انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

هیچکس نمیتوانست بگوید بازار مال من است (گفت و گویی با حسین سلطان زاده درباره ی جامعه شناسی تاریخی بازار)

حسین سلطان‌زاده استاد دانشگاه است و مدیرمسوول و سردبیری مجله «معماری و فرهنگ» را به عهده دارد. سلطان‌زاده کتاب‌ها و مقالات زیادی در این سال‌ها پیرامون معماری و فرهنگ در ایران نوشته است. «روند شکل‌گیری شهر و مراکز مذهبی در ایران»، «پنجره‌های قدیمی تهران»، «فلسفه و معماری»، «تخت جمشید» و… یکی از کتاب‌های تالیفی دکتر حسین سلطان‌زاده «بازارهای ایرانی» است. به همین خاطر به سراغ او رفتیم تا درباره چگونگی پیدایش بازار در ایران و ویژگی‌ها و مولفه‌های آن و شکل و کیفیت دگردیسی آن به گفت‌وگو بنشینیم.

اگر بخواهیم به جامعه شناسی تاریخی پیدایش «بازار» اشاره کنیم، به نظر شما پیدایش بازار در ایران تحت چه شرایط یا ذیل چه گفتمانی بوده است؟

بازار بیش از هرچیز فضایی برای تبادلات اقتصادی به حساب می‌آمده است و می‌توانیم بیاندیشم که یک فضای مخصوص به شهر به‌حساب می‌آید و مربوط به یک جامعه شهرنشین است. این نکته را از این جهت عرض می‌کنم که ما جوامع اقتصادی در مقیاس خردتری به صورت روستاها را داشته‌ایم، اما در روستاها مبادلات اقتصادی کالا به آن ترتیبی شکل نمی‌گرفته است که نیازی به پیدایش یک بازار به صورت خیلی خاص و به صورت یک فضای کالبدی مشخص باشد. بنابراین سابقه تاریخی پیدایش بازار به سابقه تاریخی پیدایش شهر در ایران مربوط می‌شود. اسناد موجود حاکی از این هستند که حداقل در هزاره‌های دو پیش از میلاد، حداقل شماری شهر در ایران بوده است، البته ما سکونتگاه‌های بسیار متعددی داشته‌ایم از هزاره‌های شش تا هشت پیش از میلاد، اما اینکه آیا ساختار آنها از لحاظ اجتماعی و اقتصادی آنقدری رشد کرده بوده که بازاری در آن شکل بگیرد؛ من هنوز ندیده‌ام که اطلاعات مستندی به دست آمده یا منتشر شده باشد، اما در حوزه شهرنشینی ما می‌دانیم که شهرهای دوره عیلامی در هزاره دو پیش از میلاد شکل گرفته بودند و برخی از اسناد جنبی از جمله نقوش مهری باقی مانده از آن دوران حاکی است که فضاهایی تحت عنوان بازار شکل گرفته بوده است، اما چون اطلاعات باستان‌شناسی ما بسیار محدود است وآثاری هم از آن دوران باقی نمانده، شکل کالبدی بازار عیلامی را به درستی نمی‌توانیم ترسیم کنیم، اما اسناد موجود حاکی از این است که فعالیت اقتصادی به قدری رشد کرده بوده است که بازارها با محل‌هایی برای تبادل کالا به وجود آمده باشد.

