بنت رایمر برگردان شهاب جعفری
در طول تاریخ انسانها تلاشهای زیادی را برای یافتن پاسخی کامل به سؤالِ «چرا انسانها برای موسیقی ارزش قائلاند؟» انجام دادهاند که البته همهی آنها به درِ بسته خوردهاند. با این حال و به مرور زمان، توضیحات مفیدی در این باره بهدست آوردهایم. این توضیحات باعث شدهاند که اتفاق نظری قابل قبول بین گروههای مختلف از جمله آموزگاران موسیقی ایجاد شود و این گروهها متقاعد شوند که همگی نظامِ باورِ مشترکی را دنبال میکنند که کنشهای جمعیشان بر مبنای آن شکل میگیرد.
نوشتههای مرتبط
یکی از رویکردهای مهم به ارزشهای موسیقی با نقشِ آن در افزایش عمق، کیفیت، دامنه و شدت تجربیات درونیِ انسان سروکار دارد؛ تغییری که بهشکلی خاص ناشی از عملکرد موسیقی است و موسیقی را از سایر فعالیتهای انسانی متمایز میکند. این رویکرد ذهنِ فلاسفهی موسیقی را به خود مشغول کرده است؛ فلاسفهای که اغلب توجهشان بر درک «ماهیت» موسیقی به مثابه مخلوق انسان متمرکز است و ارزشهای آن را نیز بر همین اساس مد نظر دارند. از دیدگاه فلسفی، موسیقی دو ویژگیِ خاص دارد که میتواند شالودهی ارزشهای آن در زندگی انسان را تشکیل دهد.
۱. موسیقی تجربهی انسان را به تجربهای «ویژه» تبدیل میکند و در پی تحقق سطحی از تجربه است که با تجربیات عادی تفاوت دارد. موسیقی تجربه عادی را به تجربهای فوقالعاده یا تجربهای جزئی را به تجربهای مهم تبدیل میکند. موسیقی جایگزینی برای واقعیتِ روزمره در اختیارمان قرار میدهد؛ جایگزینی که جانشین روشهای وجودی عادیمان میشود.
۲. موسیقی بر خلاف سایر هنرها به کاربردِ اصوات در ایجاد یک حسِ ویژه وابسته است که به تجربهی انسان غنا میبخشد؛ اصواتی که با توجه به هنجارهای پذیرفته شدهی فرهنگی سازمان یافتهاند. موسیقی از لحاظ استفاده از اصوات منظم، به مثابه مواد اولیه برای «دگرگونی» (تبدیل از شکلی به شکل دیگر)، یک تجربهی منحصر به فرد و یگانه است.
پنج بُعد ارزشی موسیقی، که ممکن است با ماهیت متمایز آن پیوند داشته باشند، عبارتند از:
- موسیقی هدف و وسیله است
۱. همهی روشهای مختلفِ کسبِ تجربهی موسیقایی، از جمله آهنگسازی، نوازندگی، بداههنوازی و گوش دادن، خلق معانی موسیقایی، به اشتراک گذاشتن این تجربه با دیگران را ممکن میکنند. ارزش این تأثیر در فراهم آوردن منبعی بیپایان از تجربیات مهم نهفته است که بهشکلی منحصر به فرد و به واسطهی موسیقی بهدست آمدهاند. برای بهرهمندی از زیباییهای هدفمندی که نتیجهی خلق و به اشتراک گذاشتن موسیقی هستند، باید ارزشهای موسیقایی را مد نظر قرار دهید. در طول تاریخ انسانها در تلاش برای تحقق هدفی بودهاند که نتیجهاش کسب تجربیات معنادار موسیقایی است.
