انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

و ما ادراک مالسارق؟!

گفت‌وگو با حسن اسلامی ‌اردکانی، استاد فلسفه، درباره انتحال و سرقت علمی‌ که به زعم او نوع خاصی از حرام‌خواری محسوب می‌شود

پخته‌خواری و سرقت علمی و ادبی و به نام خود زدن دستاوردهای فکری و معرفتی دیگران، پیشینه‌ای طولانی نه فقط در فرهنگ ما، بلکه در همه جوامع و فرهنگ‌ها و تمدن‌های بشری داشته است. طرفه آن‌که عموما اقداماتی از این دست را مثل دزدی و سرقت مال و اموال دیگران، زشت و قبیح نمی‌شمارند و به‌اصطلاح «زیرسبیلی» از کنار آن رد می‌شوند و به کسانی هم که سارقان علمی و ادبی را رسوا می‌کنند، می‌گویند «سخت نگیر، یه شعر یا چند صفحه نوشته‌ست، به این فکر کن که با این کار اصل مطلب منتشر میشه»! حسن اسلامی اردکانی اما به‌سختی و با شدت و حدت و صد البته با استدلال‌هایی دقیق و منطقی نشان می‌دهد که این توجیهات اولا به هیچ عنوان قابل قبول نیست، به‌خصوص که بحث آبرو این‌جا اصلا مطرح نیست، ثانیا ضربه‌ای که این قبیل سرقات علمی (بخوانید انتحال) به علم‌ورزی و فضای دانش می‌زند، اگر بدتر از دزدی مال و اموال مادی نباشد، قطعا کمتر ناپسند نیست. گفت‌وگوی ما با این استاد و مدیر گروه فلسفه دانشگاه ادیان و مذاهب، صرفا به پدیده زشت و متاسفانه رواج‌یافته انتحال یا سرقت علمی اختصاص نیافت. بخش قابل توجهی از این گفت‌وگو به رذیلت اخلاقی دیگری به نام نقض مالکیت معنوی یا «کپی رایت» مربوط شد و دکتر اسلامی کوشید تمایزهای آن را از انتحال نشان بدهد. اسلامی اردکانی در کنار آثار فلسفی جدی و خواندنی در زمینه‌های فلسفه اخلاق، فلسفه دین، اخلاق پزشکی و اسلام‌شناسی، مقالات و نوشته‌های متعددی در زمینه اخلاق حرفه‌ای دانشگاه و مقولاتی چون «انتحال»، «کتابسازی»، «مقاله‌سازی» و… نوشته است. از او به‌تازگی کتاب «سودای تفکیک» در نقد مکتب تفکیک منتشر شده است

شما در مقاله‌ای در فصلنامه آینه پژوهش با عنوان «چو دزدی با چراغ آید» به مقوله سرقت علمی‌ و انتحال پرداخته‌اید.
البته من در این زمینه مقالات زیادی دارم که آن مقاله، نخستین آن‌هاست.
در آن‌جا اشاره کرده‌اید که ما در سنت خودمان هم موارد زیادی از این انتحالات یا سرقت‌های علمی‌ را داشته‌ایم. برای نمونه گفته می‌شود که ملاصدرا، فیلسوف برجسته عصر صفوی، در برخی آثارش مطالب و نوشته‌های دیگران را بدون ذکر منبع و نام نویسنده اصلی آورده است اما گویا مفهوم سرقت علمی ‌یا «کپی رایت» در گذشته مطرح نبوده است. در ابتدا به چیستی این مقوله «سرقت علمی» یا «انتحال» بپردازید و تفاوتش را با آنچه قبلا در میان برخی علمای سنتی ما دیده می‌شد، روشن کنید.
در طول تاریخ و در فرهنگ اسلامی، کسانی بوده‌اند که انتحال می‌کردند. اما بودن و رواج یک عمل در سنت اسلامی‌ هیچ‌گاه به معنای مجاز بودن آن نیست. من مقاله‌ای نوشته‌ام با عنوان «و ما ادراک مالسارق» که در آن به سویه‌های غیراخلاقی انتحال پرداخته‌ام و به شکل تاریخی بحث کرده‌ام و نشان داده‌ام که ابوالقاسم قشیری در قرن پنجم در مذمت انتحال سخن می‌گوید. امام محمد غزالی نیز در قرن پنجم از زشتی و ناپسندی انتحال می‌گوید.