بازار تنها قلمرو اقتصادی و تجاری نیست و با توجه به اینکه تعامل گروه‌های متفاوت اجتماعی در بازار وجود دارد و از این رو یکی از مهم‌ترین عرصه‌های عمومی قلمداد می‌شود، سوال این است که بازار چه ویژگی‌های متمایزی نسبت به اماکن و فضاهای عمومی دیگری دارد؟ و در راستای رابطه آدم‌ها و گروهای متفاوت اجتماعی بازار در زندگی روزمره چه تفاوتی نسبت به دیگر عرصه‌های عمومی دارد؟

اگر به ساختار شهرهای ایرانی نگاه کنیم، چه دوران پیش از اسلام و چه دوران پس از اسلام در شهر‌های ایرانی این نکته را می‌توانیم مورد ملاحظه قرار بدهیم که شهرهای ما غالبا از سه بخش تشکیل می‌شدند که یکی «کهن‌دژ» نام داشت و یکی «شارستان» و سوم «ربض». کهن دژ غالبا محل زندگی حاکم و بزرگان شهری و کسانی که کارهای اداری شهر را در دست داشتند بود. شارستان یا شهرستان یا شار محل زندگی عموم مردم شهری و شهرنشین بود که در ایران هم همین‌طور بوده و گروهی از پیشه‌وران بودند و بعد بخشی بوده است که عموما کسانی که به کارهای کشاورزی و گاه دامداری و عده‌ای درآن ساکن بودند. به عبارت دیگر، ربش حومه متصل به شهر به حساب می‌آمد. وقتی به ساختار شهر‌ها که از دوران اسلامی نمونه‌های زیادی برای ما از آن دوران باقی مانده است، نگاه می‌کنیم می‌بینیم که به طور معمول عموم شهرهای ایران گذشته از این ساختار سه بخشی از یک ساختار دیگر اجتماعی هم شکل و تحت تاثیر قرار می‌گرفته‌اند و آن ساختار «نظام محله‌ای» بود و این نظام محله‌ای بازتاب روابط خویشاوندی، روابط قبیله‌ای، روابط زبانی و… بود؛ یعنی ساکنان یک شهر در ساختارهایی محلی شکل می‌گرفتند که دارای مرزهای کالبدی مشخصی بود، اما شکل کالبدی‌اش غالبا بروز روشنی در شکل شهر نداشت، مگر اینکه مثلا بررسی شود و محدوده‌ها ر ا مشخص کرد، اما در گذشته ساکنان هر خانه می‌دانستند که به کدام محله تعلق داشتند. در نظام محله‌ای ما معمولا مرکز محله‌هایی داشتیم که در این مرکز محله‌ها در دوران اسلامی و در دوران پیش از اسلام یک آتشکده وجود داشت. فردوسی در شاهنامه بیتی دارد و اشاره می‌کند: به هر برزنی بر دبستان بدی/ همان جای آتش پرستان بودی. یعنی در هر برزن یا کوی یک دبستان بود که این دبستان در همان محل آتشکده شکل می‌گرفت؛ بنابراین در دوران پیش از اسلام، در هر محله یا مجموعه زیر محله که به آن کوی و برزن گفته می‌شود. در دوران اسلامی مسجد داشتیم که فضاهای آموزشی هم در کنار آن بود. افزون بر آن در شهرهای بزرگ و در مرکز محله و در فاصله‌ای از آن در فضای نیایشگاهی یک میدانچه‌ای وجود داشت که در این میدانچه‌ها- به خصوص در شهرهای بزرگ- معمولا شماری فضای