرکز ثابت و سیار شهری و روستایی و پستی خدمات خود را جهت افزایش میل کتابخوانی و خلاقیت هنری در کودکان و نوجوانان ارایه میدهد.
یعنی کانون بدون در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی و سطح رفاه مناطق، سطح استانداردی از خدمات فرهنگی و هنری را از طریق کتاب، فیلم و سایر اقلام پرورش خلاقیت عرضه میکرد؟
بله، البته یک وجه مهم این فعالیتها چهرهبهچهره انجام گرفتن بود. یعنی مربیان کانون در این مراکز که کتابخانههای باز داشت، ۳۵ تا ۴۰ نوع فعالیت فرهنگی انجام میدادند.
تفاوت عمده فعالیتهای کانون نسبت به سالهای اخیر چه بوده است؟
درزمینهی کتاب، تنوع کتابهای فعلی بسیار کمتر شده، دیگر کمتر به کتابهایی دربارهی تاریخ و فرهنگ ایران برمیخوریم. رمانهای نویسندگان جهان جایشان را به کتابهای چاپشدهی کانون داده که نویسندگان مورد تأیید شورای بررسی کانون آنها را مینویسند. البته در این میان اندک نویسندگان خارجی که شرایط مورد نظر شورای نویسندگان را داشته باشند نیز بهچشم میخورند، اما عمومیت ندارد.
من در خاطرم هست که در همان سالهای نوجوانی شرایط کانون این نبود.
خب شرایط نسبت به آن سالها خیلی تغییر کرده. بههرحال کتابها هر دوره ارزیابی میشود، بررسی میشود و بخشی حذف و بخشی اضافه میشود. متأسفانه ادبیات کلاسیک جهان بیشترین کاهش را در کتابخانهها داشته است. الان در معرفی و بررسی کتاب یا شخصیتها کمتر به چهرههای فرهنگی و ادبی جهان برمیخوریم. بههرحال این سیاست فرهنگی است که دنبال میشود فقط هم در کانون نیست.
خب مگر اینهمه تأکید نمیشود بر کتابخوانی؟ مگر معضل کمخوانی با ایجاد شوق و انگیزه و تنوع موضوعهای مطالعه فراهم نمیشود؟ کتابهای هری پاتر را چه تعداد از نوجوانان خواندند؟ من خودم یادم هست در آن سالها که هری پاتری نبود چطور مجموعهی هزارویک شب وآنهمه قصهی دیو و پری و وقایع حیرتانگیز ما را با خود میبرد و کتاب به آن زیادی را در اندک زمانی میخواندیم.
خب همینطور است، پیشتر کتابخانههای کانون و حتی کتابخانههای عمومی ارشاد بر این اساس استوار بودند که با تنوع بخشیدن به موضوعات مورد مطالعه سطح کتابخوانی را افزایش بدهند، اما حالا همهی کتابخانههای دولتی سیاست فرهنگی دیگری را دنبال میکنند که بیشتر نگاهش به درون و آن هم موضوعاتی محدود است. الان هم همهی این کتابها که گفتی چاپ میشود. مثلاً انتشارات هرمس هزارویک شب را چاپ میکند، اما در کتابخانههای کانون دیگر عرضه نمیشود. الان انتخابها در حلقههای محدودی از آثار انجام میشود. حتی مسابقههای کتابخوانی هم فرمایشی است. چند کتاب را معرفی میکنند در آن چارچوب مسابقه برگزار میشود. الان فقط میتوان به خانوادهها امید بست که فرزندانشان را کتابخوان کنند. وگرنه سیاستهای مراکز فرهنگی اینچنینی ناموفق بوده تا کنون. امیدی به کتابخانههای کانون، کتابخانههای عمومی و حتی برنامههای تلویزیون نمیتوان داشت در این زمینه. منابع لازم فرهنگی را خانوادهها مگر بهطور آزاد از بازار کتاب تهیه کنند.