آیا این متفکران صراحتا لفظ و اصطلاح «انتحال» را به کار می‌برند؟
تعبیری که ما در سنت اسلامی‌ داریم، انتحال است. لفظ انتحال به معنای «به خود بستن» است و از «سرقت علمی» خیلی دقیق‌تر است. مثلا کاری که در خیابان انقلاب تهران، روبه‌روی دانشگاه تهران، رخ می‌دهد، سرقت علمی‌ نیست. فرد به یک موسسه مراجعه می‌کند و از آن‌جا می‌خواهد که برایش پایان‌نامه بنویسد. اسم این کار سرقت علمی نیست. سرقت یعنی من کار دیگری را بدون اطلاع و جلب رضایت او به نام خودم بکنم. تعبیر انتحال خیلی دقیق است و به معنای به خود بستن است. یعنی آنچه را انجام نداده‌ام، به خودم ببندم. غزالی در احیاء علوم دین به کسانی که این کار را می‌کنند، حمله می‌کند و آن را خطا و ناپسند می‌شمارد. عبدالرحمن سیوطی، عالم مسلمان در قرن دهم، رساله کوتاهی به نام «الفارق بین المصنف و السارق» نوشته است و به این می‌پردازد که چه چیزی یک مصنف را از یک دزد متمایز می‌کند. بنابراین در سنت ما، در کنار کسانی که دست به انتحال می‌زدند، همیشه این بحث مطرح بوده که این کار غلط و ناپسند است. بنابراین این‌که بگوییم این کار در سنت اسلامی ‌مجاز بوده، سخن درست و دقیقی نیست و به‌راستی می‌توان آن را رد کرد. اصلا بحث سرقات در شعر، از قدیم بحث‌انگیز بوده است. مثلا فصلی از کتاب «نقد ادبی» مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب، به این بحث اختصاص دارد یا فرهنگ ادبی آقای حسن انوشه را بنگرید، در آن‌جا در این رابطه یک مدخل هست و به این موضوع پرداخته که این کار خطا بوده است.
مبنای علمایی چون غزالی و سیوطی برای ناپسند شمردن انتحال چه بوده است؟ آیا یک مبنای اخلاقی و عقلانی داشتند یا شرعی و دینی؟
در آن زمان همه این مبانی به صورت مختلط به کار می‌رفت، یعنی تحلیل نمی‌کردند. گاهی به آیات و روایات استناد می‌کردند و زمانی آن را به لحاظ اخلاقی قبیح می‌شمردند. حتی مسکویه در «تهذیب الاخلاق» وقتی سخنی را از دیگری نقل می‌کند، مثلا می‌گوید این سخن از ابویعقوب کندی است و این عین سخن او است و وقتی نقل قول تمام می‌شود، گیومه نداشتند که برای انتهای نقل قول به کار ببرند، پس از لفظ «انتهی» به معنای «به پایان رسید» استفاده می‌کردند. یعنی نقل قول را رعایت می‌کردند. اما ماجرای ملاصدرا بحث‌انگیز است. اتفاقا مقاله مستقلی با عنوان «ملاصدرا و معضل انتحال» نوشته‌ام و به بازسنجی دفاعیه‌هایی که از ملاصدرا صورت گرفته، پرداخته‌ام. اولین کسی که به کار ملاصدرا خرده گرفت، میرزا ابوالحسن جلوه در دوره قاجار بود و گفت این کار ملاصدرا غلط است. بعد آقا ضیاء دری و دیگران به دفاع از ملاصدرا پرداختند. من در این مقاله همه این دفاعیه‌ها را آورده‌ام و تحلیل کرده‌ام و نشان داده‌ام که این دفاعیه‌ها ناکارآمدند. یکی از دفاع‌ها همین است که بگوییم انتحال از قدیم در سنت اسلامی‌ رواج داشته است. الان در کشور ما دروغ و رشوه رواج دارد و خیلی‌ها این کار را می‌کنند اما آیا رواج داشتن یک عمل به معنای اخلاقی بودن آن است؟ این یک مغالطه است.
یعنی شما می‌گویید دفاعیه‌هایی که از کسانی چون ملاصدرا صورت گرفته، ناکارآمد است؟
بله و به طور خلاصه تا جایی که من دیده‌ام، از قرن چهارم به بعد بزرگان زیادی در تاریخ و فرهنگ ما به‌شدت با انتحال مخالفت می‌کردند و آن را نامشروع و نادرست می‌شمردند.
در دوره جدید وضعیت به چه صورت است؟ حالا که امکانات در اختیار همه هست و می‌توانند ببینند.