۲. تلاش برای یافتن یک معنای موسیقایی به مثابه نوعی هدف، پیامدهای مثبتِ متعددی دارد. انسان بودن به معنای خلق و جستجوی معناست. زندگیِ سرشار از معناــ از جمله سرشار از معانی موسیقاییــ نوعی از زندگی است که یکی از نیازهای اولیه انسان را محقق میکند. پیامدهای تحقق این هدف ایجاد حس تمامیت، سلامتی و رضایت است. این اتفاق تأثیراتِ عمیقی بر سلامتِ جسمانی، هیجانی، روانشناختی و معنویِ انسان دارد. تأثیرات مد نظر پیامدهایی بیرونی نیز دارند و بر سلامت خانواده، جامعه، ملت، فرهنگ و هر آنچه تأثیر میگذارند که سلامتش، در نهایت، به سلامت اعضایش وابسته است.
۳. براساسِ باورِ موجود، بسیاری از ارزشهایی که بر منحصربهفرد بودنِ تجربهی موسیقایی متکی نیستند، نتیجهی مشارکت انسانها در حوزههای مختلف موسیقی تلقی میشوند. در صورتی که تلاش برای دستیابی به این ارزشها مستلزم تضعیفِ تجربه و یادگیریِ موسیقایی باشد، موسیقی را ابزار قرار دادهایم. در اکثر موارد تحقق برخی ارزشهای خاص، مستلزم تغییر در تلاش ما برای رسیدن به ارزشهای موسیقایی به مثابه یک هدف مشخص نیست. این گونه ارزشها بعدها مکمل ارزشهای موسیقایی خواهند شد و میتوانند از جمله تأثیرات مثبت و مطلوب برنامههایی باشند که صرفاً متمرکز بر آموزشهای موسیقایی هستند. آموزگاران موسیقی ممکن است تصمیم به پیشبرد این ارزشها بگیرند تا بتوانند از حمایت بیشتری برای انجام مطالعاتشان در حوزهی موسیقی برخوردار شوند.
- موسیقی ذهن، جسم و احساسات را در بر میگیرد
۱. نظریه دیرینهای که «تفکر» را بالاترین توانایی ذهن انسان میداند و تأکید دارد این توانایی از جسم و احساسات منفک و متمایز است زمینه را، به اَشکال مختلف، برای بهرسمیت شناختنِ تفکر، دانش و درک، یا درواقع آنچه عموماً از آن با عنوان «هوش» یاد میکنند، فراهم میآورد و لزوماً تعاملِ بدن و احساسات را نیز شامل میشود.
۲. هوش انسان به اَشکال مختلف نمود پیدا میکند و از همنشینیهای سنتیِ خود با تفکرِ کلامی و ریاضی فراتر میرود. روشهای موسیقاییِ تفکر نشان دهندهی هوش در کاملترین معنایی هستند که به عملکرد منطقیِ ذهن در خلق معنا اشاره دارد. تواناییِ تفکر موسیقایی از جمله تواناییهای ذاتی انسانهاست.
۳. هوش مستلزمِ دخیل کردنِ جسم و قدرتِ خیالی و جسممحور برای ایجاد پیوند میان تجربیاتِ مختلف است. عملکردی که از نظر موسیقایی هوشمند است ریشه در توانایی جسم برای قرار گرفتن در معرض ویژگیهای پویای صوت و پیوندهای متقابل جسم و صوت دارد؛ درست همان شرایطی که آهنگسازان، نوازندگان، بداههنوازها و شنوندگان تجربه میکنند. صوت ابزاری بهشدت قدرتمند برای مشارکت دادن بدن در کنشهایی است که در پی خلق معنا هستند.
۴. هوش انسان علاوه بر آن که میتواند اشکالی فراتر از هوش کلامی و هوش عددی پیدا کند و در مرکز چارچوب واقعیتهای بدن انسان قرار بگیرد، با احساساتی اشباع میشود که زندگی را سرزنده میکنند و به آن رنگ و جلا میبخشند. معنای موسیقایی حاصل احساساتی است که موسیقی امکان خلق و اشتراکشان را برایمان فراهم میآورد. اتحاد ذهن، جسم و احساسات در فرایند خلق معنای موسیقایی منبعی حیاتی از ارزش را به زندگی انسان میافزاید.