در وضعیت معاصر و با پیشرفت رسانهها و تکنولوژیهای جدید، چرا همچنان نهادی چون کانون نمیتواند در افزایش سطح سلیقه فرهنگی کودکان و نوجوانان همانند همتایان دیگرش در سطح جهان موفق باشد؟
الان جای کتاب را شبکههای مجازی مثل فیسبوک، تلگرام، گوگل و حتی فیلمهای هالیوودی گرفته. در زندگی فرهنگی کودکان و نوجوانان این رسانهها آگاهیهایی سطحی و کم عمق به بچهها میدهند. گرچه ظاهراً حجم اطلاعاتی که در دسترس میگذارند انبوه است، عمیق نیست. کانون امروز از نظر امکانات بسیار مجهز است، ولی بچههای خیلی کمتری به آن رجوع میکنند. درحالیکه یک دههی پیش، در تابستان میدیدی که انبوه بچهها از ساعت ۷:۳۰ صبح در مراکز کانون هستند، تا حدود ۱:۳۰ ظهر. این حضور بچهها از اول تابستان تا ۳۱ شهریور ادامه داشت. امروز خیلی کم بچهها را در مراکز کانون میبینید. بچهها را شیفتبندی کردهاند. کودکان روزها و ساعتهایی خاص میآیند و نوجوانان روزها و ساعاتی دیگر.
می شود مگر فعالیتهای فرهنگی بچهها را شیفت بندی کرد ؟ البته مشکل این است که من همهی این تغییرها را با تجربههای خودمان مقایسه میکنم که از همهی سنین کودک و نوجوان در این مراکز باهم بودیم که موجب انتقال آموزش و ارتباط نسلها میشد.
بله، خب این عجیب است. پیشتر هرروزه بچهها به کتابخانه میآمدند و شبفت و تقسیمبندی کودک و نوجوانی در کار نبود. تمام طول هفته همه به کتابخانه رجوع میکردند. کمکم این جداسازیها شروع شد. برنامهها هم پیشپاافتاده و سطحی است در مقایسه با برنامههای گذشته. با تغییرات جدید و مدیرعاملهایی که آمدهاند و رفتهاند، کانون آرامآرام دارد میرود در دل آموزش و پرورش.
اما مفهوم پرورش در سنت وزارت آموزش پرورش با کانون فرق میکند، نه؟
بله، ما میگفتیم معلم کودک را دانا میکند مربی او را توانا میکند. اما الان مربی کانون در همان سطحی است که معلم پرورشی. پیشتر ما سه ماه دوره میدیدیم در همهی زمینهها. شخصیتها و نویسندههای مهمی برای آموزش مربیان دعوت میشدند. مثلاً من دورهی ادبیات کودک را با هوشنگ گلشیری گذراندم. خب خیلی فرق میکند پای صحبت و درس گلشیری نشستن. الان حتی برای کار کتابداری که یک کار تخصصی است، مربی دوره نمیبیند. اگر هم دوره میبینند دورههای کوتاه دوسهروزه و سطحی است که خیلی به دانش و نگاه مربی اضافه نمیکند.
کانون در مناطق محروم چه نقشی ایفا میکرد؟ باتوجه به آنکه شما هم در جیرفت و هم در زاهدان کار کردهاید و تجربه دارید.
آموزش و برنامههای کانون در همهی کشور یکسان و هماهنگ بود. نزدیک به چهل عنوان فعالیت مانند کتابخوانی، شعرخوانی، معرفی شخصیت، معرفی سرزمین، نقاشی، سفال، عکاسی، کارهای پژوهشی، دینی و دیگر فعالیتها هست که اینها را مربیها همهجا باید انجام بدهند. این حجم از فعالیتها که سعی میشد با آموزشهای مرتب و دست اول سطح آن را کمابیش در تمام کشور یکدست حفظ کرد، وقتی که به مناطق محروم میرسید، تبدیل میشد به فرصتی برای بچهها برای آشنا شدن با دنیاهایی جدید از فرهنگ و هنر. البته اینها در روزگاری که نه ماهواره و نه اینترنت بود خیلی برای بچههای این مناطق راهگشا و برانگیزاننده بود. بخش سمعی بصری که در تهران بود در مناطق دور از مرکز نیز همان فیلمها را نمایش میداد. همان کتابها که در تهران عرضه میشد در زاهدان و جیرفت هم پیدا میشد و اینها تغییر ایجاد میکرد. مثلاً سالها پیش در کتابهای آثار اعضای کانون ما اولین متنهای ادبی عباس باقری یا نسرین آبسالان که نوجوانانی از زابل و ایرانشهر بودند را میخواندیم و تحسین میکردیم. امثال اینها الان محوریت جریانهای ادبی و فرهنگی را بهعهده دارند. همین خانم آبسالان که بعدها پزشک شد در یکی از همایشهای شعر کانون شعری خواند که مدیرعامل وقت آقای زرین خودنویس خود را بهیادگار و بهنشان تحسین به او هدیه کرد.