الان انتحال یک جنبه تجاری پیدا کرده است که در قدیم نبود. مثلا اگر کسی کتابی می‌نوشت، برایش پولساز (به معنای امروزی) نبود اما یک نفر دیگر، در یک شهر دیگر، آن را به نام خودش استنساخ می‌کرد. ممکن بود جایزه بگیرد و ممکن هم بود نگیرد. اما در دوران جدید که صنعت نشر شکل گرفته، کتاب و کتاب نوشتن و نویسندگی گذشته از اعتبار اجتماعی، اعتبار اقتصادی و مالی هم می‌یابد و لذا بحث سرقت علمی ‌و انتحال خیلی جدی می‌شود.
تفاوت میان انتحال یا سرقت علمی (Plagiarism) با حق رونوشت یا «کپی‌ رایت» چیست؟
این دو خیلی با هم متفاوت هستند اما بسیاری میان این دو خلط می‌کنند. کپی‌ رایت یعنی اگر کسی اثری تالیف کرد، حقوق مادی وی بر اثر محفوظ باشد و کسی حق ندارد این حقوق را نادیده بگیرد. فرض کنید من به انگلستان سفر می‌کنم و آن‌جا می‌بینم فردی واژه‌نامه خوبی مثل لانگمن را منتشر کرده است. این کتاب را هفتاد پوند می‌خرم و به تهران می‌آورم. در حالی که می‌دانم کسی نمی‌تواند این کتاب را با این قیمت بخرد. آن را افست می‌کنم و به قیمت هشتادهزار تومان در بازار می‌فروشم. این کار نقض کپی رایت است، یعنی من کتاب یک نفر دیگر را به نام همان نفر بازچاپ کرده‌ام، در حالی که همه می‌دانند که این اثر نوشته چه کسی است. درباره کپی رایت عده زیادی می‌گویند اشکال دارد و شمار اندکی نیز معتقدند ایرادی ندارد و مباحث مفصلی در گرفته است که خلاصه‌اش این است که ما چون امکانات نداریم، مجبوریم از این امکانات به شکل غیرقانونی و با شکست قفل و… استفاده کنیم، مثل استفاده از ویندوز و ورد و… که غالبا قفل شکسته است. این نقض کپی رایت است. در جهان سوم هم خیلی رایج است.
در مورد کپی رایت برخی با دیدگاه‌های رابین هودی می‌گویند از نظر اخلاقی مشکلی ندارد. یعنی می‌گویند ما حق داریم به اطلاعات دسترسی پیدا کنیم. آیا به نظر شما این توجیهات پذیرفتنی است؟
خیر. هیچ کدام از این توجیهات قابل پذیرش نیست. فرقی نمی‌کند. ما هنوز درکی از مالکیت معنوی نداریم. اگر من توانستم کشاورزی کنم و محصولات گندم زیادی داشتم، حق و حقوق دیگران را هم پرداختم، حق دارم این گندم‌ها را برای خودم نگه دارم و کسی حق ندارد این گندم‌ها را مثل رابین هود از من بدزدد و در میان فقرا توزیع کند. علم هم امروزه همین وضعیت را دارد و پولساز است. شما تصور کنید شرکتی کامپیوتری در ایران شش ماه زمان صرف می‌کند، ۱۵ تکنسین استخدام می‌کند تا یک اپلیکیشن تولید کند، ۵۰ میلیون تومان هزینه مالی این اپلیکیشن می‌شود، بعد یک نفر ادعا کند که این چه حرفی است؟ علم و تکنولوژی به همگان تعلق دارد و آن را کپی کند و در اختیار دیگران قرار بدهد! حکم در این مورد چیست؟ به همین دلیل حتی همین حالا مخالفان کپی رایت، آن را در محدوده ایران قبول دارند. یعنی می‌گویند ما فقط حق داریم مثلا از اروپایی‌ها و امریکایی‌ها بدزدیم و از خودمان نباید بدزدیم! این به نظر من توجیه اخلاقی ندارد و سال‌های پیش مقاله‌ای نوشتم با عنوان «کپی رایت از منظر اخلاق». البته لازم به ذکر است که فعلا این مسئله بحث‌برانگیز است و عده‌ای می‌گویند اشکال ندارد. اما انتحال (Plagiarism) به اجماع همگان اشکال دارد. در همین مثالی که گفتم، انتحال یعنی من به انگلستان بروم و آن کتاب لغتنامه را ببینم و شاهد باشم که کتاب خوشخوان و خوشدستی است. بعد آن را هفتاد پوند بخرم و به ایران بیاورم و اسم نویسنده یا نویسندگان را بردارم و آن را به نام خودم منتشر کنم. این انتحال است. در کپی رایت اسم نویسنده اصلی می‌آید، حقوق مادی‌اش نادیده گرفته می‌شود اما در این‌جا اسم طرف را هم برمی‌داریم. بنابراین انتحال به این معنا، در هیچ جای دنیا و در هیچ نظام اخلاقی قابل دفاع و پذیرفتنی نیست.