تجاری برای رفع نیازهای روزانه یا هفتگی مردم وجود داشت، اما از این نظام محله‌ای که بگذریم که متعلق به ساکنان محل بود، البته در ایام عادی افراد محله‌های دیگر رفت‌وآمد می‌کردند، اما اگر مساله‌ای بروز می‌کرد، حق تقدم عمدتا با ساکنان محله بود و اصطلاح «بچه کدوم محله‌ای؟» به این معنی بود که افرادی که ساکن یک محله بودند به عنوان هم محله‌ای به حساب می‌آمدند و یک نوع انسجام اجتماعی خاص داشتند، اما اگر نگاه کنیم مهم‌ترین مسیر و فضایی که در شهرهای ایرانی متعلق به همه ساکنان یک شهر به حساب می‌آمد و عرصه‌ای بود که هیچکس نمی‌توانست بگوید بازار مال من است. بازار به دلیل اینکه یک عرصه کاملا عمومی و شهری به حساب می‌آمد، به همین علت فعالیت اقتصادی مهم شهری که مربوط به همه است، در بازار شکل می‌گرفت و همچنین فضاهای مذهبی مهم در کنار آن شکل می‌گرفت، مثلا در دوران اسلامی به‌خوبی اطلاع داریم که در ساختار همه شهرهای بزرگ ما مسجد جامع در کنار بازار شکل می‌گرفت، چون بازار یکی از نقش‌های اصلی و بسیار مهمش به عنوان شاهراه اصلی و معبر اصلی شهر به حساب می‌آمد و در ساختار شهرهای ایران به‌خصوص نواحی مرکزی کشور به‌طور معمول از یک دروازه شروع می‌شد و تا دروازه دیگری در شهر ادامه پیدا می‌کرد. در شهر‌های بزرگ گاهی دو یا چند راسته اصلی بازار داشتیم، اما در شهر‌های کوچک یک راسته اصلی شکل می‌گرفت. این جنبه ارتباطی مهم بازار سبب می‌شد که علاوه بر مسجد جامع، مدرسه‌های علمیه بزرگ، گاهی اوقات زراد خانه‌ها، مراکز دفاتر تجاری – که معمولا در تیمچه‌ها شکل می‌گرفت -و همه فعالیت‌های عمومی و مهم دیگر در کنار بازار شکل می‌گرفتند. پس نقش ارتباطی و شهری بازار سبب می‌شد که علاوه بر جنبه اقتصادی یک فضای ارتباطی و اجتماعی هم به حساب بیاید، به‌خصوص اصناف در دوران تاریخی ما نقش مهمی در نظام اداره اجتماع و سیستم‌های اداری اجتماعی داشتند و بازار عرصه‌ای بود که اصناف متناسب با مشاغلی که داشتند، درکنار هم شکل بگیرند و به طور معمول قسمتی از راسته اصلی یا بخش‌هایی از راسته‌های فرعی به یک صنف اختصاص پیدا می‌کرد که بهترین شرایط را بتوانند داشته باشند. چیزی شبیه به بورس‌ها که یک خیابان به بورس یک کالایی تبدیل می‌شود و به همین دلیل مراجعات مردم به آنجا به طور نسبی بیشتر می‌شود. پس اول نقش ارتباطی مهم است و به همین علت کارکرد اقتصادی داشته است و در کنار آن کارکردهای مذهبی و اجتماعی فراوانی داشته است و اگر در شهری می‌خواستند جشن بگیرند بازار‌ها تعطیل می‌شد و چراغانی می‌شد؛ اگر می‌خواستند اعتراض کنند، بازار‌ها تعطیل می‌شد و همواره نقش ایفا می‌کرد.

