(تصویر: آتیلا پسیانی)
داستان نمایش:
نوشتههای مرتبط
در آستانه انقلاب سرخ در روسیه، یک معلم بازنشسته (بوبوس) که تصادفا در یک شورش خیابانی گیر افتاده، به قصد فرار از دست ماموران پلیس وارد یک خانه اشرافی می شود. این خانه متعلق به بارتلوف، یکی از اشراف روسیه است.
در این خانه علاوه بر بارتلوف چند نفر دیگر هم زندگی می کنند: استفکا-دختری که بارتلوف او را از یکی از روستاهای لهستان با خود به روسیه آورده و به او علاقه مند شده-، بارون –پسری از طبقه اشراف که دیگر آه در بساط ندارد و به قصد به چنگ آوردن پولهای بارتلوف مدادم در حال نقشه کشیدن است، او قرار بوده به پاریس برود و با پولی که بارتلوف به او داده استاد اخلاق دانشگاه سوربن را برای تعلیم استفکا به روسیه بیاورد ولی تمام این پول را در قمار از دست داده و سعی در مخفی نگه داشتن ماجرا می کند. استفکا دلبسته بارون است-، یک زن دارای دکتری در فلسفه(نقوی) که دو دختر دارد(پسانی، رشیدی) و سعی دارد که به نحوی بارتلوف را وادار به ازدواج با یکی از دخترانش بکند تا از ثروت وی بهره مند شوند، یک کشیش که بعد از هر جمله ای که می گوید والنتین (خدمتکار خانه)آمین می گوید و در نهایت یکی از ژنرالهای روس که فلج شده و روی ویلچر می نشیند.
بوبوس وارد این خانه اشرافی می شود، بارون سعی می کند که او را به جای استاد اخلاق معرفی کند، یکسری ماجرا بر اساس این گره داستانی به وجود می آید و در نهایت داستان با پیروزی انقلاب سرخ به پایان می رسد.
چند دلیل برای دیدن نمایش:
• تئاتر تنها محدود به سن نشده، تقریبا تمام سالن درگیر تئاتر است؛ یک استیج تا نیمه انتهایی سالن کشیده شده که بخشی از نمایش روی آن می گذرد، بازیگران از سن پایین می آیند(والنتین)، از درهای پشت سر تماشاگرها جیغ می کشند و یکدیگر را تعقیب می کنند(استفکا، دو خواهر)، بوبوس با چوب ماهیگیری به سر یکی از تماشاگران ضربه می زند و ….
• می توان به نوعی این تئاتر را از نوع تئاتر تعاملی پنداشت که رابطه دو سویه ای را با تماشاگر برقرار می کند به ویژه کیانیان. در صحنه های متعددی از تئاتر، بوبوس از تماشاچیان کمک می گیرد مثل آن قسمتی که بوبوس شورشی را که ناخواسته در آن گیر افتاده را شرح می دهد و برای نام بردن “گاز اشک آور” با گفتن چندباره “این چیه؟ اسمش چی بود؟” و نمایش آن با حرکات دست از تماشاگران مدد می گیرد و هنگامی که چند نفر گاز اشک آور را نام می برند می گوید “آره همون”
• به روز شدن تئاتر نیز از عوامل جذابیت داستان به شمار می رود. کنایه های سیاسی- اجتماعی زیاد، استفاده از برخی قطعات ترانه های مد روز-همه چیز آرومه، من چقدر خوشحالم-، رفرنس دادن پسیانی به کار تلویزیونی محبوبش در عید نوروز- چار دیواری- ، و استفاده از لحن و لهجه کاراکتری که در آن به ایفای نقش پرداخت-تقی تاکسی- در چند جا، استفاده از شوخی های کلامی –که البته گاهی اوقات زننده می شد و این یکی از نقاط ضعف کار است- و… به کسانی که مخاطب خاص تئاتر نیستند و تنها برای دیدن ستاره های محبوبشان به دیدن تئاتر آمده اند حسی از راحتی و لذت را می بخشد.