کسانی که کپی رایت را نقض می‌کنند، می‌گویند با این کار باعث می‌شوند شمار زیادی از ایده‌ها و اندیشه‌هایی که در حالت عادی دسترسی به آن‌ها دشوار است، تسهیل شود. آیا این توجیه پذیرفتنی نیست؟
خیر. مثل این می‌ماند که یک نفر پولدار، پول زیادی در بانک گذاشته و من می‌گویم حساب او را هک می‌کنم و این پول را می‌دزدم و با آن یک کارخانه احداث می‌کنم و ده تا کارگر را مشغول می‌کنم تا ده تا خانوار تغذیه شوند. در این مورد چه می‌توان گفت؟! بنابراین این‌ها توجیه نیست، خودفریبی و دیگرفریبی است. این‌که ما به آن سمت می‌رویم که کپی رایت را قبول کنیم، چه دیر و چه زود، امر مثبتی است.
اما ممکن است کسی ادعا کند مثلا سایت «لیب‌گن» (سایتی که کتاب‌ها و مقالات علمی‌ را بدون رعایت کپی رایت منتشر می‌کند) این کار را کرده و من فقط استفاده‌کننده هستم. در این صورت آیا فرد استفاده‌کننده هم به لحاظ اخلاقی خطاکار است یا صرفا کسی که آن را نشر می‌دهد، کار اشتباهی کرده است؟
این‌ها نکات مفصل و جزئی و بحث‌انگیز است. اما در مجموع مشکل و مسئله اصلی این است که ما می‌کوشیم یک عمل ناپسند را به لحاظ عقلانی توجیه کنیم. کسی که غیبت می‌کند، کار غیراخلاقی می‌کند اما وقتی به او می‌گوییم این کار را نکن، می‌گوید من اشاعه اطلاعات و اطلاع‌رسانی می‌کنم. لیب‌گن این کار را می‌کند، نمی‌دانم با چه توجیهی اما به نظر من کار اشتباهی می‌کند. البته اضافه کنم که خود من از بعضی کارهای لیب‌گن استفاده کرده‌ام.
منظور من هم همین است. الان در ایران شمار زیادی از افراد این کار را می‌کنند، آیا می‌توانیم بگوییم همه این‌ها کار غیراخلاقی می‌کنند؟
بله، کارشان غیراخلاقی است. چه فرقی می‌کند؟ فرض کنید فردی کنار دریا یک پلاژ ساخته و یک نفر حصار آن را شکسته و به دیگران می‌گوید از این سوراخ داخل شوید و از این پلاژ استفاده کنید. درست است که فرد اول خطای اصلی را مرتکب شده است اما دیگران هم کار اشتباهی می‌کنند. اگر هم از این امکانات استفاده می‌کنیم، برای آن توجیه اخلاقی نتراشیم و نگوییم کارمان درست است. بگوییم می‌دانیم نادرست است اما از سر اضطرار و تنبلی یا به شکل موقت این کار را می‌کنیم. من شخصا سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم کتاب‌ها یا مقالاتی را که نیاز دارم با پرداخت پول تهیه کنم اما اگر از سر اضطرار این کار را کردم، نمی‌گویم این کار درست است.
