انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

چگونه بودن (۳): اخلاق

چه ساده و آسان می‌توان در دیرینه‌ترین نافرمانی‌ها( نافرمانی آدم و حوا)، سرچشمه‌ی خودآگاهیِ اخلاقی را یافت…!

در زندگی روزمره، مواجهه‌ی با «اخلاق» چگونه اتفاق می‌افتد؟ با توجه به تجربه‌ی زیسته به نظر می‌رسد این مواجهه، همواره بستگی به کاستی و یا خللی دارد که در روابط اجتماعی رخ می‌دهد. به بیانی، بر خلاف تصور رایج، هر چند اخلاق و اخلاقیات اموری به ظاهر معنوی هستند، اما فرایند شکل‌گیری آن تنها می‌تواند برخاسته از روابط عینی ـ اجتماعی باشد؛ اما برای آنکه این روابط بتواند مولد قلمرو اخلاق باشد، لازم است تا آگاهی و شناخت، پیشاپیش مجهز به قدرت نقادی باشد. منظور آن نوع آگاهی و شناختی است که از دل روابط اجتماعی بیرون آمده و با تقبل مسئولیت نسبت به خود و انتخاب‌‌هایش، می‌تواند بی هیچ شک و تردیدی در وضع موجودی که دچار کاستی و یا خلل شده است (تنزل روابط انسانی) مداخله کند و در موضعی انقلابی خواهان اصلاح وضع موجود باشد.

بنابراین از آنجا که اخلاق، از یک سو مستلزم قدرت نقادی است، و از سوی دیگر آنچه را که می‌باید به نقد گیرد «وضع موجود» است، نقد این وضعیت (وضع موجود)، چیزی به جز قدرتی نیست که ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیِ رسمی را در سلطه‌ی خود دارد؛ و این بدین معنی است که اخلاق در هر حیطه‌ای که عمل کند، اساساً سرشتی سیاسی دارد. اما این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که خصلت سیاسی و انقلابی اخلاق تنها تا زمانی با اوست که به «قدرت حاکم» (با هر نوع ایدئولوژی‌) وابسته نگردد.

نکته‌ی دیگر اینکه، وابستگی اخلاق به قدرت‌های ایدئولوژیک، در حقیقت آن روی سکه‌ی بردگی انسان است؛ واقعیت این است که انسان زمانی می‌تواند از آزادگی خود محافظت کند که به بهانه‌ی تاج سروری نهادن بر سر اخلاق، آنرا از وی نستانند. معمولاً قدرت‌های ایدئولوژیک (از هر نوع آن)، همواره در تلاش بوده‌اند تا با جعل خصلت غیر مادی اخلاق (ساختن ماهیتی کاذب و دروغین برای آن)، بقای خویش را برنامه‌ریزی و نیز با انتقال آن به ساختارهای اجتماعی و فرهنگی به بازتولید آن یاری رسانند.
پس چنانچه می‌بینیم ماهیت واقعی اخلاق جدا از موقعیت‌های روزمره‌ نیست. ماهیتی که فی‌المثل در قلمرو عمومی بی‌نیاز به اصل و نسبی فرا زمینی است و در عوض نمادِ نقد وضع موجود است و از آنجا که آگاه یا ناآگاه می‌داند گسست‌اش از قلمرو روزمره، مترادف با جا پای قدرت حاکم گذاشتن است، تمایلی به بیرون رفتن از خاستگاه مادی و روابط عینی و اجتماعی خود ندارد. چه در اینصورت همان اخلاقی که می‌تواند با آگاهی انتقادیِ خود، ابزار هشیاری و کنترل وضع موجود باشد، به واسطه‌ی فرصت‌طلبیِ برخی از گروههای صاحب قدرت در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی و تکنولوژی، مبدل به ابزاری می‌شود جهت سوءاستفاده و تحمیق.
می‌توان اینگونه گفت که اخلاق در قلمرو عمومی تنها زمانی می‌تواند تضمین‌کننده آزادگی آدمی باشد که از امکان نقد «حقیقتِ حاکم» در جامعه برخوردار باشد. منظور همان حقیقتی است که قدرت رسمی، بدون کمترین تردیدی از آن حمایت می‌کند؛ این می‌تواند بدین معنی باشد که بر خلاف تصورات ارتجاعی، جامعه‌‌ی بی‌اخلاق، جامعه‌ای‌ نیست که حاکمیتِ سیاسی از قلمرو اخلاق عقب نشینی کرده باشد، بلکه به عکس جامعه‌ای بی‌اخلاق است که در آن فقط تک‌گویی اخلاقِ مورد نظر حاکمیت به گوش رسد و در نتیجه از قلمروهای در حاشیه، و فاقد قدرت، صدا و یا مناسب‌تر است بگوییم صداهای دیگری به گوش نرسد. صداهایی هشیار به وضع موجود و نقد آن. صداهایی که تنها در صورتی می‌توانند به منزله‌ی «وجدان عمومی» جامعه شنیده و شناخته شوند که بر خلاف تک‌گویی اخلاق برخاسته از قلمرو رسمی، در صدد سرکوب صداهای متفاوت از خود نباشند.

پس شاید بتوان گفت یکی از وظایف «اخلاق»، عمل کردن به منزله‌ی وجدان عمومی است؛ و جالب اینکه این وجدان تنها زمانی می‌تواند مدعی عنوان خود یعنی وجدان همگانی باشد که خارج از حوزه‌ی قدرت رسمی به سر برد. زیرا امروزه می‌دانیم نه تنها عموم (همگان) به معنای «قدرتِ حاکم بر عموم» نیست، بلکه همچنین به این مسئله هم واقفیم که معنای این «عموم» بسیار وسیع‌تر از معنای آن در اعصار گذشته است. زیرا ناچار است تا اقشار متفاوت را در بر گیرد. حتا آنانی که چه از حیث سیاسی و یا اقتصادی به حاشیه‌ی جامعه پرتاب شده‌اند.
به بیانی، سخن از آن اخلاقی‌ست که همواره آماده است تا از عهده‌ی گفتمان‌های نقادی برآید و به جای سرکوب مطالباتِ گروه‌های در حاشیه‌، داوطلبانه در مباحث جدید شرکت کند. چه در غیر اینصورت اگر به جز این عمل کند، از مسئولیتِ خویش (به منزله‌ی وجدان عموم) سر باز زده است.

اکنون باید دید چنین اخلاقی در چه شرایطی مجال بروز می‌یابد؟ مسلماً جوامعی که به لحاظ ساختار سیاسی ایدئولوژیک‌زده‌اند، تاب تحمل چنین اخلاقی را ندارند؛ اما جوامعی که به هر دلیل تلاش می‌کنند تا کمتر دچار این آسیب باشند و یا به حداقل ملاحظات دموکراتیک پای بندند، از آنجا که از تحملِ بیشتری نسبت به برخی از مطالبات مردم در امور شهروندی برخوردارند، احتمالاً موقعیت بهتری دارند البته مشروط به اینکه بین همگان برای مشروعیت بخشیدن صدای یکدیگر (به منزله‌ی وجدان عمومی) گفتمان اخلاق انتقادی سر گیرد؛ بهرحال شرایطی نیاز است تا روزنه‌های ارتباطش با مردم با ایدئولوژیِ خاصی مسدود نشده باشد.

اصفهان ـ خرداد ۱۳۹۲

این متن در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه اعتماد منتشر شده استپرونده «زهره روحی» در انسان شناسی و فرهنگ