- موسیقی جهانشمول، فرهنگی و فردی است
۱. در یک سطح همهی انسانها در سراسر جهان در جستجوی معنای موسیقایی هستند و این معنا به دلیل ارزشهای افزودهاش برای زندگی، در همه جا گرامی داشته میشود. در این سطح، میتوان موسیقی را از جمله داراییهای طبیعی نژاد انسان دانست.
۲. در سطحی دیگر میتوان موسیقی را پدیدهای مختص فرهنگی دانست که در آن موجودیت یافته است. این موسیقی بازتابدهنده و خالق ارزشها و روشهای زندگی در فرهنگ مد نظر است.
۳. در سطحی دیگر ارزشهای موسیقی را میتوان دارایی افراد در نظر گرفت. این تنها افراد هستند که موسیقی را خلق میکنند و به آن واکنش نشان میدهند؛ حتی اگر این دو فرایند جمعی باشند. «پدیدههای جهانشمول» یا «فرهنگها» صرفاً انتزاعاتی منتج از تجربیات فردیاند.
۴. ادراک ما از هر یک از این سه بعدِ ارزشِ موسیقایی نباید با یکدیگر در تناقض باشد. همهی انسانها همزمان شبیه همهی انسانها، شبیه بعضی از انسانها و متفاوت از همهی انسانها هستند. هر سه سطح شرایط انسان باید به مثابه عاملی تأثیرگذار بر ارزشهای تجربه موسیقایی شناخته شوند. آگاهی از هر سه سطحِ فوق، تأثیر بیاندازهای بر عمق و کیفیت ارزشگذاری موسیقایی دارد. نقش موسیقی در تحقق ارزشهای هر سه سطح سهم حیاتی آن در ارتقای کیفیت زندگی انسان را تبیین میکند.
- موسیقی محصول و فرایند است
۱. محصولات موسیقاییِ موفق، صرف نظر از این که یک قطعه، اجرای قطعه یا بداههنوازی باشند، ارزشمند هستند زیرا مزایایی را در اختیار انسانها قرار میدهند که منبع معانیِ مهمِ دیگری خواهند شد. در اکثر موارد با محصول موسیقایی فوقالعاده یا مجموعهای عالی از آثار موسیقایی مواجه هستیم که گنجینهای فرهنگی بهشمار میروند و نمایندهی بالاترین دستاوردی هستند که انسانهای متعلق به آن فرهنگ خاص از پس تحققش بر میآیند. بخش عمدهی آموزش موسیقی به اشتراک موهبات معانی موسیقایی با دانشآموزان اختصاص دارد. این معانی در محصولات موسیقایی موفق تجسم یافتهاند.
۲. هیچ محصولی چه موسیقایی و چه غیر از آن نمیتواند بدون فرایند خلق، موجودیت یابد. تخیل موسیقایی خلاق که ذهن، بدن و احساسات را در بر میگیرد و ابعاد جهانشمول، فرهنگی و فردی تجربه را پوشش میدهد، وارد تعاملی عمیق و قدرتمند با هوش موسیقایی میشود و معانی را خلق میکند. تجربهِ خلاقیت موسیقایی بهشکلی عمیق نیاز انسان به مولد بودن را تأمین میکند.
۳. موسیقی به مثابه فرایند و موسیقی به مثابه محصول به یکدیگر وابستهاند، نمیتوانند بدون وجود دیگری موجودیت داشته باشند و ارزشهای هر کدام نیز به ارزشهای دیگری وابسته است. تأکید بیش از اندازه بر هر کدام از آنها، به بهای آسیب به دیگری، تجربه موسیقایی را تضعیف میکند و از ارزشش میکاهد. آموزش اثربخش در حوزه موسیقی همواره در پی ارائه نوعی بازنمایی متوازن از محصول و فرایند است.