از مدیران گفتید، کدامها رابیشتر در ذهن دارید؟
خب خانم امیرارجمند که پیش از انقلاب مدیرعامل کانون بود، نویسنده و مترجم هم بود و فعالیتهای او درزمینهی کتاب و فیلم بسیار مهم بود. بعد از ایشان بعد از انقلاب چندین نفر آمدند و رفتند؛ ازجمله آقای کمال خرازی که بعدها هم نمایندهی ایران در سازمان ملل و وزیر امور خارجه شدند؛ اما مهمترین و تاثیرگذارترین مدیر کانون در بعد از انقلاب را باید آقای زرین دانست. او هم در زمرهی مدیران انقلابی محسوب میشد که مدیر این نهاد شد؛ اما با این تفاوت که نگاهی به فعالیتهای مثبت قبل از انقلاب این نهاد هم داشت و نظرش این بود که اگر بتوان فعالیتهای خوب این نهاد در پیش از انقلاب را ادامه داد، قطعاً کارهای خوبی خواهد شد. اما کمکم پای آموزش و پرورش باز شد. گرچه در مجمع کانون پیشتر هم وزیر آموزش و پرورش حضور داشت و حتی در زمان تأسیس، وزیر آموزش و پرورش در کنار وزیر نفت از مؤسسان این نهاد محسوب میشدند، اما از بعد از آقای زرین، دیگر این آموزش و پرورش و مدیران آن بودند که این نهاد را اداره میکردند.
خب وضعیت پرورشی کانون که مطلوب نیست، وضعیت هنریاش چطور است؟
درزمینهی هنری فعالیتها بیشتر است. مربیان نقاشی، عکاسی، نمایش، خوشنویسی و بسیاری از هنرها را به بچهها آموزش میدهند.
با این وصف، کانون با فرهنگسراهایی که شهرداری تأسیس کرده چه تفاوتی دارد؟
تقریباً تفاوتها به حداقل رسیده. فقط فرهنگسراها برای عموم برنامه دارند، درحالیکه در کانون برای ارائهی خدمات و عضویت شرط سنی داریم. در کانون برای کودکان از شش سال به بعد و برای دختران تا هجدهسالگی و پسران تا شانزدهسالگی امکان فعالیت فراهم میشود، اما فرهنگسراها محدودیت سنی ندارد.
فکر میکنید که کانون با این روند نزولی که در این سالها داشته، بتواند همچنان مؤثر باشد؟
ببین در کانون مربی میتواند خیلی کارها بکند؛ دستش باز است. در آن چهل عنوان فعالیت که در کانون به آنها پرداخته میشود میتوان خیلی کارها کرد. من شخصاً خودم فعالیتها و نحوه ارائه به کودکان را انتخاب میکردم و چندان هم به دستورات اعتنایی نداشتم. آنچه را بچهها نیاز داشتند و خودم فکر میکردم از آن استقبال میکنند، ارائه میکردم. خیلی هم در بند تشویق یا امتیاز گرفتن از ساختار اداری نبودم، مطابق ذوق و سلیقهی بچهها کار میکردم تا بچهها در کانون بمانند و فضای کانون را بپسندند. به همین خاطر الان با اینکه ده سال است که بازنشست شدهام، هنوز بچهها را دارم و با اینکه بزرگ شدهاند، الان در همین کتابفروشی مرتب میبینمشان. با کانون هم هنوز در ارتباطم. هستند هنوز مربیانی که تن به دستورات ناکارآمد نمیدهند و نظیر همین تجربهی من تلاش میکنند بچهها را به کانون بکشانند و درآنجا نگهدارند. حتی میشود در عین کار کردن در چارچوبهای فعلی، کارهای متفاوت و جذاب برای کشاندن بچهها به کانون ترتیب داد. مهم این است که مربی بخواهد، مربی بداند، آموزش دیده باشد، خودش اهل مطالعه باشد و درک کند که بچه در این زمان به چه چیزی نیاز دارد. مثلاً تجربهی من درزمینهی آموزش نجوم در کانون در راستای فعالیتهای علمی موجود در کانون بود، اما همانطور که میدانی آنقدر توسعه یافت که تا حالا فقط دو انجیاو که درزمینهی نجوم کار میکنند از دل آن درآمده و اوقات بسیار خوش و پرباری را برای بچهها در قالب شبهای رصدی فراهم کرده است. این نوع فعالیتها هم در چارچوب فعالیتهای رسمی کانون است و هم درهای جدیدی برای بچهها میگشاید.
سپاس از وقتی که گذاشتید.
این گفتگو با معصومه میرحسینی توسط کامبیز مشتاقی انجام شده است و مطلب بر اساس همکاری رسمی و مشترک با مجلۀ آنگاه بازنشر می شود.