به بحث انتحال بپردازیم. شما به تعریف انتحال اشاره کردید. آیا انتحال انواع و اقسامی ‌دارد؟
بله، انتحال اشکال مختلفی دارد. امروزه گاهی از ده نوع انتحال نام می‌برند. یکی از روش‌های ساده انتحال این است که فرد کتاب یا مقاله‌ای را که دیگری نوشته، بدون کم و کاست به نام خودش منتشر کند. به این کار تکثیر (Replicate) گفته می‌شود. گاهی فرد چند مقاله از دیگران را انتخاب می‌کند و چند قسمت این مقالات را از این طرف و آن طرف می‌گیرد و به شیوه «چسب و قیچی» به هم می‌چسباند و محصول مثل «فرانکنشتاین» یک موجود متمایز می‌شود. اما در واقع این مقاله ترکیب یا کولاژی از چند مقاله و کتاب دیگر است. این منطق کولاژی است. من در این زمینه مقاله‌ای با عنوان «فربهی یا آماس؛ تحلیل ساختار مقالات (نا)علمی- پژوهشی در علوم انسانی» نوشته‌ام که در آن بحث کولاژ را مطرح کرده‌ام. اما گاهی فرد مقاله یا کتابی را که دیگری نوشته برمی‌گزیند و منابع و ارجاعات او را استفاده می‌کنم ولی آن مقاله یا کتاب اولیه را نادیده می‌گیرم و به آن منابع استناد می‌کنم. این امر متاسفانه خیلی رایج است. شما پایان‌نامه‌هایی می‌بینید که در فهرست منابع آن‌ها، کتاب‌ها یا مقالاتی هست که در هیچ کتابخانه‌ای در کشور پیدا نمی‌شود، حتی در سایت‌های اینترنتی هم پیدا نمی‌شود. مثلا به پایان‌نامه‌ای ارجاع داده که در دانشگاه اوپسالای سوئد دفاع شده است! کاملا مشخص است این فرد از روی دست دیگری کپی کرده است. من کتابی داشته‌ام و بعدا از روی کتاب من سرقت علمی ‌صورت گرفته و به منابعی از آن ارجاع داده شده که مثلا یک بولتن خبری کوچک در یک موسسه تحقیقاتی لبنان بوده و من با خودم از لبنان آورده‌ام و کل آن چهار صفحه است! یک شیوه دیگر انتحال این است که فرد به دیگری استناد کند و منبع خودش را هم بگوید اما اول و آخر استناد او مشخص نباشد. ما ارجاع به دیگران زیاد می‌دهیم و مشخص است که این استناد چقدر است. اما در این شیوه انتحال فرد با مشخص نکردن ابتدا و انتهای نقل قول، از میزان بیشتری از منبع استفاده می‌کند. یک شکل دیگر انتحال این است که فرد از کتاب دیگری رونویسی و سرقت کند اما به جای ارجاع به آن کتاب، به یکی از مقالاتی که در دسترس نیست از نویسنده اصلی ارجاع بدهد. همه این موارد رخ داده است. شیوه دیگر انتحال این است که اصطلاحات و ادبیات خاص یک فرد را که جدید است و متعلق به آن شخص است و هنوز وارد ادبیات آن حوزه نشده، اخذ و مورد استفاده قرار دهد؛ بدون این که به اسم فرد واضع آن اصطلاحات اشاره کند. اگر اصطلاحات خاص یک متفکر یا نویسنده را استفاده می‌کنیم، باید ذکر کنیم که این اصطلاح متعلق به اوست و مرجع خود را روشن سازیم.
آیا خودانتحالی هم ممکن است؟ یعنی ممکن است فرد از خودش انتحال کند؟
دقیقا این‌طور است. گونه‌ای از انتحال را Self-plagiarism می‌خوانند و این زمانی است که من به عنوان نویسنده کارم گرفته است و مقاله‌ای با عنوان و موضوع مشخص در مجله‌ای منتشر می‌کنم و بعد مقاله دیگری با عنوانی متفاوت برای نشریه دیگری می‌نویسم و در آن ۱۵ صفحه از مطالبی را که در مقاله اول نوشته‌ام، بدون ذکر منبع تکرار می‌کنم.
آن فرد می‌گوید این مطلب مال خودم است و دوست دارم بدون ذکر منبع آن را تکرار کنم.
درست است اما او با این کار فریبکاری کرده و مخاطب را فریب داده است. زیرا خواننده تصور می‌کند نویسنده دو مقاله نوشته است. البته نوعی از تکرار خود درست است و آن مربوط به زمانی است که نویسنده ذکر کند این مقاله دوم عمدتا مبتنی بر مقاله اول است. زیرا یکی از مشکلات انتحال، فریفتن دیگری است. فرد اگر بگوید که پنج مقاله نوشته است، در حالی که در اصل یک مقاله با عناوین مختلف نوشته، دیگران را فریب داده است. ادعای دانشوری کرده در حالی که دانشور نبوده است.