- موسیقی لذتبخش و عمیق است
۱. در یک سطح موسیقی منبعی ضروری از تجربه لذتبخش است. این تجربه گاه صرفاً با تکیه بر موسیقی به دست میآید و گاه حاصل تلاشهای متنوعی است که در پی رساندن انسان به لذت هستند. توانایی موسیقی در بیان انرژی، ایجاد اشتیاق و برانگیختن لذت بیپایان است و باعث میشود موسیقی به مثابه ابزاری گرامی داشته شود که به تحقق ارزشهایی در زندگی کمک میکند که تجربهای شاد محسوب میشوند.
۲. در سطحی دیگر موسیقی نیاز انسان به تجربهای را تأمین میکند که در لایههای زیرین سطوح عادی قرار دارد. در این سطح، موسیقی به کشف معانی عمیق در مجموعهای از معانی میپردازد که اغلب معانی مقدس یا ژرف نامیده میشوند. این نوع تجربیات پراحساس و سرزنده که از اهمیت معنوی نیز برخوردارند اغلب در میان ارزشمندترین تجربیات بالقوه انسانها قرار دارند. اتحاد موسیقی با این سطح از تجربه در طول تاریخ بهرسمیت شناخته شده است و آن را عامل اضافه شدن قلمروی ژرف ارزشها به زندگی بشر میدانند.
۳. موسیقی ممکنهایی را در قلمروی احساسات پیش روی انسان میگذارد که فقط خود از عهدهی ایجاد آنها بر میآید. موسیقی صرفاً از تجربیات شاد یا ژرفی که از روشهای دیگر نیز مجال بروز مییابند تقلید نمیکند یا به بازتولید این تجربیات نمیپردازد. نمیتوان هیچ نوع یا سبکی از موسیقی را تنها صاحب این توانایی دانست. همه انواع و سبکهای موسیقی میتوانند در خدمت ارزشهای تجربیات مهم باشند و چنین نیز کردهاند. نیاز به این نوع تجربیات در تمامی انسانها وجود دارد و تمامی انسانها در برههای از زندگیشان از اوایل کودکی تا سالمندی، این نیاز را حس کردهاند.
هدف وجودی آموزش موسیقی اشتراک هر چه بیشتر و عمیقتر ارزشهای موسیقایی است. با وجود این که هیچ توضیح واحدی نمیتواند تعریفی کامل و قطعی از ارزشهای موسیقی ارائه دهد، میتوان و البته بهتر است به اجماع نظر لازم برای دستیابی به شالودهی کنش جمعی در این حوزه برسیم. در این برهه از تاریخ میتوان به نظام باور کارآمدی برای آموزگاران موسیقی دست یافت؛ البته این هدف زمانی محقق میشود که نگرشی که در پیش میگیریم، بهجای تأکید بر تمایز و مانعیت، بر شمول متمرکز باشد. این مقاله در صدد است دلایلی را ارائه کند و نشان بدهد ارزشهای موسیقایی را میتوان همزمان هدف و وسیلهای مکمل دانست. در واقع ارزشهای موسیقایی ذهن، جسم و احساسات را به طور همزمان در بر میگیرند که به طور همزمان ماهیتی جهانشمول، منطبق بر فرهنگ محلی و فردی دارند. ارزشهای موسیقایی میتوانند از محصولات و فرایندهای موسیقایی سرچشمه بگیرند و تجربیاتی را پوشش دهند که در کلِ طیف احساسات بشر موجود هستند. این تجربیات را میتوان محصول کل مجموعهی موسیقی موجود در جهان دانست. همهی آموزگاران موسیقی مسئول ایجاد جایگاه حرفهای و اقناعکنندهای هستند که بر مبنای همین تعریف شکل گرفته است و باید تمام تلاششان را انجام دهند تا پاسخ معمای دیرینهای را بیابند که راز ارزش قائل شدن انسانها برای موسیقی را برملا میسازد.
پایان قسمت اول…
*بنت رایمر (استاد بازنشسته دانشگاه نورثوسترن است.)