• یکی از ایده های خلاقانه این تئاتر از دید من- به عنوان یک مخاطب عام- استفاده از ایده cat walkاست. کت واک شیوه ای از حرکت کردن و راه رفتن است که مخصوص مدل های لباس است؛ هنگامی که برای نشان دادن لباسی که پوشیده اند از انتهای سن به روی استیج می آیند و دوباره بر می گردند: سرد، خشک، به دور از انعطاف و با چشمانی خیره به جلو. هنگامی که تماشاگر وارد سالن می شود-قبل از شروع رسمی تئاتر- بازیگران یکی یکی یا دو به دو کت واک وار(!) روی صحنه استیج می آیند، اندکی مکث می کنند و دوباره بر می گردند. این نمایش که تا شروع رسمی تئاتر و مستقر شدن کامل تماشاگران ادامه دارد، نوعی ایجاد صمیمت با تماشاگر است به نحوی که تماشاگر با کاراکترها –حداقل در ظاهر- آشنا می شود. موسیقی گرم لاتین نیز به صمیمی تر شدن فضا کمک می کند(البته بر نگارنده معلوم نشد که چرا در یک کار روس از آهنگهای لاتین استفاده شده) این ایده علاه بر مورد مذکور، کارکرد دیگری هم داشته: اینکه تمام این اشراف به علاوه کشیش و زنرال (که در کت واک بدون ویلچرش ظاهر می شود) و حتی مستخدمین آنها کت واک می روند می تواند به نوعی بیانگر طبقه آنها و علاقه آنها به مد، به در معرض دید بودن و جلوه گری و فخر فروشی آنها باشد. تنها کاراکتری که از این قاعده مستثنی است بوبوس است.
• در تکمیل پارگراف بالا می توان به ایده جالب استفاده از چراغ در لباس و بدن بازیگران نیز اشاره کرد که شامل تمام کاراکتران این کار- غیر از بوبوس- می گردد. Flashyبودن و صفاتی که در بالا ذکر شد با چه تمثیل بهتری غیر از لامپ می توانست بیان شود؟ لازم به ذکر است که هماهنگی بسیار بالای نور، صدا و حرکات بازیگران در این کار قابل ستایش است.
• ایده استفاده از تصویر هم زمان نیز جالب است. به ویژه هنگامی که روی صورت بازیگران زوم می کند تا همه تماشگران- مخصوصا آنهایی که در عقب سالن نشسته اند- بتوانند ریزترین ری اکشن ها و حس های صورت را به خوبی ببینند، یا انجایی که به فضا سازی داستان کمک می کند مثلا هنگامی که داستان در باغ عمارت می گذرد با تصویر فول اسکرین یک جنگل پردرخت مواجهیم و غیره.
یک دلیل برای ندیدن تئاتر:
• متن کار در کل پیام خاصی ندارد، جز در چند جا و به صورت اندک (جالب ترین آن در لحظات پایانی است؛ انجا که انقلاب پیروز شده و زن کارگر به عنوان نماد شورشیان وارد خانه مجلل می شود. همه اشراف ترسیده اند و با پوشیدن لباس خدمتکاران سعی در مخفی نمودن خود دارند غیر از بارون که خونسردانه گوشه ای ایستاده است. زن شورشی همه اشراف را می شناسد و به آنها پرخاش و عتاب می کند. سپس سراغ بارون می رود و با تندی با او شروع به حرف زدن می کند ولی بارون همچنان با خونسردی از یک جیب کیسه ای پول و از جیب دیگر اتوموبیلی را به زن می دهد و هنگامی که زن به آنها مشغول شده یا طمانینه شال سرخ زن را بر میدارد، دور گردنش می پیچد و بدون اینکه زن متوجه شود قدم به خیابان می گذارد)
در کل دیدن تئاتر پروفسور بوبوس به دلیل بازی های درخشان، فراهم کردن لحظه هایی خوش برای تماشاگران به دلیل کمیک بودن آن و تجربه های تازه در زمینه اجرا می توان به خاطره ای خوش از تئاتر مخصوصا برای مخاطب عام تبدیل شود.
مشخصات :
نویسنده:الکسی فایکو
کارگردان: آتیلا پسیانی
بازیگران: رضا کیانیان(بوبوس)، آتیلا پسیانی(بارتولوف)، هانیه توسلی(استفکا)، بابک حمیدیان(بارون)، فاطمه نقوی، لیلی رشیدی، ستاره پسیانی ، خسرو پسیانی(والنتین)
کاری از گروه تئاتر بازی
اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۹، ساعت ۲۰، مجموعه تئاتر شهر شهر، سالن اصلی.