بین معماری و شهرسازی در ایران و شیوه دادوستد در بازار می‌شود نسبت و رابطه‌ای پیدا کرد؟

مسلما، طبیعی است. بازار به خصوص در مرکز تحت‌تاثیر مساله امنیت قرار داشت. بیشتر شهر‌های مرکزی دارای حصار و بارو بودند. بنابراین بازار دارای محدوده مشخصی بود و داخل حصار قرار می‌گرفت. پس در وهله نخست طول و امتداد بازار و محدوده‌اش داخل حصار قرار می‌گرفت. نکته بعدی اینکه دادوستد در ایران به چند شکل بود: یکی خرده فروشی و یکی هم عمده فروشی. نظام اداری شهرهای ما به‌گونه‌ای بود که چون شهر‌ها کوچک بودند و درضمن بافت فشرده داشتند، در اکثر شهر‌های ما افراد به صورت پیاده جابه‌جا می‌شدند، مگر در برخی از شهر‌های بسیار بزرگ و افراد عالی‌مقام که به صورت سواره یا با اسب و دیگر چارپایان جابه‌جا می‌شدند، ولی در اکثر شهر‌ها چون محدوده شهر محدود و کوچک و فشرده بود، افراد به صورت پیاده جابه‌جا می‌شدند و بازار هم در امتداد راه و به صورت خطی شکل می‌گرفت. پس شکل بازار درواقع تحت تاثیر شکل راه و مسیر و خرید به شکل پیاده بود، البته افزون بر آن، گذشته از حجره‌هایی که دو طرف راسته بازار قرار می‌گرفتند، ما شماری کاروانسرا داشتیم که در پشت حجره‌ها قرار می‌گرفتند و به رونق اقتصادی شهر‌ها بستگی داشت و در شهر‌های کوچک معمولا یک یا چند کاروانسرا بیشتر نمی‌بینیم، اما در شهرهای بزرگ و پررونق مثل تبریز قدیم یا اصفهان قدیم کاروانسراهای متعددی شکل گرفت. چرا؟ به این علت که طول بازار محدود بود به خاطر وجود حصار. در برخی از شهر‌های بزرگ مثل تبریز دو تا یا سه تا راسته اصلی به موازی هم شکل می‌گرفتند، اما نمی‌توانستند به خارج از محدوده شهر گسترش پیدا کنند. وقتی که رونق اقتصادی یک شهر توسعه پیدا می‌کرد، به‌ناچار در پشت حجره‌ها کاروانسراهایی احداث می‌کردند که اول تا حدی شبیه به پاساژهای امروز بود. شما پاساژهای امروز را فقط در خیابان‌ها و مسیرهایی می‌بینید که از لحاظ اقتصادی بسیار پررونق هستند و در مسیرها و محله‌های بی‌رونق تجاری به‌احتمال کمتری پاساژ ممکن است شکل گیرد. به خاطر اینکه حتی هنوز این عادت خرید به صورت پیاده هنوز در فرهنگ ما وجود دارد و مردم غالبا ترجیح می‌دهند در کنار پیاده‌رو‌ها و با دیدن کارها از پشت ویترین خرید کنند. هرچند این سنت چندان مطلوب نیست، اما هنوز از دوران کهن باقی مانده است. بنابراین در یک خیابان و راسته که دکان‌ها و حجره‌ها پشت سر هم بدنه خیابان را اشغال می‌کنند و پر می‌شوند، اگر باز هم رونق تجاری افزایش پیدا کند، در لبه دیگر امکان این نیست؛ پس به ناچار در گذشته یا امروز تعدادی از واحدهای مسکونی یا دیگر ساختمان‌های پشت بدنه تجاری خریداری می‌شد که امروزه پاساژ ساخته می‌شود و در گذشته کاروانسرا. البته کاروانسرا‌ها کمی شبیه به پاساژهای امروز بودند، اما از لحاظ اقتصادی در موقعیت‌های گوناگون و متفاوتی قرار داشته‌اند. بنابراین سنت خرید پیاده، فشردگی بافت شهری و وجود حصار در پیرامون شهر عواملی بود که در نوع شکل‌گیری بازار‌ها اثر می‌گذاشت.

به نظر شما بازار در ایران چقدر دچار دگردیسی و تغییر چهره شده است. آیا توانسته است آن تصویر گذشته خود را حفظ کند یا ویژگی‌ها و مولفه‌های تازه‌ای را به خود گرفته است؟