نقل قول‌های طولانی چطور؟ مثلا نویسنده‌ای در کتابش ده صفحه از «المیزان» علامه طباطبایی می‌آورد. آیا این مصداق انتحال است یا صرفا کاری مذموم است؟
اگر منبع ذکر شود، مصداق انتحال نیست اما کار غلطی است، زیرا یا نشانه ناشیگری است یا ناتوانی. نقل قول منطق خاصی دارد. ما هر وقت نقل قول می‌کنیم، باید نقل قول‌هایمان ترجیحا بسیار فشرده و کوتاه باشد، به صورت غیرمستقیم و در دل متن باشد. اگر در مقام نقد هستیم مستقیم باشد. در غیر این صورت اگر نقل قول بیش از اندازه طولانی باشد، نشانه کتابسازی و مقاله‌سازی است.
شما نوشته‌اید سه گروه هستند که به انتحال روی می‌آورند: اول کتابسازان، دوم دانشجویان و سوم مدرسان دانشگاه. شیوه کار و انگیزه هر کدام از این گروه‌ها برای انتحال و سرقت علمی‌ چیست؟
اولین گروه کتابسازان هستند؛ عده‌ای که در بازار نشسته‌اند و منتظرند کتابی منتشر شود. مثلا در زمینه ترجمه دقت کنید؛ مثل کتاب «قورباغه را قورت بده» از برایان تریسی. از این کتاب حدود ۲۰ ترجمه در بازار هست. ما کتاب‌هایی داریم که ترجمه‌های متعددی از آن‌ها وجود دارد و بعید است یک مترجم آن را برای بار پانزدهم ترجمه کرده باشد! کتابسازان این ترجمه‌های متعدد را کنار هم می‌گذارند و از روی هم کپی‌برداری می‌کنند. این واژه با آن واژه را ترکیب می‌کنند و یک عبارت تازه می‌سازند. متاسفانه این کار در مورد متون مقدس مثل ترجمه نهج‌البلاغه هم اتفاق افتاده است. این یک بازار کاسبی کتابسازی است. از قدیم هم بوده است. مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب می‌گفت یک مرد اهل حقیقتی در شهر ما هست، من هر کتابی می‌نویسم، دو ماه بعد همان کتاب به نام ایشان منتشر می‌شود. انگیزه کتابسازان مسائل مالی است. اما گروه دوم دانشجویان هستند که معمولا زیر فشار سازمان‌های آموزشی هستند و دست به انتحال می‌زنند. من یادداشتی نوشته‌ام با عنوان «بارکشی نااستادان»! در مورد معضل مقالات پرنویسنده است. در آن یادداشت آورده‌ام که متاسفانه الان شاهد نوعی از انتحال هستیم؛ بعضی از استادانی که سواد یا تعهد کافی ندارند، دانشجویان خودشان را مجبور می‌کنند مقاله بنویسند و آن‌ها را ملزم می‌کنند اسم استاد را پای آن مقاله بیاورند. لذا من به مقالاتی که چند نویسنده دارند، به دیده تردید نگاه می‌کنم. منطقی نیست یک مقاله ۱۵ صفحه‌ای، به‌خصوص در حوزه علوم انسانی، را چهار نفر نوشته باشند که یکی ادبیات غرب خوانده، دومی ‌روانشناسی صنعتی و سومی‌ آب و خاک و چهارمی ‌فیزیک! از این نوع مقاله‌سازی‌ها زیاد است.
آیا این مصداق انتحال است؟
بله. دقیقا مصداق انتحال است، زیرا اسم استادی که در آن نوشته حضور نداشته، در مقاله آمده است. گاهی وقت‌ها دانشجویی که مجبور شده مقاله را بنویسد، از نوشته‌های دیگران می‌دزدد و در نتیجه استاد رسوا می‌شود. از این نمونه‌ها زیاد داشته‌ایم! یعنی وقتی کار بالا می‌گیرد و به رسانه‌های عمومی‌کشیده می‌شود، استاد با بی‌مسئولیتی می‌گوید کار دانشجو بوده و نه من! باید به این استاد گفت اگر قرار بود این مقاله جایزه بگیرد که نمی‌گفتید کار دانشجو بوده است، حالا چنین می‌گویید؟!