مطمئنا کمی کمتر از یک قرن است که بازارهای ما تحت‌تاثیر شیوه‌های جدید زندگی و تکنولوژی حمل و نقل قرار گفته و برخی از کارکردهای پیشین‌اش را از دست داده است. اما امروز در شهرهای بزرگ مثل تهران، اصفهان، شیراز و تبریز و.. هنوز آن کارکردهای اقتصادی و اجتماعی‌شان را دارند به خصوص که در دیدگاه امروز این نگرش وجود دارد که بافت‌های تاریخ و فضاهای سنتی حفظ بشوند و به عنوان یک میراث ملی به آنها نگاه می‌شود. دوم اینکه هنوز هم مردم ما عادتا این را– برخی از اقشار- ترجیح می‌دهند که به بازار هم بروند. به نظر می‌رسد هنوز برای برخی از مردم خرید، کمی با گذران وقت و سرگرمی همراه است و خرید فقط یک خرید ساده نیست. به‌علاوه در برخی از موارد دیده می‌شود که برخی از کالا‌ها در کشور ما قیمت‌های ثابت و مشخصی ندارند و یک کالا ممکن است با قیمت‌های متفاوت در نقاط مختلف شهر به فروش برسد، همچنین ممکن است تنوع در شهر کافی نباشد و این عاملی است که گاه برخی که امکانش را داشته باشند ترجیح بدهند که بروند بازار که هم با تنوع کالایی بیشتری مواجه بشوند و هم اینکه این احساس را هنوز دارند که در بازاری که مغازه‌ها به بورس یک کالا تعلق دارند ممکن است کالا را ارزان‌تر بدهند. این عامل موثری در ادامه حیاط بازار‌ها بوده است، اما مسلما نقشی که بازارها به عنوان شاهراه حیاتی شهر داشتند دیگر ندارند و از لحاظ ترافیک و مشکلات محیطی مسائلی وجود دارد که در برخی از شهر‌ها حل شده و در برخی حل نشده و از لحاظ برخی از مسائل مثل استحکام بناها در برابر زلزله و در برابر آتش‌سوزی مشکلاتی وجود دارد در بازارهای قدیم که به سادگی قابل ترمیم نیست. البته گمان می‌کنم در برخی از زمینه‌ها شکل بازار به صورت سنتی را نمی‌شود کاملا برای شهر‌های امروز مناسب تلقی کرد به خصوص در شهرهای بزرگ. در شهرهای کوچک‌تر این چندان مساله‌ای نیست.

بین بازار و تحولات اجتماعی چه رابطه‌ای می‌شود برقرار کرد؟ و در دهه‌های اخیر در ایران هنوز هم آن پتانسیل و امکانات و زمینه برای پیوند بازار و تحولات اجتماعی وجود دارد؟

در گذشته این پیوند بسیار استوار و اساسی بود و بخش مهمی از فعالیت‌های اجتماعی توسط پیشه‌وران و کسبه صورت می‌گرفت، گروهی از کشاورزان اطراف شهر‌ها را داشتیم به خصوص در شهر‌ها که پیشه‌وران بودند و نیروی نسبتا پر قدرتی محسوب می‌شدند که اگر با هم منسجم می‌شدند و تحت رهبری قرار می‌گرفتند، می‌توانستند به نیروی اجتماعی خیلی قدرتمندی تبدل بشوند. به همین خاطر است که ما در تحولات مهم اجتماعی و شهری، نقش بازار‌ها را می‌توانیم ببینیم و همانطور که اشاره کردید تا دهه‌های پیش چنین نقشی را داشته‌اند، چه در انقلاب مشروطه و چه در انقلاب اسلامی. به نظر می‌رسد هنوز هم البته نه مثل دوران کهن، بلکه به شکل کمی ضعیف‌تر، بازارها در تحولات اجتماعی می‌توانند نقش داشته باشند، چون مجموعه‌ای از اصناف گوناگون کنار هم قرار دارند و وقتی منافع اجتماعی‌شان به‌شدت در خطر بیفتد، نوعی اتحاد و تشکل را شکل می‌دهند و این پتانسیلی قوی برای شهرها می‌تواند باشد. هرچند که امروزه شکل‌های دیگری از تحولات اجتماعی و پیوندهای اجتماعی به صورت احزاب و گروه‌های مختلف در کنار آن شکل‌های سنتی پدید آمده و به حیات خود ادامه می‌دهد.