چطور می‌شود جلوی انتحال را گرفت؟ آیا تنها راه متصور سازوکارهای قانونی و برخورد از بالا است؟
معمولا مجموعه عواملی دست به دست هم می‌دهد که انتحال صورت می‌گیرد. ضمن آن‌که کسانی که انتحال می‌کنند – چنان‌که گفته شد – متفاوت هستند. با کتابساز به نظر من صرفا باید با سازوکار قانونی برخورد کرد. با هر کسی که نوشته دیگری را به نام خودش منتشر می‌کند، باید برخورد کرد و کتابش را نیز خمیر کرد و به دادگاه کشاند و جریمه مالی کرد. اما در مورد دانشجو قضیه متفاوت است. باید دانشجو را تربیت کرد؛ به گونه‌ای که علم‌ورزی بیاموزد و عشق به خواندن و نوشتن و فراگرفتن داشته باشد. امری که در نظام آموزشی ما متاسفانه روز‌به‌روز کمرنگ‌تر می‌شود. دانشجوی ما به تکلیف درسی به عنوان یک کار مشقت‌آور و رنج‌بار و آزارنده می‌نگرد، نه یک تمرین در جهت رشد معنوی و فکری و علمی. تا زمانی که این مشکل هست و این نگاه وجود دارد، همچنان شاهد انتحال خواهیم بود. یک راه دیگر این است که بحث الزام به نوشتن مقالات علمی- پژوهشی را برداریم و به دانشجو بگوییم که سر کلاس موضوع را توضیح بدهد و با او بحث کنیم. یعنی به سمت تعلیمات شفاهی برویم؛ همان چیزی که در سنت قدیمی‌ ما بوده است. قدمای ما که همه اهل نوشتن و کتاب‌نویسی نبودند اما بسیاری از آن‌ها انسان‌های باسوادی بودند.
با استادانی که انتحال می‌کنند، چگونه باید برخورد کرد؟
با استادان باید به‌شدت برخورد کرد، این‌ها آفت نظام آموزشی هستند. باید با آن‌ها هم برخورد قانونی و هم برخورد اخلاقی و هم برخورد سازمانی شود. ما شاهد موارد متعددی از این رفتار هستیم و متاسفانه روز‌به‌روز نیز بیشتر می‌شود. شاهدیم با گزارش‌هایی که نشریات خارجی منتشر کرده‌اند، کوس رسوایی ما را همه جا زده‌اند. بعضی از نااستادان و استادنمایان مقالاتی را این طرف و آن طرف منتشر کرده‌اند و بعد مشخص شده متقلبانه بوده‌اند. کسی مقاله یک کره‌ای را به اسم خود منتشر کرده و دیگری مقاله یک عرب را! متاسفانه با وضعیت پیش‌آمده هیچ‌کس به هیچ‌کار علمی ‌نمی‌تواند اعتماد کند. بنابراین هم باید با آن‌ها برخورد قانونی شود، هم توبیخ شوند و هم رتبه‌شان گرفته شود. یک نکته مهم که باید به آن توجه کرد این است که متاسفانه نوعی آسانگیری در بحث انتحال در عرف عمومی‌ ما هست. بعضی می‌گویند حالا چه اشکالی دارد؟ من در جلسه‌ای داور یک پایان‌نامه بودم و نشان دادم که دانشجو دو مقاله یک نویسنده را به صورت کامل در پایان‌نامه خود آورده است. بعد استاد راهنما می‌گوید اشکال ندارد، کاری می‌کنیم که اصلاح کند! می‌گویم چطور اصلاح کند؟ می‌گوید ایشان خیلی زحمت کشیده است! پاسخ دادم دو مقاله دزدی در پایان‌نامه‌اش هست، از کجا به سایر نوشته‌هایش اعتماد می‌کنید. شاید آن هم دزدی باشد. تا وقتی این فرهنگ در میان ما شکل نگیرد، به نظر من سازوکارهای قانونی هم جواب نمی‌دهد. می‌گویند گناه دارد و… خب این را در مورد کسی که رشوه‌خواری می‌کند هم می‌توان گفت! همه کسانی که به خطاهای اخلاقی مشابه مبادرت می‌ورزند، مجبورند یا خودشان را مجبور می‌پندارند!
آیا می‌توان این‌ها را مصداق حرام‌خواری دانست؟
بله، این کارها به لحاظ شرعی حرام است. البته حرام یک عنوان عام است و انواعی دارد. برخی از اعمال حرام است، مثل سرقت و غیبت و انتحال. انتحال نوع خاصی از حرام‌خواری است و دقیقا چنین است.
در خیلی موارد که می‌خواهیم خبر انتحال کسی را منتشر کنیم، مواجه می‌شویم که می‌گویند این کار را نکنید، با این کارتان آبروی فرد را از بین می‌برید و باعث می‌شوید کارهای خوب طرف هم بی‌ارج بماند و… حالا یک مقاله و کتاب است.
این توجیهات به‌هیچ‌وجه قابل قبول نیست. متاسفانه یکی از توجیهات زشتی که باب شده است، بحث آبرو است. باید تفکیک کرد. آبرو به حوزه خصوصی افراد مربوط می‌شود. در فضای عمومی‌ چیزی به اسم آبرو نداریم. هتک آبرو یعنی فردی پرده خانه کسی را کنار بزند و سرک بکشد و ببیند در خانه او چه می‌گذرد. هر کس در چاردیواری خودش مجاز است هر کاری بکند و هر خطایی هم مرتکب شد، بین خودش و خدای خودش است. هر رفتاری مغایر این دیدگاه به معنای تجسس است و تجسس حرام است. اما انتحال به فضای عمومی ‌ربط دارد؛ یعنی فردی مدعی شده که استاد دانشگاه است و طبق تعریف استاد باید مثلا سالی دو مقاله بنویسد یا کار علمی‌ بکند. این فرد بدون کار علمی ‌و مقاله‌نویسی، با فریب دیگران و سرقت از دیگران، استادیار و دانشیار و استاد می‌شود. در واقع سکوت در برابر این قضیه بدترین خیانت به علم و نظام دانشگاهی است. یعنی فرد به‌اصطلاح برای حفظ آبروی یک نفر کل جامعه علمی ‌را بی‌آبرو می‌کند. فرض کنید در یک دانشگاه خبری منتشر شود مبنی بر این‌که پنج استاد تقلب کرده‌اند. اگر ما ندانیم آن‌ها چه کسانی هستند، به همه استادان بدبین می‌شویم. غیر از این است؟ اما اگر مشخصا معلوم بشود که آن پنج نفر چه کسانی هستند، دامان دیگران پاک می‌ماند. بنابراین این استدلال که آبروی دیگران را نبریم اصلا پذیرفتنی نیست و کسانی که این استدلال را عرضه می‌کنند یا متوجه حرفی که می‌زنند، نیستند یا به پیامدهایش توجه ندارند. وگرنه در مورد اختلاس هم همین‌طور است و فرد آبرویش می‌رود.
الان در بعضی از مراکز علمی‌ سازوکارهایی با استفاده از تکنولوژی‌های جدید تعبیه شده که جلوی این بی‌اخلاقی‌ها و رفتارهای ناپسند را می‌گیرد، مثل نرم‌افزارهای مشابه‌یاب و… به نظر شما این اقدامات چقدر موثر است؟
ما در دنیا سامانه‌های مشابه‌یاب زیادی داریم که برخی از آن‌ها خیلی هم نیرومند و قوی عمل می‌کنند. شما اگر مقاله‌ای به یک نشریه معتبر بین‌المللی بفرستید، اولین کاری که می‌کنند این است که منابع آن را جست‌وجو می‌کنند و می‌یابند. میلیون‌ها صفحه را مشابه‌یابی دقیق می‌کنند. در ایران هم خوشبختانه دو سامانه مشابه‌یاب و همانندجو هست که البته محدود است. اما مشکل این است که الان نرم‌افزارهایی داریم که مقاله تولید می‌کنند. خیلی پیشرفته است. مقاله‌ای در مجله اینترنتی گاردین می‌خواندم، نوشته بود نرم‌افزارهایی هست که کافی است شما به آن‌ها کلیدواژه و موضوع بدهید، برایتان مقاله می‌نویسد. این دیگر خیلی پیشرفته است. اخیرا هم بحثی پیش آمده بود که سه نفر ۲۰ مقاله تقلبی را به مجلات معتبر داده‌اند و از قضا آن مجلات هم مقالات را منتشر کرده‌اند! بعد گفتند عمدا این کار را کردیم تا همه بدانند عرصه علم چقدر شکننده و آسیب‌پذیر است. اما در مجموع این اقدام یک گام موثر و پیشرو است و تنها کاری که دانشگاه‌ها می‌توانند بکنند، همین است. من خودم در مقام سردبیر چندین بار این کار را کرده‌ام و پاسخگو بوده‌ام. اما باید به سمتی برویم که اصلا انگیزه برای انجام چنین کارهایی از بین برود. علم‌ورزی عرصه اعتماد است و نباید فضا طوری باشد که وقتی یک دانشجو مقاله‌ای می‌نویسد، از او بپرسیم که آیا این را خودت نوشته‌ای یا خیر؟! این رفتار خیلی زشت و ناپسند است و از فضای علم‌ورزی بسیار دور شده‌ایم.

این مطلب قبلا در نشریه کرگدن منتشر و برای بازنشر براساس همکاری رسمی و مشترک با انسان‌شناسی وفرهنگ در اختیار قرار گرفته است.